اجتماعیاستانیحوادثفرهنگیقضاییمازندران

کتاب به جای داس

خبرمهم: آیا ادبیات می‌تواند در کاهش خشونت‌های خانگی موثر باشد؟

به گزارش بخش فرهنگی سایت خبرمهم، حدودا دو هفته از خبر هولناک قتل یک دختر ۱۳ ساله به نام رومینا توسط پدرش می‌گذرد. این خبر چنان شوکی به جامعه وارد کرد که تا چند روز یکی از خبرهای داغ رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بود. کارشناسان گوناگونی از چرایی این جنایت نوشتند، راهکار‌های مختلفی هم برای پیشگیری از جرمی مشابه در آینده ارائه شد اما شاید مهم‌ترین راه‌حل، استفاده از راهکار‌های فرهنگی باشد. حال این پرسش به وجود می‌آید که آیا ادبیات و کتاب به عنوان یکی از اصلی‌ترین ابزارهای فرهنگی می‌تواند در پیشگیری از چنین جرایمی موثر باشند؟

اول خرداد رومینا اشرفی دختری که در شهر تالش زندگی می‌کرد در زمان خواب در اتاقش، توسط داس پدرش، سر بریده شد تا یکی از قتل‌های ناموسی فجیع سال ۹۹ را رقم بزند. گفته شده است جرم او این بود که عاشق پسر همشهری شده بود. عشقی که با مخالفت پدر همراه شده بود. علت هم تفاوت‌های فرهنگی بود. موضوعی که رومینا اشرفی را به فرار از منزل ترغیب کرد. اما پیگیری خانواده به دستگیری آن‌ها توسط پلیس منجر شد. شنیده‌ها حاکی از آن است که پس از بازگشت رومینا به خانه، جو حاکم بر خانه نه تنها آرام نمی‌گیرد بلکه اختلافات و تحریکات خانوادگی بالا گرفته و آتش خشم پدر شعله‌ور‌تر می‌شود تا جایی که پدر در روز یک خرداد با خلوت کردن خانه، گردن رومینای ۱۴ ساله را با استفاده از داس در حالی که او در خواب بود از تن جدا می‌کند.

ماجرا آنقدر دردناک بود که بلافاصله پس از مخابره آن به داغ‌ترین خبر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی تبدیل شد. در این میان اما کارشناسان پس از علت‌یابی به دنبال راهکارهایی بودند که بتوان از وقوع چنین جنایاتی از ابتدا پیشگیری کرد. اما آیا ادبیات و کتاب هم می‌توانند در این زمینه کمک کنند و به آن‌ها به عنوان یک راهکار فرهنگی نگاه کرد؟ محمدرضا یوسفی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگویی درباره پرداختن به مسائل نوجوانان و نقش ادبیات بر جلوگیری از خشونت‌های خانگی گفت: خود سوژه «رومینا» مربوط به دیرپایی سنت است؛ سنت‌های گوناگون اجتماعی‌که در جامعه وجود دارد و پر و بال جوانان را می‌گیرد. در حوزه ادبیات بزرگسال این مسئله‌ بغرنج اجتماعی به اشکال مختلف بیان شده است؛ مثلا در «کلیدر»، «از خم چمبر» و «جای خالی سلوچ» محمود دولت‌آبادی و برخی از داستان‌های صادق چوبک. اما در ادبیات کودک و نوجوان، قبل از انقلاب چیزی یادم نمی‌آید و بعد از انقلاب هم وجود ندارد.

او افزود: از آنجا که ادبیات کودک و نوجوان شکل و شمایل دولتی پیدا کرده است به مسائل حساس کودکان نزدیک نمی‌شود. رمانی داشتم با عنوان «ستاره‌ای به نام غول» که درباره مشکل یک کودک بود. سختی‌ها و مرارت‌های بسیاری کشیدم تا این کتاب منتشر شود؛ تازه من آنقدر هم مستقیم نپرداخته بودم، آن وقت ناشر پیدا نمی‌شد. اگر به کانون اصلاح و تربیت بروید، چه بخش دختران و چه بخش پسران، این مسائل وجود دارد اما به دلیل سلطه ادبیات دولتی، این‌ها در ادبیات تجلی پیدا نمی‌کنند.
یوسفی سپس با تاکید بر این‌که مسائل کودکان و نوجوانان در ادبیات این گروه سنی راه پیدا نمی‌کند مگر با هزار ایما و اشاره، گفت: کار ما شده ایما و اشاره، که مخاطب کودک در داستان آن را به سختی دریافت می‌کند، باید یک بزرگسال آن را بخواند و اشاره‌ها را برایش تعبیر و تفسیر کند تا به موضوع پی ببرد. تا زمانی که این موضوع در دایره ادبیات کودک و نوجوان وارد نشود و بچه‌ها در این زمینه مطالعه نکنند همین مصائب را خواهیم داشت. برخی از مسئولان فرهنگی‌مان معتقدند این حرف‌ها حرف‌های مگو است، باید پنهان شود و نباید درباره آن‌ها صحبت شود؛ اما این مسائل وجود دارد. ادبیات است که این‌ها را به عنوان مشکلات اجتماعی مطرح می‌کند.

او در ادامه بیان کرد: نویسنده‌ها هم به این مسائل نزدیک نمی‌شوند و یا اگر نزدیک شوند داستان‌شان منحرف می‌شود. نویسنده‌ها نمی‌توانند به اصل مطلب بپردازند و یا این‌که جسارتش را ندارند، زیرا سلطه ادبیات دولتی خیلی قدر است. به‫زعم من ۹۰ درصد ادبیات کودک ما تحت سلطه دولت است و این موضوع نمی‌گذارد نویسنده‌ها به مسائل حساس کودکان بپردازند؛ ما چقدر داستان درباره بچه‌های کار، بچه‌های طلاق، بچه‌های ‌اعتیاد، کودکانی‌ که به آن‌ها تجاوز شده، کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست داریم؟ به ‌نظرم یکی از علت‌های گسترش داستان‌های فانتزی و طنز این است که نویسنده‌ها نخواستند و یا نتوانستند به مسائل جدی بچه‌ها بپردازند. به سهم خودم هر رمانی که مرتبط با این مسائل داشتم به سختی توانستم چاپش کنم. ناشر خصوصی هم نمی‌پذیرند، زیرا آن‌ها هم نگاه دولتی دارند و زمانی که می‌خواهند کتابی چاپ کنند به این نکته توجه می‌کنند که آیا آموزش و پرورش این کتاب‌ها را می‌خرد یا نه؟ پدیده عجیب و غریبی است. به همین دلیل پرداختن به این مسائل را در ادبیات کودک بسیار بسیار اندک می‌بینیم.

حمیدرضا شاه‌آبادی، نویسنده ادبیات کودک و نوجوان نیز درپی اتفاقی که برای «رومینا، دختر ۱۳ ساله تالشی» رخ داده است و کشته شدن او به دست پدرش، درباره پرداختن به مسائل نوجوانان و نقش ادبیات بر جلوگیری از خشونت‌های خانگی اظهار کرد: خیلی از رفتارها هستند که باید آن‌ها را به عنوان مهارت آموخت. گاهی اوقات تصور می‌کنیم خیلی از مهارت‌های لازم برای زندگی به شکل طبیعی و اتفاقی خودشان حاصل می‌شوند. همیشه فکر می‌کنیم که رانندگی و آشپزی را باید یاد بگیریم، اما هیچ‌گاه به این فکر نمی‌کنیم که عشق و مهرورزی‌ را هم به عنوان یک مهارت باید آموخت، به همین دلیل و در بیشتر موارد نوجوانان و جوانان در موضوعات مرتبط با عواطف، احساسات، مهرورزی و عشق دچار مشکل می‌شوند؛ مشکلات متعددی که گاهی اوقات زندگی آن‌ها را از هم می‌پاشد.

او افزود: هرکدام از انسان‌ها در دروه‌هایی از زندگی‌شان پیش می‌آید که عاشق هستند، اما معشوق ندارند. شاید بتوان گفت نوجوانی مهم‌ترین دوره‌ای است که چنین شرایطی رخ می‌دهد. یک نوجوان پر از احساسات و عواطف دگرخواهانه می‌شود و دلش می‌خواهد آن را به کس دیگری تقدیم کند، به همین دلیل در اولین فرصت، اولین کسی که حداقل شرایط را از خود بروز بدهد به عنوان هدف مهرورزی خود انتخاب می‌کند و نتیجه این می‌شود که در بسیاری موارد می‌بینیم یک دختر ۱۴ ساله با مردی ۳۰ ساله و حتی ۵۰ ساله رابطه عاشقانه برقرار می‌کند. دلیل این موضوع این است که این دختر مهرورزی و عشق را به عنوان یک مهارت و کنترل احساسات خود را نیاموخته است. او یاد نگرفته است چطور زمانی که پر از احساس می‌شود، آن را کنترل کند و یاد نگرفته که چطور مورد مناسب‌تری را برای ابراز عشق خود انتخاب کند و ماجرا به این‌جا می‌رسد که می‌بینیم فجایع مختلفی رخ می‌دهد. مورد «رومینا» آمیزه‌ای است از فقدان آموزش مهارت عشق، عدم آشنایی والدین با مهارت‌های فرزندپروری، خشونت خانگی، باورهای غلط اجتماعی و نبود قوانین حمایتی.

شاه‌آبادی در ادامه بیان کرد: گاه خانواده‌ها هم بلد نیستند چطور بچه‌های خود را دوست داشته باشند و چطور به آن‌ها مهر و علاقه نشان دهند. خیلی از خانواده‌ها فکر می‌کنند اگر به روی بچه‌شان بخندند ممکن است پررو شود. گاهی تا آنجا که می‌توانند از موضع بالا و سختگیرانه با بچه‌های‌شان برخورد می‌کنند. پدر و مادرها پیش بچه‌ها به‌هم ابراز محبت نمی‌کنند و همه این‌ها باعث می‌شود بچه‌های ما مهرورزی و عاشق شدن را یاد نگیرند و نفهمند معشوق چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد و نفهمند خودشان در یک رابطه عاشقانه در کجا قرار می‌گیرند. معمولا به شکل سینه‌ به سینه و نسل به‌ نسل همه ما باور کرده‌ایم معنای عشق فدا شدن، از بین رفتن و به نفع دیگری کنار کشیدن است. بلد نیستند در یک رابطه دوطرفه کاملا برابر عشق‌ورزی کنند و همیشه احساس می‌کنند در برابر کسی که دوستش دارند باید سر تعظیم فرود بیاورند.

حمیدرضا شاه‌آبادی درباره عوامل کمتر پرداختن به مسائلی که به موضوع فرار از خانه و مشکلاتی که برای بچه‌ها پیش می‌آید مسائل نیز اظهار کرد: نویسنده‌های ما کمتر سراغ مسائل واقعی نوجوان می‌روند. نویسنده‌های ما معمولا به نوجوان‌هایی که در ذهن خود ساخته‌اند می‌پردازند و نوجوانان واقعی را نمی‌بینند. گاهی فکر می‌کنم ممیزی می‌تواند یک بهانه باشد برای ننوشتن. ما احتیاج داریم که نوجوانان واقعی اطراف‌مان را ببینم و مسائل واقعی آن‌ها را بشناسیم و انعکاس دهیم. گاهی اوقات تصویری که از مخاطب خود داریم حداکثر تصویر نوجوانی خودمان است، چیزی که به سال‌های گذشته مربوط می‌شود و با آن‌چه در امروز اتفاق می‌افتد خیلی فرق می‌کند. فکر می‌کنم از سرِ درد نوشتن ضروری‌ترین اتفاقی است که باید بیفتد و اگر نویسنده‌ای از سرِ درد سراغ قلم برود مسائل متعددی را می‌بیند که می‌تواند به قلم بیاورد، در غیر این صورت ممکن است خیلی چیزها از نگاهش دور بماند./ابتکار

جهت دریافت مهم‌ترین خبرها، ایمیل خود را وارد کنید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بخوانید:

دکمه بازگشت به بالا