روزگار تلخ زن جوان با درآمد کثیف!
خبرمهم: زن ۲۶ ساله که حلقههای نقرهای قانون بر دستانش خودنمایی میکرد؛ درباره سرگذشت سیاه خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، از روزی که فهمیدم نانی که همسرم بر سفره ام میگذاشت، از راه خرید و فروش مواد مخدر به دست میآید، خیلی تلاش کردم تا او را از این درآمد کثیف بازدارم، ولی همسرم آن قدر کتکم زد که جنینم را سقط کردم و …
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۶ ساله بارداری است که حلقههای نقرهای قانون بر دستانش خودنمایی میکرد. او در حالی که مدعی بود از وجود ۷ کیلوگرم مواد مخدر در اتاق خواب منزلش خبری نداشته است، پس از آن که به سوالات تخصصی افسران زبده دایره مبارزه با مواد مخدر کلانتری سیدی مشهد پاسخ داد، درباره سرگذشت سیاه خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵ ساله بودم که مادرم بر اثر بیماری قلبی از دنیا رفت و پدرم بعد از مرگ او فقط هشت ماه دوام آورد و به طور ناگهانی سکته کرد چرا که علاقه عجیبی به مادرم داشت و در غم از دست دادن او فقط اشک میریخت. خلاصه آن زمان خواهران و برادرانم تنها منزل نقلی را که از پدرم به ارث رسیده بود خیلی زود فروختند و پول آن را بین خودشان تقسیم کردند. در این میان اگرچه سهم بسیار ناچیزی هم به من دادند، ولی من که مجرد بودم سرپناهم را از دست دادم و به ناچار در خانه برادران و خواهرانم سرگردان شدم، چرا که با آن پول حتی امکان رهن یک منزل را هم نداشتم. این شرایط زندگی چنان برایم تلخ و زجرآور بود که فقط دعا میکردم جوانی به خواستگاری ام بیاید و مرا از این وضعیت برهاند. وقتی میدیدم خواهرانم مورد سرزنش شوهران شان قرار میگیرند یا برادرانم باید غرولندهای همسران شان را تحمل کنند، عذاب وجدان میگرفتم و در خلوت خودم اشک میریختم، آنها مرا سربار زندگی خودشان میدانستند و من آرامش خانوادگی شان را به هم ریخته بودم. با این حال، چارهای ندیدم جز آن که زندگی مستقلی را آغاز کنم.
با همه ترس و وحشتی که داشتم، بالاخره اتاقی را در منزل یک زوج پیر مهربان رهن کردم و به زندگی در تنهایی ادامه دادم. با همه احساس امنیتی که در خانه آن زوج دلسوز داشتم، شغلی هم با درآمد ناچیز برای خودم دست و پا کردم و با حقوقی که به خاطر پدرم از یکی از ادارات دولتی میگرفتم، روزگار میگذراندم. در این میان دوستی پیدا کردم و با او به معاشرت پرداختم. «محبوبه» هم دوست دیگری داشت که گاهی به منزل آنها رفت و آمد میکرد. حدود سه سال از این معاشرتهای دوستانه میگذشت که روزی دوست محبوبه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. تازه فهمیدم جوانی به نام «براتعلی» که بعضی اوقات به همراه پسربچهای دوساله به منزل محبوبه میآمد، برادر «باران» دوست محبوبه است. در این میان محبوبه کنارم نشست و قصه ازدواج ناموفق براتعلی را برایم بازگو کرد و مدعی شد باران و براتعلی عاشق اخلاق و وقار تو شده اند. البته من هم از لحظهای که براتعلی را دیدم احساس میکردم او جوانی خوش برخورد و مهربان است.
خلاصه با آن که باید سرپرستی کودک دوسالهای را هم قبول میکردم، دل باخته براتعلی شدم و تصمیم گرفتم ماجرا را برای خانواده ام بازگو کنم. ولی دیگر خانوادهای نداشتم و خواهران و برادرانم حتی به تلفن هایم پاسخ نمیدادند. در این شرایط و برای آن که حقوق پدرم قطع نشود و من همچنان از مزایای آن بهرهمند باشم، فقط به همراه محبوبه و خانواده اش به محضر رفتیم و من به صورت صیغه دایمی (۹۹ ساله) به عقد براتعلی درآمدم. او بلافاصله منزلی اجاره کرد و ما زندگی عاشقانهای را آغاز کردیم. چندماه بعد متوجه شدم همسرم به مواد مخدر آلوده است، ولی من که به او علاقهمند بودم، نه تنها او را منع نکردم بلکه با تشویق و ترغیب همسرم، خودم نیز پای بساط مواد مخدر نشستم تا به قول معروف غم و غصه هایم را فراموش کنم. چند سال بعد در حالی که خودم نیز به شدت معتاد به مصرف مواد مخدر شده بودم و جنین دو ماههای را باردار بودم، متوجه شدم که همسرم رفتارهای مشکوکی دارد و پیامکهای زیادی رد و بدل میکند. ابتدا فکر کردم با زنی رابطه نامشروع دارد، ولی با بررسی آن پیامکها دریافتم که همسرم در زمینه خرید و فروش مواد مخدر فعالیت میکند. وقتی اعتراض کردم آن قدر کتکم زد که جنینم سقط شد. زمانی که نتوانستم او را از این کار کثیف بازدارم، گزارش خلافکاری هایش را به پلیس دادم، ولی آن روز ماموران انتظامی چیزی در منزل ما پیدا نکردند. چند ماه گذشت تا این که امروز ناگهان ماموران کلانتری وارد خانه شدند و با کشف ۷ کیلوگرم مواد مخدر در اتاق خواب، مرا هم به همراه همسرم دستگیر کردند و …
شایان ذکر است، با دستورات ویژه سرگرد احسان رسایی (رئیس کلانتری سیدی) تحقیقات در این باره ادامه دارد./خراسان