فردین علیخواه- (عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان) در طول تاریخ ساختار و اشکال خانواده، کم و بیش همواره دچار تغییر و تحول شده است. برای مثال در دورانی که جنگ بخش مهمی از حیات جوامع محسوب میشد امکان ظهور شکل خاصی از خانواده که جامعهشناسان آنرا خانواده تک-والدی مینامند (زن بیوه در کنار فرزند یا فرزندان) بیشتر بود چرا که مردان جان خود را درجنگها از دست میدادند و همین امر بر ساختار و شکل خانواده اثر میگذاشت.
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، دورانی نظیر خشکسالی و در نتیجه تهدید معیشت نیز بر خانواده تأثیر داشت چرا که برای مثال، مهاجرت مردان برای کار در شهرها و یا سرزمینهای دوردست موجب میشد تا خانوادهای ظهور یابد که در آن پدر، جایگاه پدری خود را داشت(یا دارد) ولی از نظر فیزیکی غایب است.
در قرن بیستم صنعتی شدن، تحصیلات و مهارتآموزی در بین زنان، و اشتغال و کسب استقلال اقتصادی در آنان نیز بر خانواده اثر گذاشت. برای مثال ابعاد خانواده کوچکتر شد. همچنین رشد آگاهیهای زنان، حمایت نسبی نهادهای قانونی از آنان، و مدارای اجتماعی جوامع نسبت به طلاق باعث شد تا طلاق نیز افزایش یابد. رشد طلاق نیز زمینههای شکلگیری خانوادههای جدیدی را از نظر ساختار و شکل فراهم ساخت و خانواده تک-والدی دوباره رشد کرد یعنی زن یا مرد مطلقهای که با فرزند یا فرزندان زندگی میکنند.
همچنین «خانواده ناتنی» رشد کرد، یعنی زن و شوهری که ازدواج دوم یا چندمشان را داشتهاند و با فرزندانی زندگی میکنند که حاصل ازدواجهای پیشین آنان است، همچنین در شهرهای کوچک شاهد بازگشت زنان و مردان مطلقه نزد والدینشان هستیم که این خود، ساختار و شکل خاصی از خانواده را رقم میزند(۱).
مثالهای فراوان دیگری نیز میتوان آورد که بیانگر شکلهای مختلف و متنوع خانواده در ایران امروز است. دختران یا پسرانی که بدون ازدواج، از نظر فیزیکی از خانواده جدا شدهاند، دختران یا پسرانی که برای کار خانواده را ترک کردهاند و به تنهایی در شهری دیگر زندگی میکنند، دختران یا پسران میانسالی که در خانۀ والدین متوفی خود زندگی میکنند چرا که به هر دلیلی ازدواج نکردهاند، سالمندانی که یا تنها زندگی میکنند یا یکی از فرزندان متأهلشان روزهایی از هفته کنار آنان است و با آنان زندگی میکند، سالمندانی که با پرستار زندگی میکنند، زنانی که با فرزند یا فرزندانشان به سایر کشورها مهاجرت کردهاند و پدر به دلیل مسائل اقتصادی در ایران مانده است، و در نهایت والدینی که از نظر جغرافیایی در همسایگی هم ولی در منازلی جدا زندگی میکنند چرا که به دلیل کودکانی که دارند نمیخواهند رسما از هم جدا شوند.
منظور از همه این مثالها آنکه، تحولات اجتماعی و اقتصادی میتوانند بر ساختار و شکل خانواده اثرگذار باشند.
نکته درخور تأمل از نظر جامعهشناختی آن است که تقدس بخشیدن به شکل یا ساختار معینی از خانواده، چه توسط جامعه و چه توسط حکومتها، توجیه ناپذیر است.
این روزها برخی از جامعهشناسان به تدریج از خانواده هستهای با عنوان خانواده سنتی یاد میکنند و دلیل این امر تنوع روزافزون اشکال جدید خانواده در جوامع معاصر است.
این در حالی است که جامعهشناسان زمانی اصطلاح خانواده سنتی را در خصوص خانواده گسترده(مجاورت مکانی و یکجانشینی والدین، فرزندان متأهل و اقوام بسیار نزدیک) بکار میبردند.
آن سوی مقدسسازی ساختار و شکل خاصی از خانواده یعنی خانواده هستهای، به معنی شرمندهسازی، حسرت، اندوه و افسردگی در افرادی است که به دلیل تحولات اجتماعی و اقتصادی گوناگون، شکل غالب و مسلط خانواده را ندارند.
این روزها تعریف و معرفی خانواده هستهای به عنوان «خانواده نرمال»، چشم بستن مدافعان آن به تحولات و تغییرات عمیق اجتماعی و اتخاذ « سیاست ندیدن و نشنیدن» تغییرات جامعه است. حداقل، تحولات تاریخی به ما گوشزد میکند که خانواده، تنها یک شکل ندارد.
خانواده، امری پویاست و هیچ جامعهشناسی به یقین نمیتواند ادعا کند که در دهههای بعد کدام شکل از خانواده، شکل مسلط جامعه خواهد بود. جوامع امروز، نه خانواده بلکه خانوادهها دارند.
از دختر یا پسری که در خانه والدین متوفی خود تنها زندگی میکند، تا مردی که همسر و فرزندانش را به کشوری دیگر فرستاده و تنها زندگی میکند خانوادهاند. خانواده هستهای تنها و تنها یکی از اشکال خانواده است.
سخن پایانی آنکه متأسفانه اغلب متخصصان علوم اجتماعی نیز مطالعات خود را بر خانواده هستهای متمرکز کردهاند که توسط جامعه یا نهادهای حاکم خانواده «نرمال» تعریف میشود. ما نیازمند آنیم تا اشکال مختلف خانواده را به رسمیت بشناسیم و مطالعاتمان را به سوی آنها سوق دهیم./عصر ایران