بین المللیسیاسی
مختصات تغییرات جدید در خاورمیانه به روایت حسین اکبری کارشناس مسائل منطقه تهران و ریاض تهدیدی علیه یکدیگر نیستند
خبرهای فوری: هدف قرار گرفتن قلب صنعت نفت عربستان سعودی و سرنگون شدن پرنده جاسوسی امریکا بر فراز آبهای خلیج فارس در بحبوحه تنشهای دیپلماتیک میان ایران و امریکا، انعکاسی از دنیای در حال تغییرات اساسی است که در آن چین، روسیه و قدرتهای منطقهای نظیر ایران بهدنبال از بین بردن هژمونی نظامی امریکا هستند.
به گزارش بخش سیاسی سایت خبرهای فوری، این تفسیری است که شمار زیادی از صاحبنظران بینالملل در ارزیابی خود از منطقه خاورمیانه به آن رسیدهاند. تغییراتی که حسین اکبری، سفیر سابق ایران در لیبی و دبیرکل مجمع جهانی بیداری اسلامی از مختصات آن سخن گفته است و چرایی پرهیز واشنگتن از ورود به جنگ نظامی علیه ایران را تشریح کرده است.
راهبرد خاورمیانهای ایالات متحده امریکا در دوره دونالد ترامپ با منطقی متفاوت در مسیر تداوم سیاست خارجی امریکا در دوره باراک اوباما مبتنی بر کنش محدود و غیر مستقیم قرار گرفته است. این در حالی است که ایران در نقطه کانونی این کنشهای غیرمستقیم قرار گرفته و با چالشهای ناشی از ائتلافهای تحت مدیریت امریکا دست و پنجه نرم میکند. با این دیدگاه موافق هستید که شاخصهای قدرت امریکا در منطقه در مواجهه با ایران ضعیف شده است؟
تقابل میان ایران و امریکا اتفاق جدیدی نیست با توجه به نوسانی که در دورههای مختلف داشته و از گذشتههای دور شروع شده است، ادامه دارد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. امریکاییها شاخص قدرت خود را در چهار عنصر اصلی اقتصاد، استفاده از سازمانهای بینالمللی، تکنولوژی و قدرت نظامی تعریف کردهاند. این چهار شاخص اصلی قدرت میتواند معادلات را تحت تأثیر قرار دهد. تصور امریکا بر این بود که همه ابزار و امکانات بینالمللی را در اختیار دارد و در زمینههای نظامی، سیاسی و سازمانهای بینالمللی برتری ازآن این کشور است. آنچه امریکا در خاورمیانه بعد از فروپاشی شوروی دنبال کرد، یکی بحث خاورمیانه بزرگ بود که معتقد بود کشورهای اسلامی منطقه باید از درون از نظر فرهنگی با نگاه لیبرال دموکراسی آنها همسو شوند. دیگری حفظ امنیت رژیم صهیونیستی.
امریکاییها معتقد بودند عراق دروازه ورود به اجرای طرح خاورمیانه بزرگ است. خاورمیانه بزرگ را از شمال آفریقا تا اندونزی و مالزی تعریف کردند و بعد هم طرح خود را اجرا و همه چهار عنصر شاخص قدرت را وارد میدان کردند اما عملاً موفق نشدند به طوری که اوباما مجبور شد در سال ۲۰۱۱ شعار خروج از عراق را سر دهد تا به این بهانه بتواند در محیط داخلی امریکا رأی بیاورد و مجبور شد ظاهراً از عراق خارج شود و بعد هم ترامپ او را متهم کرد که نه تنها طرح اوباما هیچ دستاوردی نداشت بلکه داعش نیز دستپرورده دولت اوباماست. وقتی این طرح شکست خورد اوباما طرح دیگری را تحت عنوان خاورمیانه جدید استارت زد. دیدگاهشان این بود که چون موفق نشدند طرح خاورمیانه بزرگ را به دلیل بهرهمندی کشورهای این منطقه از حداقلی از توان و اقتدار اجرا کنند، بنابراین در طرح خاورمیانه جدید در نظر داشتند جهان اسلام را به ۲۰۰ کشور کوچک تجزیه کنند که توان ملیشان ضعیف شود تا آنها دیگر قدرت مانور نداشته باشند و از نظر ائتلاف سازی دچار مشکل شوند. خب حرف این بود که اجرای طرح خاورمیانه جدید را از کجا آغاز کنند. نقطه شروع این بود که برای اجرای طرح باید از ایران شروع کرد و اگر بخواهیم اقدامی را علیه ایران انجام دهیم، باید موانع را از سر راه برداریم. معتقد بودند اگر بخواهیم همین امروز به ایران حمله کنیم فردا ممکن است حزبالله، اسرائیل را اذیت کند و امنیت آن را به عنوان یکی از همپیمانان اصلی امریکا در منطقه از بین ببرد. بنابراین تصمیم گرفتند از لبنان شروع کنند ابتدا حذف حزبالله سپس مسأله ایران را حل کنند. اما با شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه به نوعی موقعیت حزبالله تثبیت شد و بعد از تضعیف اسرائیل، اجرای طرح خاورمیانه جدید هم به نوعی دچار تزلزل شد. به دنبال آن امریکاییها عملاً مجبور شدند میدان را در عراق و لبنان از دست بدهند به این معنا که دولتهای مطلوب و مورد نظر آنها حاکم نشدند. تا اینکه در عراق دولت عبدالمهدی به حکومت رسید که رویکرد آن با خواست امریکایی ها متفاوت بود. در عراق امروز حشد الشعبی تشکیل شده و به نوعی وحدت ملی میان شیعه و سنی در عراق در حال شکل گیری است در حالی که امریکاییها دنبال تفرقه بودند.
شکستهای امریکا در افغانستان و سوریه و یمن هم ادامه پیدا کرد. امروز در افغانستان و در خلال مذاکراتی که آنها با طالبان آغاز کردند، به نقطه بنبست رسیدهاند. حدود ۹ دور با طالبان مذاکره داشته اند و با شروطی که طالبان تعیین کرده است، به جایی نرسیدند. چون یکی از شروط طالبان ترک افغانستان از سوی امریکا بود و خواست امریکا خروج بر اساس یک جدول زمانبندی چند ساله بود. در سوریه هم با وجود بهکارگیری همه امکانات و تجهیزات و استفاده از ساز و کار سازمانهای بینالمللی و کشورهای عربی نتوانستند دولت دمشق را تغییر دهند و در آنجا هم شکست سختی خوردند. امریکا اینک میخواهد بدون هیچ دستاوردی از سوریه خارج شود. اگرچه طراحی جنگ یمن هم با عربستان بود اما در واقع، طراح آن امریکا بود که به یک جنگ ۵ ساله بی حاصل تبدیل شد. امریکا و فرانسه خیلی جاها از جمله در جنگ بندر حدیده یمن علیه انصارالله وارد شدند و شکست خوردند، در بحثهای سیاسی هم راه به جایی نبردند و عملاً انصارالله توانست به عنوان یک بازیگر اصلی و محوری آنها را وادار کند که مذاکره کنند. در لبنان و تحولات اخیر عراق هم خیلی دستاوردی نداشتند. شاخصهای تعیین کنندهای که در میدان توانسته معادله را عوض کند تمام عنصرهای قدرت امریکا را به هم زده است. ناکارآمدی ارتش امریکا، ائتلافسازی در سازمانهای بینالمللی و هزینه کردن زیاد بدون نتیجه ماند در حالی که مدرنترین سلاحها را به کار گرفته بود اما عملاً نتوانست کاری انجام دهد و معادله جنگ را تغییر دهد. چنین تحولاتی برای امریکا موقعیت ایران را در منطقه تقویت کرد.
اشاره داشتید طرح امریکا برای مواجهه با ایران بعد از ناکامی در طرح خاورمیانه بزرگ با طرح خاورمیانه جدید ادامه پیدا کرد اما روند تحولات داخلی در کشورهای منطقه، موقعیت امریکا را در خاورمیانه و در تقابل با جمهوری اسلامی متزلزل کرده است. این در حالی است که درباره قدرت ایران در مواجهه با امریکا دو تصویر شکل گرفته است. یک تصویر از یک سو بر اساس توان نظامی و دیپلماتیک واقعی آن ترسیم میشود که در مواجهه میدانی با تحولات و بحرانها بازتاب پیدا میکند و از سوی دیگر این احتمال میرود با بزرگنمایی واقعیت و در قالب یک سیاست اعلامی و تبلیغاتی به نمایش گذاشته شود. برخی مدعی هستند تصویری که از جایگاه و توان منطقهای ایران شکل گرفته است به گزاره دوم نزدیکتر است. قابل انکار نیست که ما از نظر نظامی و تسلیحاتی در سطحی برابر با امریکا نیستیم بنابراین با وجود این برتری چه عاملی این جدالهای اخیر میان ایران و امریکا را در منطقه کنترل کرده است و مانع از آن شده گزینه حمله نظامی به ایران در دستور کار امریکاییها قرار نگیرد؟
شما میگویید امریکا به لحاظ توان نظامی از یک برتری ویژه برخوردار است من این طور پاسخ میدهم که امریکاییها به طور جدی همواره مصمم بودند که طوری با ایران تسویه حساب کنند و قاعدتاً اگر خودشان احساس میکردند که این برتری را دارند، هیچ مانعی در مقابلشان نبود. چنان که آنها به عراق و افغانستان با وجود مخالفت جامعه بینالملل حمله کردند. سؤال این است که چرا امریکا با وجود هزینههای سنگین مادی و انسانی که برای مواجهه با ایران متقبل میشود، به ایران حمله نمیکند؟ من سال ۸۴ در کتابی تحت عنوان «سناریوهای حمله احتمالی امریکا به ایران» چهار سناریو را بررسی کردم. در آن سال بیشترین احتمال حمله نظامی امریکا به ایران شکل گرفته بود و حتی موشکها و اهداف خود را مشخص کرده بودند. آن موقع ایران نه توان موشکی و نه پهپاد داشت و از نظر تکنولوژی تسلیحاتی هم هیچ چیز قابل مانوری نداشت. من در آن موقع معتقد بودم با اینکه بوش یک آدم غیرقابل پیشبینی به شمار میآید و ممکن است هر کاری را خارج از منطق انجام دهد، ولی آنچه مانع حمله او میشود، حساسیت ویژهای است که در منطقه خاورمیانه به دلیل نیاز رقبا و قدرتهای بزرگ به منابع و ذخایر انرژی منطقه وجود دارد. این شرایط همین حالا هم وجود دارد. یعنی میخواهم بگویم اصلاً بحث تقابل میان ایران و امریکا مطرح نیست. بیش از امریکا چین، ژاپن، کره و بقیه به منطقه نیاز دارند امریکا اصلاً نیازی به نفت اینجا ندارد و دارد ذخایر اضافه میگیرد بنابراین اگر قرار باشد در این منطقه اتفاقی بیفتد و جنگی رخ دهد فقط جنگ ایران و امریکا نیست جنگ منطقه است؛ یعنی اگر جغرافیای خاورمیانه از نظر جنگ آسیب ببیند، خیلی از کشورهای دنیا آسیب میبینند و اگر کشورهای دنیا آسیب ببینند، به هر حال اجازه نمیدهند امریکا این اشتباه را مرتکب شود و به ایران حمله کند زیرا اینها در دورههایی تجربیات تلخی دارند از جمله در سال ۱۹۷۳ میلادی که جنگ اعراب و اسرائیل شکل گرفت مدت کوتاهی که خروج نفت از کانال سوئز متوقف شد و دنیا به هم ریخت، کشورها روی لیبی سرمایهگذاری کردند تا مثلاً یک و نیم میلیون بشکه نفت بدهد اما هیچ کشوری نمیتواند ۲۰ میلیون بشکه نفت را در عرض یک الی دو ماه جبران کند. بنابراین اصلاً بحث ایران و امریکا نیست. مثلاً امریکاییها ذخایری برای خود پیشبینی کردند که اگر علیه ایران جنگی رخ دهد، گفتند ما ۲۵ روز نفت دنیا را تأمین میکنیم اما از آنجا که کشتی امریکا راه بیفتد و نفت را به کشورهای متقاضی برساند، ۲۲ روز طول میکشد یا سعودیها ذخایری را پیشبینی کردند و گفتند ما ۲۰روز نفت دنیا را میدهیم فرض کنید نفت هر دوی اینها بموقع رسید اما اگر بعد از سه ماه نتوانند جنگ را مهار کنند، چه اتفاقی در دنیا رخ میدهد؟
اصلاً منهای توان نظامی و نتیجه جنگ.
سؤال این است که امریکاییها میخواهند در ایران چه کار کنند؟ میخواهند منابع حیاتی ما را بزنند توان و سلاح هم دارند و از دریا میزنند و ما هم هیچ پاسخی نمیدهیم و برتری تسلیحاتی آنها قابل کتمان نیست خب این کار را کردند بعد میخواهند چه کنند؟ بالاخره باید کشور را تصرف کنند. حالا فرض کنید وارد ایران شوند و مناطقی را هم اشغال کردند بعد میخواهند چه کنند؟ بالاخره مردم ایران با یک تاریخ کهن از گذشتههای دور هستند و بخصوص در ۲۰۰ سال گذشته چند جنگ خیلی سخت را پشت سر گذاشتهاند انتهای آن میخواهند چه کنند؟
بنابراین شما الان میبینید هر موقع امریکاییها و سیاستمداران آنها مانند ترامپ و تندروها که فضای جنگی را به بهانهای چون برنامه هستهای ایران نزدیک میکنند، تمام سازمانهای اطلاعاتی امریکا اعلام میکنند که ایران از سلاح اتمی انحراف نداشته و پنتاگون هم اعلام میکند که ما جنگ با ایران را شروع نمیکنیم. چون آنها کارشناس این روند هستند آنها باید پیشرو باشند و سیاسیها دنبال آنها بروند البته آنها این هشدار را به بیان دیگری میگویند.
تغییر قدرت نظامی و دستیابی ایران به تکنولوژیهای پیشرفتهتر و گسترش حوزههای نفوذ آن در منطقه هم بر این محاسبه تأثیرگذار بود؟
بله؛ وقتی در بحبوحه جنگ با تروریسم، ایران چند موشک با هدف نابودی داعش میفرستد و دقیقاً مواضع داعش را هدف میگیرد، این معنا دارد و تحلیلگران اینها را رصد میکنند و به عنوان یک متغیر قدرت در منطقه در نظر میگیرند.
به نظر میرسد متغیرهایی که شما اشاره داشتید و به نوعی بر کنار رفتن گزینه حمله نظامی امریکا به ایران تأثیرگذار بود، بر کارکرد ائتلافهای منطقهای امریکا در قبال جمهوری اسلامی هم تأثیرگذار بوده است.
عربستان و امارات به عنوان دو کشور همپیمان منطقهای امریکا تاکنون نشان دادهاند با وجود بهرهمندی از تسلیحات نظامی پیشرفته و حمایت امریکا توانی برای مواجهه جنگی با ایران ندارند و متوجه شدند که امریکا هم آماده چنین اقدامی نیست. وقتی ایران پهپاد امریکایی را زد، سؤال اعراب از امریکا این بود که چرا با وجود هدف قرار گرفتن مستقیم از سوی ایران کاری نکرد. در ماجرای آرامکو هم امریکاییها خیلی راحت به عربستان گفتند به سازمان ملل شکایت کنید خب این یعنی این همه این کشورها برای مواجهه با ایران در کنار امریکا قرار گرفتند اما در بزنگاه این چنینی نتوانستند امریکا را به جنگ علیه ایران وادار کنند.
آیا وقوع همین دو اتفاق توانست به ایجاد یک فهم مشترک و مبتنی بر واقعیات جاری در میان همپیمانان امریکا بویژه عربستان بینجامد و این کشور را به سمت و سوی حمایت از ایدههای مشارکت جویانه و همگرایی منطقه ای که بارها از سوی جمهوری اسلامی مطرح شده وادار کند؟
یک بحث در داخل عربستان و بحثی هم در شورای همکاری خلیج فارس مطرح است؛ بعد از اتفاقاتی که افتاد امارات از صف عربستان جدا شد، این کشور شاید نزدیک ترین همپیمان عربستان در جنگ یمن و بحرانهای منطقه ای بود. این دو کشور همه جا با هم هستند. در مصر، لیبی، تونس و سوریه با هم همکاری نزدیک دارند هر جا که بحرانی است اینها با هم همپیمان هستند اما امارات در یمن صف خود را از عربستان جدا کرد. زیرا احساس کرد بشدت در معرض تهدید است و این جدایی به جایی رسید که امارات و سعودیها در جنوب یمن با هم درگیر شدند وحتی چند بار نشست واسطهای برگزار کردند که مشکلشان را حل کنند اما حل نشد طبیعتاً وقتی اوضاع بحرانی شود، منطقی است که هر یک از این کشورها بیشتر به منافع خود فکر
کنند. سعودیها الان مصمم هستند با یمن مذاکره کنند نشستهایی هم با واسطه و بی واسطه داشتند و تلاش کردند در مذاکره به نتیجه برسند.
احتمال میرود در رابطه با جمهوری اسلامی هم مواضع تقابلی خود را تعدیل کنند؟
سعودیها برای تغییر روند سیاست خارجی خود یک مشکل اساسی دارند؛ تصور هیأت حاکمه سعودی بر این است اگر از حوزه حمایت امریکا خارج شود در داخل عربستان سعودی هم هیچ اعتباری ندارد؛ یعنی محمد بن سلمان احساس میکند اگر امریکا حمایتش را بردارد در داخل عربستان همه چیز به هم میریزد خاندان سلطنتی مدعیان بسیار زیادی دارند که اگر قرار باشد به کسی حق بدهند محمد بن سلمان در آخر صف قرار میگیرد. جوان سی و چند ساله ای که سن او را هم اعلام نمیکنند، میخواهد میدان را به دست بگیرد در حالی که اصلاً روال حکومت و سلطنت در عربستان این طور نبوده و این جز با حمایت امریکا ممکن نیست. بنابراین اینها ناگزیرند از هر نوع درخواست امریکا تبعیت کنند. در قضیه فلسطین دیدید هیچ وقت عربستان چنین برخوردی نکرده بود که بیاید و رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد و کشورهای دیگر را وادار کند که اسرائیل را به رسمیت بشناسند این دیگر بدترین حالتی است که عربستان در طول تاریخ خودش داشته است. در گذشته هم همکاری میکرد اما سعی میکرد خیلی در دنیا ابهت خود را حفظ کند. این نکته مهمترین عامل بازدارنده است که سعودی بخواهد برای سرنوشت خود یک تصمیم جدی و قاطعانه بگیرد.
فارغ از نگرانی خاندان سعودی بابت لزوم همسویی سیاستهایش با امریکا یک نگاهی هم وجود دارد، مبنی بر اینکه یکی از دلایل بی میلی ریاض برای حل مشکلاتش با تهران، رقابت نظامی در حوزههای نفوذ دو کشور در منطقه است. آنها ادعا میکنند نظامیان ایرانی حوزههایی مانند سوریه و عراق را تحت نفوذ خود درآورده و حالا در یمن هم میخواهد چنین کند.
ما هیچ گاه عربستان را تهدیدی علیه خود نمیبینیم زیرا با توجه به شرایط جغرافیایی و زیست منطقهای که داریم، عربستان به تنهایی تهدید نیست. درست است جریانات تکفیری و انحرافی دارند تغذیه و هدایت میشوند ولی اینها در جهان اسلامی خیلی جایی ندارند. این خود عربستان است که در کشورهای منطقه به رغم ریخت و پاشی که از نظر مالی میکند، اعتباری ندارد. بسیاری از کشورهای منطقه اصلاً عربستان را قبول ندارند. عربستان با امارات، قطر،عمان و کویت مشکل جدی دارد یعنی با همه همسایگان خودش مشکل جدی دارد همین الان اگر اوضاع از کنترل آنها خارج شود، نمیتوانند با همدیگر باشند. من مدتی در چاد سفیر بودم. چاد فقیرترین کشور جهان است که همه آنها سنی هستند به نظر من یک درصد آنها موافق سعودی نیستند. خیلی مواقع به من گفته شد که سعودیها پولهای کلانی به ما دادند که زیر بلیت آنها برویم که قبول نکردیم فقط آنچه عربستان را بالا نگه داشته پول نفت و دلارش است. نفتش غرب را پای کار آورده است و دلارش کشورهای دیگر را. بنابراین عربستان به تنهایی هیچ تهدیدی علیه ما نیست. ایران هم تهدیدی برای عربستان نبوده است الان جاهایی که ما داریم کار میکنیم منافاتی با منافع سعودی ندارد مثلاً ایران در یمن دنبال چیست؟ میخواهد به مردم یمن کمک کند در انتخابات رأی دهند و مستقل شوند وگرنه قرار نیست یمن برای ما عملیات انجام دهد کما اینکه مگر حماس یا حزبالله برای ما کار میکند؟ حزبالله نزدیک ترین همپیمان ماست و به عنوان یک عنصر فعال در دیپلماسی بهترین نقش را دارد الان شاخص اصلی عراق که همپیمان ما شده انتخابات مردمی این کشور است.
به هر حال ایران در این کشورهایی که شما اشاره کردید، از نفوذ بیشتری برخوردار است و همین مشکلاتی را برای تنش زدایی با عربستان به وجود آورده است.
ببینید بحثی در روابط بینالملل تحت عنوان حوزه نفوذ، مطرح است. الان نفوذ در دنیا مانند گذشته معادل قدرت تعریف نمیشود. الان در تعریف نفوذ میگویند هر کجا بتوان منافع کشوری را برای خود آن کشور تأمین کرد، این یک ائتلافی بین دو کشور ایجاد میکند که معنای آن میشود نفوذ؛ با قدرت اقناعگری و متقاعدسازی. نفوذ جمهوری اسلامی در کشورهایی مانند سوریه، یمن، عراق و لبنان بر اساس این شاخص است. با نفوذ امریکا متفاوت است. امریکا به کویت میگوید اگر این کار را نکنید فردا امیر را عوض میکنم. دوستان عراقی ما خیلی راحت به ما میگویند که ما میخواهیم با امریکا همکاری کنیم خب ما مانع نشدیم امریکا ۶ هزار نیرو در عراق دارد اما ما حرفی نداریم قاعدتاً ما باید به عراق بگوییم ما آمدیم داعش را از بین بردیم کلی شهید هم دادیم و هزینه کردیم، حق ندارید اجازه ماندن به نیروهای امریکایی را در عراق بدهید چون تهدیدی علیه ماست اما ما قرار نیست عراق را در
جهت منافع خود هزینه کنیم معتقدیم اگر عراق رو پای خودش بایستد، کافی است.
ایران در ماههای اخیر چندین طرح برای ایجاد همگرایی و رفع اختلافات میان کشورهای منطقه ارائه کرده است که بدون مشارکت عربستان چندان قابل اجرا نخواهد بود بنابراین زبان مفاهمه میان تهران و ریاض چگونه باید شکل گیرد؟
هر گاه عربستان بحث مذاکره را مطرح کرد ما استقبال کردیم هر موقع هم ما مطرح کردیم آنها استقبال نکردند. شما الان نمیتوانید بگویید عربستانیها آمدند ما قبول نکردیم با اینکه خیلی جاها به ما آسیب زدند. استقرار امریکا در منطقه برای حمایت از متحدان عربش، آسیب به ماست یعنی شر عربستان علیه ما کم نبوده ولی با نگاهی که اشاره کردم، مشکل عربستان این است که خود تصمیم گیرنده نیست. خاندان سعودی همه شروط ترامپ را پذیرفت که در مقابل آن، خاندان آل سلمان را در حکومت نگه دارد و همیشه هم تحقیرشان میکند و عربستان هم سکوت میکند یعنی هر کشوری که حداقل استقلال را داشته باشد باید بگوید من همه چیز ارائه دادم حداقل آبروی ما را حفظ کن و توهین نکن خب این معنایش این است عربستان قدرت تصمیم گیری مستقل از امریکا ندارد و تا زمانی که آنها به این نتیجه نرسند نمیتوانند مستقل تصمیم بگیرند، روابط ما همچنان این طور خواهد بود البته مواقعی هم اقتضا میکند امریکاییها به عربستانیها بگویند کوتاه بیایند و با ایران کنار بیایند.
الان نشانههایی که از تغییر صفبندی در منطقه و تعدیل مواضع کشورهایی چون امارات پدیدار شده در همین راستاست؟
به نظر میرسد در همین رابطه است. ما میتوانیم با سعودیها روابط برقرار کنیم ولی بعید است با آنها همپیمان شویم حداقل تا زمانی که خاندان آل سلمان در حکومت است. در گذشته دور هم این چنین بوده زمان ملک عبدالله خودش اعتراف کرده بود و گفته بود بیایید توافقاتی کنیم چون به هر حال همه تصمیمگیریها در این کشور دست ما نیست حتی نگران بود و به آقای هاشمی گفته بود بعد از من معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد باید توافق کنیم. خب روابط خوبی هم داشتیم حالا ایدهآل نبود ولی نسبت به نوسانی که در این مدت بوده توانستیم با آنها کنار بیاییم و مشکلی هم با هم نداریم. ما هر دو کشور نفتی و همسایه هستیم و به خلیج فارس نیاز داریم به امنیت و صدور نفت نیاز داریم و اشتراکات ما کم نیست اما به شرطی که طرف مقابل شما همین اعتقاد را داشته باشد. من معتقدم هرچقدر روابط ما با کویت، قطر، امارات و عمان پیش رود، زمینه برای رابطه با عربستان سعودی فراهم میشود. اگر عربستان احساس کند همه این کشورها خارج از اراده این کشور برای نزدیک شدن به ایران تصمیم میگیرند، آنها هم دنبال آن کشورها خواهند آمد. عربستان مقداری با قطر دچار مشکل شد رابطه ما با قطر بشدت اوج گرفت خودشان هم معتقدند اگر ایران به قطر کمک نمیکرد، معلوم نبود چه بلایی سر آن میآمد. ما با امارات بیشترین تبادل تجاری را داریم امارات هم این را میداند اصلاً تنها نقطه اتکای امارات هم به همین روابط تجاری است. امارات مدتی از رابطه خارج شد با اینکه رفت و کلی به ما خسارت زد ولی دارد برمیگردد، ایران باز تحویلش میگیرد یعنی این صبر ایران همواره با خودش همراه بوده اما آنها همیشه دچار مشکل بودند. معتقدم ما با عربستان تا جایی در مقطع جدید پیش میرویم زیرا این بحرانها به حدی به اوج خود رسیده که اگر ادامه پیدا کند، برای هیچ کس نتیجهای ندارد./ایران