خاطرات جالب جهانگیری از سردار سلیمانی
خبرمهم: اسحاق جهانگیری در خاطرات ناگفته خود از سلوک سیاسی شهید سلیمانی و تلاش های او برای رفع اختلاف میان دولت و سپاه و پادرمیانی اش برای عادی شدن وضعیت حضور سید محمد خاتمی در عرصه عمومی، حضورش در منزل ظریف پس از استعفا، نگاهش به جایگاه رهبری در کشور و... را بیان کرد.
به گزارش بخش سیاسی سایت خبرمهم، یکسال پس از شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، هنوز روایت های ناگفته زیادی از زندگی و نقش آفرینی او در عرصه های مختلف نظامی، دیپلماتیک، سیاسی و… وجود دارد که به تدریج با بیان آنها، تصویر کامل تری از این سردار بزرگ اسلام و ایران را به دست می دهد.
بخشی از گفت و گو با اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور را در ادامه میخوانید:
شما از کجا با سردار سلیمانی آشنا شدید و اگر خاطره ای دارید از سابقه ارتباطات خانوادگی شخص خودتان و برادران شهیدتان برای ما روایت کنید.
بنده با سردار سلیمانی تقریبا هم سن و سال هستیم؛ فکر می کنم سردار یک سال از من بزرگتر بود. آشنایی ما هم عمدتا به بعد از پیروزی انقلاب بر می گردد. با شروع جنگ، در هر استانی به یک شکلی بنای مدیریت جنگ گذاشته شد و در استان کرمان این کار با محوریت سردار سلیمانی صورت گرفت. من هم آن موقع مسئول جهاد سازندگی استان کرمان بودم. هم از این نظر که جهاد هر استانی به نوعی نقش پشتیبانی از لشکرهای استان خودش را بر عهده داشت، البته لشکر ثارالله(ع) اول گردان بود، بعد تیپ و بعد لشکر ثارالله(ع) شد، به نوعی کارهای پشتیبانی از آن را جهاد سازندگی انجام می داد.
آشنایی ما از آن دوره است که سردار سلیمانی از همان اول نقش محوری در بسیج نیروهای کرمان برای جنگ و جبهه داشت و تبدیل شد به یکی از سرداران بزرگ سپاه پاسداران که در اداره جنگ نقش کلیدی داشت و من هم از زبان فرماندهان ارشد سپاه و هم از زبان آیت الله هاشمی رفسنجانی مکرر شنیدم که سردار سلیمانی از جمله زبده ترین فرماندهان جنگ و سپاه بود که در مقاطع کلیدی نقش بسیار حساسی داشت.
سردار سلیمانی ویژگی های منحصر به فردی داشت
من از سال ۶۳ وارد مجلس شدم و با توجه به ورودم به مجلس، دیگر حضورم به صورت مستمر در مسائل جنگ نبود. البته آقای هاشمی رفسنجانی به سه چهار نفر از نمایندگان مجلس به عنوان مشاور مالی فرماندهی جنگ حکم داده بود که بخشی از اعتبارات جنگ که در اختیار فرماندهی جنگ بود را آن جمع تصمیم گیری می کردند که چگونه هزینه شود. ما از آنجا با دوستان مرتبط می شدیم و در آنجا مسائل جنگ را پیگیری می کردیم.
سردار سلیمانی ویژگی های منحصر به فردی داشت که یکی از مهمترین آنها «اخلاق» و «مرام» سردار سلیمانی بود. خیلی انسان با اخلاق و با مرامی بود. این اخلاق و مرام در رفتارهای شخصی او به طور کامل خودش را نشان می داد و تا آخرین روزهای حیاتش با او بود. یعنی با بچه هایی که در لشکر با او بودند، چه آنهایی که شهید شدند و چه آنهایی که ماندند، تا آخر یک رابطه عاطفی کامل داشت. اگر شهید شدند با خانواده آنها رابطه عاطفی کاملی برقرار می کرد و به نوعی انگار اعضای خانواده خودش بودند و این رابطه را همواره حفظ می کرد.
عیدی مادر جهانگیری به سردار سلیمانی
سردار سلیمانی در طول سال ها، خصوصا سال های اخیر، بیش از من به کرمان می رفت و من فقط در ایام عید نوروز به کرمان می رفتم و به مادرم سر می زدم و یا اگر کار رسمی داشتم می رفتم. ولی ایشان مقید بود همان طوری که به خانواده شهدای دیگر سر می زند حتما یکی از کسانی که سر می زد، خانواده و مادر من بود و مرتب سرکشی می کرد. نشان می داد که مثل یک عضو خانواده نسبت به خانواده شهدا یک چنین دلبستگی و وابستگی دارد و این دلبستگی و وابستگی نیز متقابل بود.
یک عید نوروزی بود و من آنجا بودم. مادرم بعد از سال تحویل به همه فرزندان خودش یک اسکناس عیدی داد. بعد سردار سلیمانی به دیدن ما آمد و گفتم مادر به قاسم هم عیدی می دهی؟ گفت بله؛ او را که از شما بیشتر دوست دارم. یعنی واقعا این رابطه عاطفی را کامل برقرار کرده بود و در خانواده ها چنین موقعیتی داشت و این چنین دوستش می داشتند و خیلی با آنها صمیمی بود.
حاج قاسم برای ریاست جمهوری گفت اینجا خیلی داوطلب دارد و جایی که این همه داوطلب دارد، من چرا؟
مثل اینکه چند بار از ایشان دعوت شده بود که برای ریاست جمهوری کاندیدا شوند. ایشان چه جوابی داشتند؟
من هم یک بار با ایشان صحبت کردم و همین تعبیری که می گویم را داشت. گفت اینجا خیلی داوطلب دارد و جایی که این همه داوطلب دارد، من چرا؟ من باید جایی بروم که کار زمین مانده را انجام بدهم. کاری که من می توانم انجام بدهم جایی است که رهبری و نظام نیاز دارد و آنجا باید داوطلب باشم؛ اینجا به اندازه کافی داوطلب دارد. دو سه بار من صحبت کردم و پاسخ همواره این بود.
نه این دوره، دوره های قبل، یادم می آید سال ۸۴، ۸۸ یا ۹۲ بود. یک شبی با ایشان و یکی دیگر از دوستان سیاسی صحبت می کردیم، احساس کردم که هیچ تمایلی به اینکه ورود به صحنه برای گرفتن قدرت به این شکل را نداشت که داوطلب باشد و ورود کند. بیشتر به قدرت از این زاویه نگاه می کرد که فرصتی برای خدمت کردن است و جایی که لازم هست باید عمل کنیم.
شاهکار زندگی سردار سلیمانی این بود که با رفتارش مردم را جذب کرد
در دو سه سال آخر که محبوبیت ایشان خیلی زیاد شده بود، این درخواست ها بیشتر مطرح می شد و رسانه ای هم شده بود.
شاید هر ماه یک بار یک ناهار در همین اتاق با هم می خوردیم. البته معمولا ایشان می آمد و در رابطه با مسائل کاری صحبت می کردیم. ولی راجع به مسائل سیاسی، دولت و مسائل دیگر هم بحث می شد. من هیچ احساسی در ایشان ندیدم که کمترین رغبتی داشته باشد به این عرصه ورود پیدا کند. به هر حال، ایشان در جامعه محبوب بود و کارها را دنبال می کرد.
در واقع شاهکار زندگی سردار سلیمانی این بود که با رفتارش مردم را جذب کرد. یعنی جاذبه ای که سردار سلیمانی در میان مردم داشت در اثر این نیست که سردار سلیمانی منابع کشور را هزینه کرد تا برای خودش محبوبیت درست کند، یا اینکه به اصطلاح امروزی، کار پوپولیستی انجام بدهد تا برای خودش محبوبیت درست کند. در مسئولین سیاسی کشور مرسوم است که کارهایی می کنند و می دانند نتیجه این کار برای آنها محبوبیت درست می کند. یا اینکه به جهت پسند مردم شعارهایی بدهد که آن شعارها برای او محبوبیت درست کند.
سردار سلیمانی دنبال این بود که رابطه دولت و سپاه به نقطه مطلوبی برسد
با توجه به مسئولیت خاصی که ایشان داشت و فرمانده سپاه قدس بودند، در واقع یک موقعیت فرامرزی و بین المللی داشتند. با توجه به این موقعیت استثنایی که داشت و همچنین وسعت مشربی که به آن اشاره کردید که ایشان از نگاه های جناحی و باندی دور بود، از این ظرفیت در داخل کشور چطور برای حل اختلافات و دوری از نگاه های حذفی نسبت به شهروندان استفاده می کرد؟
دو سه مورد که من با ایشان دنبال کردم، یکی این بود که بعد از سال ۹۲ از مقطعی ایشان دنبال این بود که با من گفت و گویی داشته باشیم که رابطه دولت و سپاه به نقطه مطلوبی برسد.
رابطه سردار سلیمانی با دکتر روحانی خیلی صمیمانه بود
اتفاق خاصی پیش آمده بود؟
به هر حال، احساس می شد که نوعی اختلاف وجود دارد و ما باید تلاش کنیم که اینها را به نقطه مشترک بیشتر برسانیم. رابطه خودش با آقای رئیس جمهور خیلی خوب بود. یعنی رابطه ایشان با آقای دکتر روحانی خیلی صمیمانه بود و مرتب در جلسات رسمی و غیر رسمی با ایشان گفت و گو می کرد. ولی چون با من راحت تر بود، این کار را دنبال می کرد.
در مسائل کشور همواره معتقد به این بود که ما باید هرچه می توانیم حلقه نیروهای انقلاب را گسترش بدهیم و واقعاً جذب حداکثری را باور داشت. شاید یکی از دلایلش هم این بود که وقتی ایشان در مسائل عراق ورود پیدا می کرد و باید با گفت و گو نگذارند قومیت ها و مسائل مختلفی که آنجا هست، شکاف به وجود بیاورد، یعنی وقتی در کشورهای دیگر این چنین رفتار می کرد. نمی شود بگوییم کسی برای کشور دیگری گفت و گو را تجویز می کند، در داخل کشور بگوید هیچ راهی وجود ندارد.
با سردار سلیمانی در مورد آقای خاتمی صحبت کردم
این اواخر یک وقت با ایشان خیلی مفصل راجع به اختلافات برخی شخصیت ها، به طور خاص در مورد آقای خاتمی صحبت کردم که تا چه زمانی می توانیم این وضعیت را ادامه بدهیم و چقدر به مصلحت کشور است؟ آیا واقعا از ظرفیت بزرگی مثل آقای خاتمی نمی توان امروز در راستای انقلاب، کشور و پیشرفت امور، آن هم در شرایطی که ما با فشارهای متعددی روبرو هستیم، مورد استفاده کرد ؟!
ایشان خیلی علاقمند بود که کمک کند. من فکر می کنم آخرین جلسه ای که با ایشان داشتیم و سر این مسائل هم بود، یعنی بر سر حل مسائل سیاسی داخل کشور بود، اول آذر ماه سال گذشته بود. اتفاقا اولین باری هم بود که در دوره معاون اولی من به دفتر ایشان رفتم. صبح جمعه ای بود که به دفتر ایشان رفتیم و یکی دیگر از دوستان و مسئولان بالای امنیتی کشور هم حضور داشت و سه نفری بودیم. در واقع تدبیر سردار این بود که سه نفری صحبت کنیم.
آنجا خیلی بحث کردیم و به جمع بندی روشنی رسیدیم و قرار شد که یکسری اقداماتی را من انجام بدهم. اقداماتی که بنا شد من انجام بدهم عمدتا این بود که با برخی از دوستان باید گفت و گو می کردم و آنها کارهایی انجام می دادند. اقداماتی هم باید دوستان امنیتی انجام می دادند و نهایتا یکسری اقدامات هم سردار سلیمانی باید انجام می داد. اقداماتی که ما باید انجام می دادیم، انجام شد.
تعبیر مقام معظم رهبری این بود که: من آقای خاتمی را روحانی تمیزی می دانم که نه آلودگی مالی دارد و نه آلودگی اخلاقی
راجع به آقای خاتمی یا بیشتر بود؟
من راجع به آقای خاتمی یک بار در سال ۹۵ خدمت مقام معظم رهبری مفصل صحبت کردم. در واقع از نظر خودم، جمع بندی ایشان راجع به آقای خاتمی از سال ۹۵ که با من صحبت کردند، از چیزهایی که دوستان دیگر صحبت می کردند کاملا متفاوت بود. بعضی از بزرگان نقل می کردند که مقام معظم رهبری نظرات خاص و تندی دارند.
من رفته بودم از طرف جریان اصلاحات صحبت کنم، ویژگی هایی از آقای خاتمی گفتم، تعبیر مقام معظم رهبری این بود که: من آقای خاتمی را روحانی تمیزی می دانم که نه آلودگی مالی دارد و نه آلودگی اخلاقی. البته انتقاداتی هم داشتند و گفتند. ما فکر می کردیم که می توانیم اینها را حل و فصل کنیم. البته من در این فاصله با خیلی از افراد دیگر در بحث های مربوط به حل مسائل جریان اصلاحات صحبت کرده بودم؛ همه هم با نوع طرح من و زاویه ای که ورود پیدا می کردم، که عمدتا یک دیدگاه ملی بود، موافق بودند. البته نه آقای خاتمی و نه کس دیگری نیاز به این ندارد که کسی وساطت و پادرمیانی کند. از دیدگاه ملی، انسانی که می خواهد کشور اداره شود و مسائل کشور حل شود و همه نیروها در این راستا قرار بگیرند و هم افزایی نیروها بیشتر باشد و دامنه نفوذ رهبری انقلاب در نیروهای داخل تقویت شود، این دیدگاه را داشتم و دوستان هم همین دیدگاه را داشتند.
فکر می کنم دو هفته بعد از آن جلسه بود که تلفنی به سردار سلیمانی که خارج از ایران بود، گفتم کارهایی که باید انجام می دادم را انجام داده ام. ایشان هم گفت خیلی خوب بوده و من هم دارم دنبال می کنم؛ بر می گردم و حضوری صحبت می کنیم که ساز و کار دیگری طراحی کنیم. البته بعد از آن دیگر جلسه ای نداشتیم. قبل از سفر آخر تلفن زد و با هم صحبت کردیم و گفت از نظر من همه مسائل تمام شده است؛ اگر برگردیم آخرین جلسه را می گذاریم و ان شاء الله به سمت یک حل جدی می رویم.
مهم این است که بدانیم بعد از شهادت سردار سلیمانی بیشتر مشخص شد که رابطه ویژه ای با مقام معظم رهبری داشت که هیچ کس آن رابطه را نداشت. یعنی از نظر من هیچ کس در کشور چنین رابطه ای را با مقام معظم رهبری نداشت و برای ما روشن بود که اگر سردار به چیزی باور پیدا کند و دنبال آن برود، می تواند آن مسائل را به نتیجه برساند.
اشاره کردید که آن جلسه فراتر از موضوع آقای خاتمی بود. شخص دیگری هم بود؟
بله؛ کل جریان بود ولی به طور خاص بیشتر راجع به آقای خاتمی صحبت کردیم.
دیدگاه سردار سلیمانی در این جلسات چه بود و چه طور سعی می کرد مبحث را به سمت حل شدن ببرد؟
اتفاقا در آن جلسه که قاعدتا نوارش در اختیار حکومت هست، وقتی ما با برادر امنیتی گفت و گو می کردیم و ایشان به ما گفت که شما این کار را کرده اید و ما گفتیم که شما این کار را کرده اید، حاج قاسم گفت اگر بخواهیم راجع به گذشته بحث کنیم هیچ خاصیتی ندارد و ببینیم که آینده چه می شود و چه کار باید کرد؟ سردار سلیمانی به اصولی معتقد بود که آن اصول مهم بودند و من هم قبول داشتم. می گفت بالأخره ما باید قبول کنیم که در چارچوب نظامی داریم حرکت می کنیم که ویژگی ها و آرمان هایی دارد؛ امام و رهبری آرمان هایی برای آن ترسیم کرده اند. اگر اصول اصلی نظام را بپذیریم، جایی که دشمن سعی می کند بگوید این افراد یا این جریان از این اصول عبور کرده اند، باید برای جامعه آشکار کنیم که چنین اتفاقی نیفتاده است. باید بپذیریم که حرف و موضع رهبر انقلاب در کشور فصل الخطاب است.
سردار سلیمانی آقای خاتمی را دوست داشت
فکر می کنم بعد از همان جلسه ای که با مقام معظم رهبری داشتم در جای دیگری گفتم که اصلاحات این اصول را قبول دارد و این اصولی بود که به نوعی آنجا مورد بحث قرار گرفته بود. لذا با چارچوب روشن و بدون ورود به بحث های سیاسی، اگر همه اصول اصلی انقلاب را قبول کنیم و روی آن تفاهم داشته باشیم، همه مسائل قابل حل هست و هیچ جایی مشکل پیدا نمی کنیم.
سردار سلیمانی دنبال این بود که رابطه دولت و سپاه به نقطه مطلوبی برسد
با توجه به مسئولیت خاصی که ایشان داشت و فرمانده سپاه قدس بودند، در واقع یک موقعیت فرامرزی و بین المللی داشتند. با توجه به این موقعیت استثنایی که داشت و همچنین وسعت مشربی که به آن اشاره کردید که ایشان از نگاه های جناحی و باندی دور بود، از این ظرفیت در داخل کشور چطور برای حل اختلافات و دوری از نگاه های حذفی نسبت به شهروندان استفاده می کرد؟
دو سه مورد که من با ایشان دنبال کردم، یکی این بود که بعد از سال ۹۲ از مقطعی ایشان دنبال این بود که با من گفت و گویی داشته باشیم که رابطه دولت و سپاه به نقطه مطلوبی برسد.
رابطه سردار سلیمانی با دکتر روحانی خیلی صمیمانه بود
اتفاق خاصی پیش آمده بود؟
به هر حال، احساس می شد که نوعی اختلاف وجود دارد و ما باید تلاش کنیم که اینها را به نقطه مشترک بیشتر برسانیم. رابطه خودش با آقای رئیس جمهور خیلی خوب بود. یعنی رابطه ایشان با آقای دکتر روحانی خیلی صمیمانه بود و مرتب در جلسات رسمی و غیر رسمی با ایشان گفت و گو می کرد. ولی چون با من راحت تر بود، این کار را دنبال می کرد.
در مسائل کشور همواره معتقد به این بود که ما باید هرچه می توانیم حلقه نیروهای انقلاب را گسترش بدهیم و واقعاً جذب حداکثری را باور داشت. شاید یکی از دلایلش هم این بود که وقتی ایشان در مسائل عراق ورود پیدا می کرد و باید با گفت و گو نگذارند قومیت ها و مسائل مختلفی که آنجا هست، شکاف به وجود بیاورد، یعنی وقتی در کشورهای دیگر این چنین رفتار می کرد. نمی شود بگوییم کسی برای کشور دیگری گفت و گو را تجویز می کند، در داخل کشور بگوید هیچ راهی وجود ندارد./جماران