ما، نجفی و دیگران

محمد حافظ حکمی در روزنامه ایران نوشت: محمدعلی نجفی سوژه و ترند اصلی شبکههای اجتماعی فارسیزبان در چند روز اخیر بوده و بهت و تعجب و افسوس در کنار برخی تسویه حسابهای سیاسی فضای غالب موضعگیریها و اظهار نظرها پیرامون این رخداد بوده است. در نگاه کلی موضوع از دو منظر قابل بررسی است. اول از منظر حقوقی و پیرامون جرمی که رخ داده است؛ از این جهت هیچ تفاوتی بین نجفی یا صاحب مناصب بالاتر و یک شهروند عادی غیر برخوردار از مناصب حکومتی در پیشگاه قانون و قاضی نیست و اساساً قانون تمام این القاب و موقعیتهای اجتماعی را از یک فرد میزداید و او را بهعنوان یک شهروند محاکمه میکند. علیرغم بسیاری از ابهامات، منجمله انطباق رفتار رسانهای با «متهم» در طول دوره تحقیقات با قانون دادرسی، از آنجا که این دست موضوعات خارج از دانش و تخصص نگارنده است از آن گذر میکنم و این بحث را به اهلش واگذارمیکنم.
منظر دوم اما بعد اجتماعی موضوع است. نه در ردای یک جامعهشناس، بلکه بهعنوان یک ناظر دغدغهمند اجتماعی، واکنش جامعه به این اتفاق عجیب و بهتآفرین را از چند زاویه قابل تأمل و مطالعه میبینم. اساساً جامعه و مردم نباید با این موضوع از منظر حقوقی برخورد کنند که قانون و حکم و جزا ساز و کار خودش را دارد و همانطور که ذکرش رفت مسیر خود را نیز طی خواهد کرد. عمیقاً بر این باورم که واکنش سالم جامعه به چنین اتفاقی باید اندوه و غصه و بهت باشد. اصلاً مهم نیست که محمد علی نجفی را مدیری موفق بدانیم یا شکست خورده و یا با مواضع او موافق یا مخالف باشیم، کافی است او را یک ظرفیت و سرمایه اجتماعی، یک استاد دانشگاه و یک مدیر و کارگزار با سابقه نظام بدانیم و آنگاه برای درهم شکستن چنین انسانی و قرار گرفتنش در چنین موقعیتی افسوس بخوریم. نخبگان و عالمان اجتماعی باید قدمی فراتر بردارند و به مطالعه دقیقتر و علمی موضوع نیز بپردازند و درسهایی از این ماجرا برای پیشگیری از اتفاقات مشابه را استخراج کنند.
جامعه ما در قبال ماجرای قتل همسر آقای نجفی در چند موضع مشخص قرار میگیرد:
الف) ما و آقای نجفی
گیریم که حکم محکمه نجفی را مقصر بشناسد و او محکوم به اشد مجازات شود؛ آیا این موضوع جز تأسف چیز دیگری در بر دارد؟ در یک جامعه سالم، نه برای شخصی در حد و اندازه نجفی، که برای در دام بزه افتادن و به قهقرا رفتن هر یک از آحاد جامعه باید اندوه خورد. باید متأثر و متأسف بود که چرا یک شهروند و یک عضو این جامعه چنین به بیراهه رفته است. این دادگاه است که هر بزهکاری را مجرم میداند، اما اخلاق اسلامی و انسانی حکم میکند تمام اعضای این جامعه را برادران و خواهرانی بدانیم که ممکن است برخی از آنها مستحق جزا باشند و ما باید از این موضوع عمیقاً متأسف باشیم و برای آنها دعا کنیم و فراتر از دعا قدمهای عملی برای جلوگیری از تکرار چنین مسائلی برداریم. برخی واکنشهای عمومی در شبکههای اجتماعی یادآور قتل دهشتناک میدان کاج است و آنهایی که بهجای مداخله و پایان دادن به نزاع، موبایل به دست نظارهگر جان دادن یه هموطن بودند. حجم پیگیریها و انتشار اخبار و بعضاً شایعات و عطش و شهوت بیشتر دیده شدن در میانه این غائله سراسر تأثر، بازآفرینی تماشاگران صحنه یک اعدام علنی بود که به انتظار نابودی و تمام شدن یک انسان نشسته بودند و سوت و کفزنان منتظر جان دادن یک انسان در پای چوبه دار هستند. مدام از خودمان بپرسیم وظیفه تکتک ما در قبال شهروندانی که چنین به قهقرا میروند چیست و مکرراً یادآوری کنیم که جرم و جزا مختص دادگاه است و جامعه باید همواره مسیر بازگشت مجدد افراد به دامان خود را باز نگاه دارد و از وقوع چنین مصیبتهایی اندوهگین شود. از خود بپرسیم کدام انسان سالم و بزرگی است که از نابود شدن یک فرد خشنود شود یا به تماشای فرو رفتن غریق بنشیند و ماهی بگیرد؟
ب) ما و بازماندگان
در کنار محمدعلی نجفی، زندگیافراد دیگری نیز درگیر این پرونده است و ما باید مدام خود را در معرض این پرسش قرار دهیم که مرز حریم خصوصی و زندگی و آرامش افراد مرتبط با این پرونده و ابعاد اجتماعی این موضوع کجاست؟ آیا فرزند ۱۳ ساله مقتول باید در چنین شرایط روحی سختی در مقابل رسانهها قرار بگیرد؟ همسر اول و فرزندان و اطرافیان همسر دوم آقای نجفی چطور؟ آنچه که در این اتفاق عجیب باید مد نظر داشت و کنشگران متخلق و حرفهای – برعکس زردنگاران اجتماعی- تا کنون کمر به رعایت آن بستهاند، تفاوت قائل شدن بین حریم شخصی افرادی کاملاً غیر سیاسی و غیر رسانهای درگیر در این پرونده و بررسی ابعاد اجتماعی موضوع است. در کنار پرونده آقای نجفی نکته حائز اهمیت اینست که جای خالی نهادهای مدنی و یا حتی حاکمیتی حامی بازماندگان و آسیبدیدگان روحی تمام طرفهای درگیر در این نوع پروندهها به وضوح احساس میشود. عدم آموزش حرفهای به اهالی رسانه از دیگر مواردی است که همواره در این دست موضوعات بیش از پیش به چشم آمده و ضرورت وجودش احساس میشود. آسیبی که افراد فاقد آموزش به طرفین درگیر و جامعه میرسانند مخرب است و باید فکری اساسی به حال آن کرد.