دام شیطانی برای دختر ۱۵ساله
خبرمهم: دختر جوان در کلانتری از راز حضورش در پاتوق سیاه پرده برداشت.
به گزارش بخش قضایی سایت خبرمهم، وقتی از چنگ دوست پسرهایمان گریختیم، حال طبیعی نداشتند، اما به دام شیطان دیگری افتادیم که احساس میکردیم به خاطر دلسوزی قصد کمک به ما را دارد.
اینها بخشی از اظهارات دختر ۱۵ سالهای است که به همراه دوست ۱۶ ساله اش از یک «پاتوق سیاه» در منطقه سناباد مشهد سر در آورده بود. این دختر نوجوان که اکنون در پناه پلیس احساس آرامش میکرد، درباره چگونگی ورود به «پاتوق سیاه» به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: حدود یک سال قبل من و دوستم با دو پسر جوان در یکی از پارکهای نزدیک منزل مان آشنا شدیم و به امید این که با هم ازدواج میکنیم، به ارتباطات تلفنی و دیدارهای حضوری مان ادامه دادیم.
در این میان، به خاطر آن که پدرم یک کارگر ساده بود و اوضاع مالی مناسبی نداشت، مادرم نیز در مزارع سبزی انتهای قلعه ساختمان مشهد کار میکرد و من هم گاهی برای درآمد بیشتر به کمک مادرم میرفتم. این شرایط موجب شد پس از پایان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کنم.
از سوی دیگر نیز کمبود محبت در خانواده و احساس تنهایی مرا به سوی این آشنایی خیابانی سوق داد، به گونهای که در کنار «پژمان» احساس آرامش میکردم. او به حرف هایم گوش میداد و من هم سعی داشتم با پوشیدن لباسهای شیک و آرایشهای غلیظ توجه او را بیشتر جلب کنم.
به همین دلیل دیدارهای حضوری من و دوستم در پارک با پژمان و دوستش زیادتر میشد تا این که آنها ما را به یک جشن در یکی از باغهای منطقه شاندیز دعوت کردند. من هم که تاکنون در این گونه جشنها شرکت نکرده بودم، خیلی زود پذیرفتم و از آن جایی که به پژمان اعتماد زیادی داشتم، شبانه چهارنفری به آن باغ رفتیم، اما آن جا برخی از دوستان دیگر پژمان نیز حضور داشتند. نیمههای شب بود که پژمان و دوستانش مشروبات الکلی نوشیدند و از حالت طبیعی خارج شدند.
وقتی من و «سمیرا» احساس کردیم که آنها قصد آزار و اذیت ما را دارند، بلافاصله نقشهای کشیدیم و با ترفندی از آن باغ فرار کردیم. در حاشیه یک جاده خاکی حرکت میکردیم که با دیدن نور چراغهای یک خودرو خوشحال شدیم. آن راننده جوان ما را سوار کرد و من هم ماجرای دوستی خیابانی و فرار از باغ ویلا را برایش بازگو کردم.
او هم با چرب زبانی و این که قصد کمک به ما را دارد، من و دوستم را به خانهای برد که چند دوست دیگرش در آن جا حضور داشتند. او ما را ترساند که اگر در آن وقت شب و به جرم رابطه نامشروع دستگیر شویم، ما را به زندان میبرند و …
در همین حال بود که فهمیدیم آن راننده و دوستانش نیز قصد آزار ما را دارند، اما اوایل صبح بود که با تماس اهالی دیگر ساختمان نیروهای انتظامی وارد آن منزل شدند و ما را از چنگ آن راننده شیطان صفت نجات دادند. اگر پلیس کمی دیرتر میرسید نمیدانم چه سرنوشت شومی انتظار ما را میکشید و … شایان ذکر است، تحقیقات پلیسی با دستورات سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) درباره جرایم احتمالی دستگیر شدگان در پاتوق سیاه در حالی ادامه دارد که تعدادی شمشیر و قمه نیز از این محل کشف شد./خراسان
فمنیست حقیر بدبخت
دخترها تا کی میخواهند ساده لوحانه فریب ولگردهای خیابانی و پسران و مردان شهوتران را بخورند. اگر کسی شما را بخواهد با خانواده اش محترمانه به خواستگاری میآید.