در بررسی ابعاد متفاوت این ماجرا باید حساب شخص دونالد ترامپ را از افرادی که پیرامون وی هستند جدا کنیم. افرادی مانند مایک پمپئو وزیر خارجه، برایان هوک، مسوول گروه اقدام علیه ایران یا افرادی که در سیستم دولتی امریکا از وزارت خارجه تا شورای امنیت ملی مشغول به کارند با شخص ترامپ متفاوت هستند. برخی از این افراد خصومت کهنه و عمیقی با ایران دارند اما دونالد ترامپ یک سیاستمدار است که ایده های خودش را دارد. البته که او هم با تهران خصومت هایی دارد اما مانند این افراد به پرونده رابطه با ایران نگاه استراتژیک ندارد. دونالد ترامپ تمام تصمیم های خود را که بیشتر هم شخصی و غیرتخصصی هستند در لحظه می گیرد و به همین سرعت هم این تصمیم ها را تغییر می دهد. ترور سردار شهید سلیمانی، هدف دیرینه برخی از اطرافیان تندرو و ایران ستیز پیرامون رییس جمهور ایالات متحده امریکا بود. شرایط برای آنها به گونه ای پیش رفت که توانستند این پیشنهاد را به شخص دونالد ترامپ داده و موافقت او با اجرای آن را جلب کنند. بنابراین باید گفت که ترور سردار شهید سلیمانی، استراتژی دیرینه شخص ترامپ نبود. دونالد ترامپ آنقدرها هم که فکر می کند، باهوش نیست. تصمیم گیری های شخصی و غیرتخصصی وی این فرصت را به اطرافیانش داده که از موقعیت های اینچنینی سوء استفاده کرده و در سایه آن منافع دیرینه یا استرتژی های خود را پیاده کنند.
شکی در این مساله وجود ندارد. امریکایی ها اصطلاحی دارند با عنوان «rally around the flag» یا متحد شدن دورتادور پرچم این کشور. در جریان مبارزات انتخاباتی یا زمانی که دولتی چه در امریکا یا هرجای دیگری به دنبال رهایی از بار مشکلات داخلی باشد دست به چنین اقداماتی می زند و چندان هم فرق نمی کند که این دولت دیکتاتوری، دموکراتیک یا غیردموکراتیک باشد.
در حال حاضر جو ضدایرانی چه در فضای افکار عمومی چه در میان سیاستمداران و فرهنگ سیاسی امریکا تشدید شده است. البته این جو تا حدودی در کشورهای اروپایی هم وجود دارد اما در امریکا بیشتر است. در چنین شرایطی هدف قرار دادن فردی مانند سردار سلیمانی که سمبل مقاومت با فعالیت های امریکا در جهان است، برای ترامپ برگ مهمی به حساب می آید. باید گفت که این جو ضدایرانی هم در میان جمهوری خواهان و هم دموکرات ها به چشم می خورد.
نکته بسیار مهمی که نباید مغفول بماند این است که روسای جمهور امریکا سابقه دیرینه ای در تشدید فعالیت های بین المللی هنگام دست و پنجه نرم کردن با مشکلات داخلی دارند. به عنوان نمونه نخستین باری که یکی از لایحه های رونالد ریگان در کنگره امریکا رد شد به گرانادا حمله کرد . یا زمانی که استیضاح بیل کلینتون در جریان بود، او حمله موشکی به سودان را کلید زد. این بار هم شاهد بودیم که دونالد ترامپ در جریان رسیدگی به پرونده استیضاحش، ترور سردار سلیمانی را انجام داد.
اگر قبول کنیم که ترور سردار شهید سلیمانی با حمایت جمهوری خواهان و دموکرات ها همراه شده تناقضی به چشم می خورد که باید حل شود. پس از این ترور، کنگره امریکا تلاش کرد دست دونالد ترامپ و پنتاگون را در انجام عملیات نظامی علیه ایران ببندد. همچنین نظرسنجی های اخیر نشان می دهد که اکثریت اندکی از افکار عمومی امریکا از این ترور حمایت کردند و یا در جریان مناظره اخیر نامزدهای دموکرات در ایالت همپشایر، همه تاکید داشتند که اگر جای ترامپ بودند ترور سردار را انجام نمی دادند؟
اکنون ما در فصل انتخابات در امریکا هستیم و رییس جمهور مستقر یا هر نامزد انتخاباتی دیگری هر قدمی بردارد طرف مقابل از آن انتقاد می کند. بنابراین نمی توانیم گفته ها و شعارهای انتخاباتی دموکرات ها را به عنوان سیاست منسجم در برابر ایران تحلیل کنیم. در این مقطع دموکرات ها تلاش می کنند به هر نحوی به دونالد ترامپ حمله کرده یا از او انتقاد کنند. این انتقادها را نمی توان سیاست خارجی منسجم و حساب شده دموکرات ها در قبال ایران، پرونده هسته ای یا ماجرای ترور سردار سلیمانی دانست.
نکته دیگر این است که ترامپ برای دموکرات ها معمایی غیرقابل درک یا حل است. ترامپ از یک سو کارهایی انجام می دهد که مورد تحسین افراد عادی در امریکا قرار می گیرد اما همزمان این قلدربازی ها و ماجراجویی های بین المللی با سیاست خارجی منطقی و مورد انتظار از امریکا همخوان نیست. ترامپ به یک معضل برای دموکرات ها تبدیل شده که در حالی که قوانین بین المللی را زیر پا می گذارد اما از برخی از کارهای او در فضای داخلی امریکا منجر به محبوبیتش شده است.
این ترور چه تاثیری بر هرگونه رابطه، مذاکره یا گفت وگو میان تهران و واشنگتن گذاشت ؟ آیا می توان گفت که دیگر باب مذاکره میان تهران با حداقل این دولت در امریکا بسته شده است؟
پاسخ به این سوال آسان نیست.پیش از این ترور هم در امریکا و هم در ایران افراد، ارگان ها و مراکزی خواهان مذاکره و همزمان افراد و نهادهایی مخالف هر گونه مذاکره بودند. نمی توان گفت که در نتیجه این اقدام امریکا دیگر هیچ مذاکره ای قابل تصور نیست و البته که این ترور شرایط را سخت تر کرده است. به فرض محال اگر امریکا فردا تحریم ها را بردارد، برای ایران رد هرگونه مذاکره آسان نخواهد بود.
فکر می کنید ایران و امریکا تا جنگ چقدر فاصله دارند ؟
من فکر می کنم این فاصله هر روز کم و کمتر می شود اما هیچ کدام از طرفین مایل به جنگ نیست. در مساله ایران و امریکا سه فاکتور وجود دارد: ایران، امریکا و کشورهای خلیج فارس.
کشورهای حاشیه خلیج فارس ۴۱ سال است که از تنش میان ایران و امریکا سود می برند اما در شرایطی که این تنش در سطح مدیریت شده باقی بماند چرا که فراتر از آن برای این کشورها خطرناک خواهد بود. هرگونه جنگی قابلیت سرایت به این کشورها را هم دارد.ایران در ماجرای حمله به پایگاه عین الاسد، توانمندی خود را نشان داد که چگونه با ۱۵ موشک درس عبرتی به امریکا و متحدانش در منطقه بدهد. این حمله، زنگ خطری برای کشورهایی مانند بحرین، عربستان، قطر، کویت و امارات است. این کشورها که تشنه تنش میان تهران و واشنگتن بودند، می بینند که هر لحظه امکان از کنترل خارج شدن این تنش وجود دارد و اگر جنگ رخ بدهد خود آنها هدف موشک های ایران قرار خواهند گرفت. ایران هشدار داده اگر پهپادی علیه ایران از یکی از این پایگاه ها بلند شود ما پایگاه فوق را هدف قرار خواهیم داد.
از سوی دیگر، ایران هم به دنبال جنگ نیست و به دنبال برقراری توازن قدرت در منطقه است. در امریکا نیز جنگ، گزینه مطلوب رییس جمهور نیست اما برخی از اطرافیان او تلاش می کنند تنش امریکا و ایران را به جنگ منتهی کنند. در حال حاضر قدرت بازدارندگی در منطقه میان ایران و امریکا برقرار شده و هرچند فاصله جنگ کوتاه تر شده اما من احتمال زیادی برای جنگ قائل نیستم.
پاسخ این سوال سخت است چرا که این یک فرضیه است. سابقه کاری ترامپ نشان می دهد که او تمایل به تهدید دارد و این تهدید را تا آنجا ادامه می دهد که طرف مقابل پای میز مذاکره حاضر شود. نمونه این سیاست ورزی را در پرونده کره شمالی دیدیم. ترامپ تهدید مستقیم کیم جونگ اون را تا آنجا ادامه داد که در نهایت دوطرف با هم مذاکره کردند. اما شاهد بودیم که مذاکرات کره شمالی و دولت ترامپ ره به جایی نبرد و پیونگ یانگ دوباره به همان موضع پیشین بازگشته است.
ترامپ در مواجهه با ایران نیز همین سیاست تهدید را دنبال می کند و مثلا می گوید ما ۵۲ مرکز فرهنگی را هدف قرار می دهیم و… اما ایران با کره شمالی یک تفاوت دارد و آن هم این است که ایران زیر بار تهدید نمی رود و به تهدید پاسخ مثبت نمی دهد. همانطور که گفتم در حال حاضر توازن در قوه بازدارندگی میان ایران و امریکا برقرار شده و ایران به دولت امریکا و سایرین نشان داده که نه تنها توانایی دفاع از منافع خود را دارد بلکه جسارت عکس العمل نشان دادن را هم داراست.
یک نکته بسیار مهم است: ممکن است امریکا یک ابرقدرت باشد اما در روابط بین الملل هیچ وقت یک ابرقدرت قادر به شکست نیروی میانه (middle power) نیست. ایران را می توان در روابط بین الملل یک نیروی متوسط و میانه خواند. ترامپ به این امر واقف است که جنگ با ایران عاقبت خوبی نخواهد داشت به خصوص که شعار ترامپ از ابتدا این بود که ما جنگ های ناتمام امریکا را تمام می کنیم. با استناد به همین دلایل من فکر کنم احتمال انتخاب گزینه نظامی مقابل ایران در امریکا زیاد نباشد.
سناریوی مطلوب عربستان برای ایران چیست؟ تضعیف داخلی از منظر اقتصادی و سیاسی و ایجاد ناآرامی به گونه ای که منجر به تغییر نظام در ایران شود یکی از محورهای اصلی سیاست فشارحداکثری دونالد ترامپ است. سیاستی که عربستان نیز از آن حمایت می کند و شاهدیم که هرازگاهی اخباری درباره فعالیت های جاسوسی سعودی علیه ایران یا تلاش برای تحریک ناآرامی های داخلی در ایران به چشم می خورد.همزمان برخی مقام های کشورهای عربی همیشه این اصطلاح را دارند که ایران به عنوان یک کشور با اکثریت شیعه زیادی بزرگ است. فکر می کنید تضعیف ایران به گونه ای که منجر به تجزیه شود، اصلی ترین هدف ریاض باشد؟
هیچ شکی در این مساله نیست و حتی کشورهای اروپایی هم اندک اندک به این مساله آگاهی پیدا کرده اند. در تازه ترین مورد، هفته گذشته چند تروریست در دانمارک به جرم جاسوسی برای عربستان دستگیر شدند. در کویت هم چندماه پیش یکی از گروه های تجزیه طلب ضدایرانی جلسه ای گذاشته بودند که پس از اعتراض دولت ایران، کویت اعلام کرد این جلسه به شکل غیررسمی و بدون اطلاع دولت این کشور بوده است.
پس از حمله به تاسیسات نفتی عربستان (آرامکو) ما دیدیم که علائم مثبتی از سوی عربستان برای تنش زدایی از رابطه با ایران ارسال شد. حتی سفیر ایران در عراق اعلام کرد که سردار سلیمانی هنگام ترور حامل پیامی برای عربستان از جانب ایران بود. با این همه ترور سردار سلیمانی توسط امریکا، صحنه را تغییر داد و عربستان احساس کرد که این ترور سیاست منطقه ای ایران را تحت الشعاع قرار داده و منجر به تضعیف تهران شده است. در نتیجه عربستان خود را کنار کشیده و این علائم مثبت کاهش پیدا کرده اند. شکی در این مساله وجود ندارد که هدف عربستان، تجزیه و پررنگ کردن جریان های تجزیه طلب در ایران است .
دولت ترامپ سیاست فشار حداکثری بر ایران را برای به پای میز مذاکره کشاندن تهران اتخاذ کرده و آن را ادامه می دهد. آیا عربستان سعودی تا وقتی سیاست فشار حداکثری امریکا ادامه دارد با کاستن از سطح تنش با تهران در حقیقت شکافی در این سیاست ایجاد نمی کند و همین تحلیل این مساله را غیرممکن نمی کند ؟ آیا می توان گفت که نشانه های ضعیفی که عربستان هرازگاهی از خود بروز می دهد صرفا برای مدیریت تنش و آرام کردن مقطعی فضا با ایران است لذا اراده سیاسی جدی در پشت این صحنه سازی ها وجود ندارد؟
قطعا. در دنیای دیپلماسی به سختی می توان به طرف مقابل اعتماد کرد. به نظر من هرکشوری سیاست خارجی خود را طبق منافع خود پیش می برد. عربستان و ایران دو کشور همسایه و همجوار هستند و نمی توانند همدیگر را از بین ببرند.عربستان تلاش می کند نهایت استفاده را از سیاست فشار حداکثری علیه ایران ببرد اما به نظر من آنها هم باید یک دیپلماسی واقع بینانه را دنبال کنند. ایران در چندسال گذشته دیپلماسی تنش زدایی را دنبال می کند و تمام تمرکز آن بر گفت وگو و اعتدال است. عربستان هم نمی تواند در دراز مدت این موضع خصمانه خود را ادامه بدهد.
دولت ترامپ می گوید به دنبال توافق همه جانبه با ایران است. با توجه به آنکه این دولت شدیدترین و متنوع ترین تحریم ها حتی تحریم وزیر خارجه ایران را که بی سابقه بوده بر تهران اعمال کرده و نشان داده که در تلاش برای تضعیف جایگاه دولت در ایران از هیچ اقدامی حتی توییت های آشکار رییس جمهور در حمایت از اعتراض های داخلی فروگذار نیست، احتمال نشستن دوباره ایران و امریکا پشت میز مذاکره آن هم درباره توافقی جامع را تا چه اندازه می دانید؟
اظهارات دونالد ترامپ درباره چند و چون توافق بعدی همه جانبه با ایران را باید یک مانور قبل از مذاکره دانست. آنها سعی می کنند مواضع حداکثری خود را اعلام کنند. نکته ای که در این میان وجود دارد این است که دونالد ترامپ هیچ علاقه ای به حضور امریکا در قراردادهای چندجانبه ندارد. برجام تنها توافق چندجانبه ای نبود که امریکا از آن خارج شد بلکه او از قراردادهایی چون آب و هوایی پاریس یا نفتا هم که چندجانبه بود خارج شد. ترامپ اعتقاد دارد که منافع امریکا در یک قرارداد یا توافق دوجانبه بیشتر تامین می شود. با این اوصاف اگر ایران بگوید ما حاضر به مذاکره هستیم اما صرفا درباره مساله هسته ای، امریکای ترامپ حاضر به مذاکره خواهد بود.
البته با کره شمالی نیز همین رویه پیش رفت و کیم جونگ اون برای مذاکره اعلام آمادگی کرد که کارشکنی های اطرافیان ترامپ مانند مایک پمپئو و دولت پنهان در امریکا مانع از پیشروی روند مذاکرات با پیونگ یانگ طبق میل ترامپ شد. شاید درباره ایران و امریکا هم چنین اتفاقی تکرار شود مگر آنکه تدبیری برای مهار تلاش های ضدایرانی اطرافیان ترامپ صورت بگیرد.
بنابراین می توان گفت که امریکا به دنبال حذف اروپا (به عنوان متحد سنتی خود) از مذاکره با ایران است؟
بله. اکنون تمام مبادله های تاریخی و دیپلماتیک امریکا و اروپا به هم ریخته است. حتی فردی مانند امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه که خود را دوست دونالد ترامپ می دانست هم از سوی ترامپ احمق خطاب شد. دونالد ترامپ تمام معادله های تاریخی را از منظر دیپلماتیک بر هم ریخته است و ساز خود را در معادله های بین المللی می نوازد.
اروپا برای دومین بار در ۱۵ سال اخیر نشان داد که طرف مذاکره قابل اعتماد و اتکایی نیست . فکر می کنید شکست اروپا در اجرای تعهداتش ذیل یک توافق بین المللی همه جانبه چه ضربه ای به اعتبار این مجموعه در طرف مذاکره قرار گرفتن زده است؟
برجام و تجربه های دیگر نشان داد که اتحادیه اروپا نه قابل اعتماد است و نه از قدرت کافی برای انجام کاری بدون امریکا برخوردار است. اتحادیه اروپا در حال حاضر با سه چالش سخت روبه رو است: رابطه با روسیه، حل و فصل برگزیت و رابطه با دونالد ترامپ. برجام و مساله ایران در اولویت سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیست. همزمان نباید به این اتحادیه اعتماد کرد چرا که ساختار قدرت بین المللی در حال تغییر است به گونه ای که نمی توان اتحادیه اروپا را حتی یک قدرت درجه دوم هم به حساب آورد. این اتحادیه یا به دلیل مشکلات داخلی یا اتخاذ تصمیم های اشتباه، جرات و قدرت پیشبرد امور بدون امریکا را ندارد./اعتماد