در واقع اجرای ممیزی برای جلوگیری از اطلاع دیگران است؛ ولی در عمل ممیزها خودشان زودتر در تور بیاطلاعی میافتند.
نتیجه دیگر بیاعتبار شدن رسانههای رسمی است. هنگامی که نتوان حقیقت و نظرات متفاوت را در رسانههای رسمی یافت، به ناچار مردم به سوی بهرهمندی از سایر رسانهها میل میکنند. از میان رفتن اعتبار و موفقیت رسانههای رسمی اعم از مطبوعات و رادیو و تلویزیون و کتاب و فیلم داخل کشور ریشه در این سیاست دارد. مثلا الان کتابهای چاپ قدیم اعتبار بیشتری دارد، چون میگویند سانسور نشده است. نشر غیررسمی از سانسور تغذیه میکند. در مورد فیلم هم همین طور است. اگر درباره فیلمی حساسیت ایجاد شود بیشتر مخاطب دارد.
نتیجه دیگر وجود ممیزی شکلگیری فرآیند تخریبی معکوس است. یعنی اگر تا دیروز رسانههای رسمی اخبار یکسویه و به نفع ساختار رسمی و به ضرر مخالفان میدادند در وضعیت جدید مساله معکوس میشود و یک تهاجم خبری و تحلیلی تمامعیار و حتی غیرمنصفانه علیه ارزشها و معیارها و عملکرد ساختار رسمی شکل میگیرد. آنچه امروز شاهد آن هستیم دقیقا همین وضع است. زیرا وجود ممیزی اجازه نمیدهد که هیچ پروندهای بسته شود. از این رو پروندههای قدیمی همچنان باز هستند. ولی در آن روزی که این پروندههای باز علیه ساختار رسمی رسیدگی میشوند، دیگر مدافع چندانی از این ساختار باقی نمیماند، لذا هر اتهام درست و نادرستی وارد میشود و افکار عمومی نیز حکم مقتضی را صادر میکند.
در واقع ممیزی را میتوان خلاف عقلانیت دانست. ما در رفتار اقتصادی خود از مصرف امروز خود میگذریم و پسانداز میکنیم تا در آینده مطلوبیت بیشتری نصیب ما شود. ولی ممیزی عکس این است. سود کلان آینده را به پای لذتهای کنونی ولی اندک قربانی میکند.
اثرات منفی ممیزی خیلی بیش از آن است که در آغاز به نظر میآید. یکی از دوستان تعریف میکرد که قصد نوشتن نقدی بر فیلم خانه پدری داشت، ولی پس از توقیف آن از این کار پشیمان شد، چون میترسد که متهم به طرفداری از ممیزی شود. در واقع این توقیف عکس آن نتیجهای را میدهد که توقیفکنندگان در پی آن بودهاند. اکنون که رفع توقیف شده احتمالا بیشترین سود را همین فیلم برده است. میتوان فروش گیشه آن را با پیش مقایسه کرد
یکی از استادان دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۲ تحقیق کرد که آن قسمتهایی از کتابها که سانسور شده بود در واقعیت امر به موضوعات سیاسی پرداخته بود ولی خواننده آنها را در خیال خود مربوط به امور جنسی تصور میکرده است؟! برخی جاها ممیزی در حد ابتذال میشود، برای نمونه سرچ فلان کلمه در اینترنت فیلتر میشود و در لغتنامه در دسترس نیست در حالی که آن لغت مشابهات فراوانی دارد و با ممیزی آن کلمه، موضوع پیچیدهتر و حساسیت خواننده بیشتر میشود.
ممیزی اثرات منفی بر پیشبینیپذیری رفتارهای همه از جمله حامیان ممیزی دارد. ممیزی براساس سلیقه است. بارها پیش آمده که حتی یک ممیز، کتاب مشابهی را دو گونه نظر داده است. زندگی و فرهنگ را نمیتوان به چنین سلایقی وابسته کرد.
بنابراین ممیزی نه در میانمدت و نه در بلندمدت هیچ سودی ندارد که سراسر هزینه است و اکنون با این وضعیت رسانهای حتی در کوتاهمدت هم سود ندارد و همهاش هزینه است. پس چرا وجود دارد؟ آیا حکومتها اینقدر بیاطلاع هستند که متوجه این عوارض نشوند؟ پاسخ منفی است. به طور قطع ممیزی اگر برای حکومتها سود ندارد، برای عدهای که پشت صحنه هستند مفید است و تا آنان از این راه ارتزاق میکنند از ممیزی دفاع هم خواهند کرد. /روزنامه اعتماد