شوهرم چشمم رابا قمه درآورد!
خبرمهم: یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زدهاند. دو تا از انگشتها که پیوند زدهاند حرکت ندارد، ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده.
اشرف حسینی، زنی ۵۶ساله با لیسانس حقوق و کارمند است. او یک سال قبل مورد حمله شوهرش قرار گرفت و با ضربات قمه او بهشدت آسیب دید. آنطور که او روایت میکند، پسرش برای اینکه بتواند انگشتان و دست مادرش را که قطع شده بود، به بیمارستان برساند، نقطه به نقطه خیابان و حیاط را گشته و تکههای انگشت مادر را برای پیوندزدن به بیمارستان رسانده بود.
به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، این زن که مدتی قبل از این خشونت مورد ضربوجرح شوهرش قرار گرفته و دندههایش شکسته بود، میگوید برای نجات فرزندانش در این زندگی مانده بود و حالا قربانی مردی شده که خودش گفته آنقدر مواد میکشد تا بمیرد. اشرف حسینی خود را نماد زنانی میداند که مورد خشونت قرار گرفتند. او حالا بعد از ۲۸ سال زندگی مشترک میخواهد احقاق حق کند. گفتگو با این زن آزاردیده را بخوانید.
چه زمانی با همسرتان آشنا شدید و ازدواج کردید؟
۲۸ سال قبل به واسطه خواهر بزرگ همسرم با او آشنا شدم و ازدواج کردم. چهار ماه عقد بودم، بعد از ازدواج هم بچهدار شدیم.
رفتار همسرتان از ابتدای آشنایی با شما چطور بود؟
من از دوران عقد متوجه رفتارهای آزاردهنده همسرم شدم. در آن زمان با هم اختلافاتی داشتیم؛ اما بلافاصله سر خانه و زندگی خودمان رفتیم.
چرا زمانی که متوجه شده بودید همسرتان با شما رفتار مناسبی ندارد، از او جدا نشدید؟
من در دوران عقد متوجه رفتارهای بد همسرم شدم؛ اما فکر میکردم به دلیل اینکه هنوز خیلی با هم آشنا نیستیم، همسرم اینطور رفتار میکند و بعد درست میشود؛ اما تقریبا یک ماه بعد از ازدواج اوضاع بدتر شد که من باردار بودم. تازه باردار شده بودم که کتک خوردم و به خانه پدر و مادرم رفتم. شش ماه از دوران بارداریام را در خانه پدرم گذراندم. در همین مدت هم اقدام به طلاق کردم و حکم استرداد جهیزیه هم گرفتم؛ ولی روز دادگاه همسرم نیامد. تا اینکه روز زایمان فرا رسید. من دوقلو باردار بودم. شوهرم با تماس من به بیمارستان آمد. خدا به من یک دختر و یک پسر داد که نامشان را هانیه و علیرضا گذاشتیم. موقع ترخیص شوهرم فهمید من میخواهم به خانه پدرم برگردم، رفتارش را تغییر داد. در نهایت مجبور شدم به خاطر بچههایم همه چیز را بیخیال شوم؛ ولی پیش بچههایم باشم. شما به من بگویید اگر جای من بودید دو بچه دوقلو را رها میکردید که بروید؟ من در بیمارستان تصمیم گرفتم دوباره برگردم. پدر و مادرم گفتند نرو، بچهها را بده و بیا. گفتند تو را اذیت میکند؛ اما نتوانستم بر خودم غلبه کنم. به این فکر میکردم که اگر من به خانه پدرم بروم، چه کسی به این بچهها شیر میدهد؟ این بچهها زیر دست نامادری بزرگ میشوند. پدرشان رفتاری را که با من میکند، با این بچهها هم میکند، آنوقت من باید چه کنم. چه کسی از بچههای من مراقبت میکند؟ همین سؤالات و دلنگرانیها بود که باعث شد تصمیم بگیرم به خانه شوهرم برگردم تا بتوانم از بچههایم مراقبت کنم.
رفتار شوهرتان با بچهها چطور بود؟
با بچهها خیلی بدرفتاری میکرد، مخصوصا با دخترم هانیه. دو بار بینی هانیه را شکست. بچهام هانیه خیلی از پدرش کتک خورد. شوهرم با علیرضا هم رفتار درستی نداشت؛ اما خشمی که نسبت به هانیه داشت خیلی بیشتر بود.
چرا نسبت به هانیه آنقدر خشن بود؟
وقتی هانیه و علیرضا به دنیا آمدند، شوهرم میگفت هانیه بچه من نیست. تو به من خیانت کردهای. من میگفتم مگر چنین چیزی میشود یا هر دو بچه را نباید قبول کنی یا هر دو را باید قبول کنی، آنها دوقلو هستند؛ اما شوهرم میگفت هانیه خونش A منفی است و با من فرق میکند پس بچه من نیست؛ درحالیکه شباهت هانیه به پدرش خیلی زیاد است. بچه ششماهه بود و من دیدم شوهرم خیلی این بچه را اذیت میکند. یکی از اعضای خانواده هم او را بیشتر تحریک میکرد. وقتی دیدم این بچه اذیت میشود، موضوع را به برادرشوهرم گفتم و بعد هم گفتم شکایت میکنم و اعاده حیثیت میکنم و ثابت میکنم. برادرشوهرم که از شوهرم بزرگتر است، با شوهرم صحبت و با تشر با او برخورد کرد و بعد هم گفت اگر باز هم از این حرفها بزند، او را طرد میکنند؛ به همین خاطر شوهرم دیگر به این حرفهایش ادامه نداد؛ اما نسبت به هانیه بدرفتار بود. بعضی اوقات به خاطر اینکه من را عذاب بدهد، بچهها را شکنجه میداد و تهدید میکرد که الان آنها را میکشم.
شوهرتان از چه زمانی بدرفتاری با شما را شروع کرد؟
زمانی که ازدواج کردم، دانشجوی رشته حقوق و کارمند رسمی دولت بودم. شوهرم نسبت به من سوءظن داشت. همانطور که گفتم، به خاطر بچهها به خانه شوهرم برگشتم و بعد هم مانع ادامه کار و درسم شد. بهناچار از خانه بیرون نمیرفتم. هر کاری شوهرم میگفت، انجام میدادم. حتی من از طرف تعاونی مسکن بنیاد شهید خانه نیمهکاره در شهرک اندیشه گرفته بودم و قسط میدادم که من را مجبور کرد خانه را بفروشم. با آن پول بدهیاش را پرداخت و بقیه را خرج رفیقبازی و کارهای نادرست کرد. شوهرم میگفت تو خانه را برای چه میخواهی، من خانه دارم. من هم برای اینکه دست از سرم بردارد، خانه را دادم و دیگر هیچ چیز نداشتم. من بچههایم را به دندان میکشیدم که بزرگ کنم. شوهرم اعتیاد پیدا کرده بود و مقداری پول به ما میداد که فقط شکم بچهها را سیر کنم. در خانه پدرشوهرم زندگی میکردم و شرایط سخت بود. مدام از شوهرم کتک میخوردم. در همه این سالها یک بار هم نشد که من از دست کارهای شوهرم راحت باشم تا اینکه تصمیم گرفتم روشم را در زندگی عوض کنم. اتفاقی هم در زندگی شوهرم افتاد. اعدام برادرش در سال ۸۶ وضعیت روانی او را بدتر کرد.
گفتید تصمیم گرفتید روشتان را در زندگی عوض کنید. چطور این کار را کردید؟
من تبدیل به زنی افسرده شده بودم. تصمیم گرفتم زندگی خودم و بچههایم را از این وضعیت نجات دهم. دوباره به دانشگاه برگشتم و یک سالی را که از درسم مانده بود، شروع کردم. درخواست کار دادم و با توجه به سابقه خوبی که داشتم، قبول کردند با من به صورت پیمانی کار کنند. همین وضعیت زندگی من را دگرگون کرد. شوهرم از این وضعیت ناراحت بود و مدام به من تهمت میزد و میگفت که تو کارهای خلاف میکنی. از اینکه من درآمد داشتم و در تلاش بودم بچههایم به جایی برسند، ناراحت بود.
بیشتر به سمت مواد رفت و وضعیت روحیاش به هم ریخت. به سمت مواد صنعتی رفت. او مدام به محل کار من میآمد، با رئیسم صحبت میکرد و حرفهای نامربوطی میزد تا من را اخراج کنند. شوهرم میدانست من حاضر نیستم کارم را کنار بگذارم؛ چون بچهها بزرگ شده بودند و من نگران آینده آنها بودم. شوهرم از اینکه زنی شده بودم که روی پای خودم بودم، ناراحت و عصبی میشد و من را بیشتر اذیت میکرد.
بچههای شما بزرگ شدهاند و حالا ۲۷ساله هستند. چرا بعد از بزرگشدن بچهها به طلاق فکر نکردید؟
اتفاقا همین کار را کردم. مدتی قبل از اینکه اینطور توسط شوهرم ناقص شوم، یک روز که از محل کار برگشتم و وارد خانه شدم شروع کرد به تهمتهای ناروا و غیراخلاقی که من روبهروی او ایستادم. حمله کرد و من را کتک زد، به طوری که سر و دندههایم شکست. او قمه داشت و گفت من را میکشد. بلافاصله به اورژانس و ۱۱۰ زنگ زدم و کمک خواستم که آمدند. بعد بچهها آمدند. حال خیلی بدی داشتم. من را به بیمارستان بردند و من در بیمارستان بستری بودم که متوجه شدم شوهرم با وثیقه آزاد شده است؛ درحالیکه شوهرم بعد از اینکه من را زد، وقتی مورد اعتراض علیرضا قرار گرفت، او را هم با قمه دنبال کرده بود که همسایهها و پلیس بچهام را از دست او نجات داده بودند. بعد از ترخیص از بیمارستان به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم و دادخواست طلاق دادم و همین شوهرم را عصبانیتر کرد. میگفت حتما ریگی به کفش داری که طلاق میخواهی. چند ماه گذشت و من برنگشتم تا اینکه دخترم کرونا گرفت. شوهرم به بچهها گفته بود من کلید را میگذارم و میروم به مادرتان بگویید برگردد. دخترم حال بدی داشت. باید از او پرستاری میکردم. من به شرطی که شوهرم به خانه نیاید، برگشتم تا دخترم خوب شود. دو ماه از ماجرا گذشت و دخترم خوب شد. من دنبال این بودم که تکلیف خودم را روشن کنم که درگیری اتفاق افتاد.
از روز درگیری بگویید
داشتم باغچه مقابل در خانه را آب میدادم که یکباره شوهرم آمد. گفت برو وسایلم را از خانه بیاور. من میترسیدم. وارد حیاط خانه نمیشدم؛ چون میدانستم اگر بروم پشت سر من میآید. اصرار کرد کفشهایش را بیاورم. بلافاصله پشت سرم وارد حیاط شد در را بست و زانویش را روی گلویم گذاشت و گفت یا میکشمت یا بیا رضایت بده. من هم بهناچار گفتم خواستهات را قبول میکنم. از ترس اینکه بچهها از راه میرسند، فرار کرد. دوباره با ۱۱۰ تماس گرفتم و به پزشکی قانونی هم رفتم. بعد از آن ۲۵ آبان ۹۹ حدود ساعت شش یا هفت شب یکباره شنیدم یکی وارد خانه شد و در حیاط را بست. فهمیدم شوهرم است. به سمت پنجره حیاط رفتم تا فرار کنم. شوهرم به پنجره آشپزخانه میکوبید و میگفت بیا بیرون. قمه دستش بود، من میترسیدم. به پسرم زنگ زدم و کمک خواستم. یکدفعه شیشه را شکست تا وارد خانه شود. من به سمت حیاط فرار کردم که او ضربه اول را به آشیل پایم زد. در کوچه به زمین افتادم، بعد به سرم زد و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. من را با سطح هوشیاری دو به بیمارستان برده بودند.
چه بخشهایی از بدنتان آسیب دیده است؟
یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زدهاند. دو تا از انگشتها که پیوند زدهاند حرکت ندارد، ۳۰۰ بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. جمجمه هم ترک خورده است. پوست سرم را از محل دیگری پیوند کردند و پاهایم هم تا مدتی روی ویلچر بود. توان ایستادن و حرکت نداشتم. الان هم وضعیت خوبی ندارم. در واقع من مرده بودم و با یک معجزه زنده ماندم. پسرم انگشتها و دست من را از خیابان پیدا کرده و به بیمارستان آورده بود که پیوند بزنند؛ اما آنقدر حالم بد بود که حتی نتوانسته بودند من را به اتاق عمل ببرند. من یک دستم را به صورت معجزهآسا به دست آوردم.
فکر میکنید مشکل از کجاست که شما نتوانستید خودتان را با وجود شکایاتی که کردید، نجات دهید؟
من قبلا هم به رئیس قوه قضائیه گفتهام چرا قانون از ما حمایت نمیکند؟ صدها زن مثل من هستند. چرا با مردانی که چنین خشونتی نسبت به خانواده خود دارند، برخوردی نمیشود؟ هر بار که من شکایت کردم، به من گفتند شوهرت است، ما نمیتوانیم دخالت کنیم. چرا قانون هیچ پناهی برای زنانی مثل من نیست؟ تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشد؟ من برای احقاق حق خودم و دخترم و همه زنانی که در وضعیت من هستند، این پرونده را دنبال خواهم کرد. چشمم را کور کرده، دستم قطع شده و من فقط قصاص میخواهم./فرارو
با سلام من از دوستان دوره ی تحصیل پسر ….. علیرضا هستم اول از همه واقعا متاسفم برای اون اقا بخاطر این عمل وحشیانه که به هیچ وجه توجیه نداره ، من حدود ۱۶ ساله که این خانوادرو میشناسم و به قاطعیت میتونم بگم که خانوم ….. بسیار متدین و مهربان و مادری دلسوز هستن و همیشه به عنوان مادر دوستم از ایشون چیزی جز خوبی ندیدم . بنده همیشه به خاطر دارم که این اقا که اسمش رو ادم هم نمیشه گذاشت معتاد به مخدر های خطرناکی بوده و همیشه دنبال دعوا بود و برای اعضای خانوادشون مشکلاتی ایجاد می کرد و هیچ وقت راحتشون نمیگذاشت.
اینکه خانوم …… تقاضای حکم قصاص دارن کاملا به حق هست
هرکسی اگر ذره ای از انسانیت بویی برده باشه این حق رو به خانوم ……میده و میفهمه که عملی که این آقا انجام دادن به هیچ شکلی قابل توجیه نیست. لطفا خانوم …… محترم را با قضاوت های خودتون نرنجونید.
براشون ارزوی سلامتی دارم
حق کاملا با خانوم….. هست و تقاضای قصاصشون منطقی و واقعا جای تاسف داره بایستی وقتی یک زن که معمولا از مردان بی پناه تر هستند مبادی ذیربط مثل نیروی انتظامی و قوه قضاییه بلافاصله باید تحقیقات اولیه را از محل شروع و گزارش کنند و اگر خطر احساس شد تحت حمایت قرار گیرند پیشنهاد میکنم یک قسمت خاص برای اینگونه امور تاسیس بشود و شبانه روز پاسخگو باشند و در صورت درخواست در اولین فرصت شبانه روزی نیروی مخصوص خانواده به محل اعزام گردد تا شاهد چنین وقایع تلخ که در سرتاسر مملکت هر روز شاهدش هستیم به حداقل برسد
به گفته مسعود این آقا اعتیاد داشتن و به نظرم دم پسر و همسرشون گرم که اصلا این آقا را به خانه راه میدادند. و اینکه خانه را بنام خودشان کردند بهترین کار ممکن را کردند چه بسا اگر این کار را نمیکردند الان خانه هم نداشتند چون از آدم معتاد همه کاری برمیاد. ثانیا آقای مسعود میگن که قضاوت نکنیم ، نظرشون کاملا محترمه ولی شما چه کاره هستید که به خودتون اجازه قضاوت میدهید. ثالثا اگر این خانم و پسرشان کاری که شما میگید را انجام داده باشند اون آقا میتوانستن از طریق مراجع قضایی اقدام به گرفتن مال خود کنند نه با قطع عضو خانواده خود.
لطفا با کامنتای بی ربط کار این آقا را پوشش ندهید.
سلام و احترام به نظر همه اشخاص چه خوب که انسان از چیزهایی که خبر ندارد قضاوت نکند در سال ۹۵ اردیبهشت همین خانم با حیله خانه محل سکونت رو بنام خودش تنظیم کرد و در سال ۹۶ بعد از درگیری فراوان فسخ کرد ولی دوباره در سال ۹۸ با همکاری پسرش دوباره به بهانه مسافرت خانه رو گرفتن و سبب اختلاف شدید شدند شوهر ایشان که اعتیاد داشت را از خانه بیرون کردند تا زیر پله و موتورخانه شوفاژ بخوابه حتی مبلغی پرداخت کردن که با کتک از خانه خودش بردنش به اصطلاح کمپ البته حرفهای من دلیلی برای کار اشتباه ایشان نیست
این خانوم از همکاران بسیار خوب و با ایمان هستن و تا انجایی که میشناسمشون بسیار مظلوم و آروم و کسی از ایشون ناراحتی ندارن متاسفانه مورد ظلم قرار گرفتن و باید ازحقش دفاع بشه وکسی که از این خانم بخواد ازشون بد بگه مطمئنا از خانواده اون ظالم و از خدا بی خبر هست ولی اینو بدونن که ظلم پابرجا نمیمونه و روزی همونهایی که از این مرد کثیف دفاع می کنند زنده میمونن تا جایی که خودشون جواب تهمت و کارهاشون رو بگیرن
اون عضو خانواده ی متحجر این اقا که با تحریک این اقایی که مستعد بدبینی بودن چطور شبها راحت میخوابه؟ ادم بعضی وقتها میمونه بعضیا چقدر بی وجدانن؟ قانون در مورد این اقا قطعا با اشد مجازات مقابله خواهد کرد ولی اون بی وجدانی که با دخالتهای نابهجا چنین حقی ازین زن مومن و باشرف که توی سنی که باید از برداشت کاشته هاش لذت میبرد رفته سرکار و دانشگاه و از صفر شروع به جمع کردن اینده برای فرزندانش کرده چی؟ قانون چرا پیگیر تهمت ها نیست؟ قانون چرا پیگیر دخالت های ویرانگر نیست؟ چرا اون ادم بیست و هشت سال قبل محکوم به سپری کردن کلاس های اجباری اخلاق در خانواده نشده؟ مگر نه اینکه در تمام ادیان الهی تهمت گناه کبیره هست؟!
خانم ….. عزیز سمبل بارز یک خانم مومن و متدین و باغیرت هستند. مامانم همیشه با افتخار از روزهاییکه ایشون از سرکار خودشونو با هزاران زحمت به دانشگاه میرسوندند تعریف میکنند. ایشون الگوی بزرگ زندگی من هستند. این رنج بزرگ که به ایشون تحمیل شده رو فقط با شعر هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند توی ذهنم آنالیز میکنم. خدارو شاهد میگیرم به نگاه خستشون روزیکه با مترو و اتوبوس خسته و ناراحت بخاطر شکسته شدن بینی دخترشون اومدن خونه ی ما با خودم گفتم خدایا این خانم سالها کار کرده درس خونده زحمت کشیده مادری کرده چرا همسرش آنقدر در حق ایشون ظلم میکنه. خداروشکر میکنم توی مسیر زندگیم خدا همچین فرشته ای رو سر راهم قرار داد تا یادم نره انسان به امید زنده هست. خدارو شاهد میگیرم به روزیکه با دست قطع شده پای زخمی یک چشمی نابینا و عمری فدا شده به پای بچه ها راجع به آینده تحصیلی فرزندانشون نگران بودند. الله اکبر چیه این مادری که اینجوری به آدم انگیزه ی حیات میده چیه این مادری که با کمر شکسته قلبت نگران تحصیل فرزندت…
پروانه
من از دوستان دانشگاهی خانم ……هستم کسانی که ایشون و خانوادشون رو از نزدیک می شناسند می دانند که ایشان بسیار خانم مهربان و خانواده دوستی هستند و کسانی که اطلاعات غلط می دهند باید بدانند که خودشان نیز به احتمال زیاد مشکل روانی دارند.همسر این خانم که با چنان قساوتی ایشان را به قصد کشت با قمه تکه تکه می کرده یقینا آدم سالمی نبوده.. خانم…… واقعا خانم صبور و بردباری بود.و ما از قانون فقط انتظار داریم که این مرد وحشی که حتی به دخترش هم رحم نکرده وبینی او را هم ۲ بار شکسته را فقط قصاص نماید تا بلکه درس عبرتی باشد برای ادمهای مشابه ایشان که به خودشان اجازه ندهند که بخواهند جان انسان دیگری را بستانند.با امید اجرای قانون
جناب خیلی زشته دوروغ پراکنی میکنی.تا جاییکه من با این خونواده در ارتباط بودم.کاملا شناخت دارم که خانوم واقعا با ابرو و با خونواده بودن و برای حفظ آبرو خیلی تو دل میریخت.ولی همسرشون واقعا از نطر روحی روانی مشکل جدی داشت.ادم سالم تو خونش قمه نگه نمیداره.درضمن این اقا درسته از خونواده پدری خوبی هستن.ولی خودشه که مریضه و به جون خونوادش میفتاد،این قصیه هیچ ربطی به خونواده طرف نداره.حتی برادرشون خیلی جاها ظلمایی که ازش میدیدو بهش تدکر میداد.درضمن انسان باش.که کامنت دورغ نزاری.چراکه پروندش انقد سنگینه.انقد جنایتش بزرگ بوده که بعد ۱سال هنوز که هنوزه مورد پیگیریه.همچین ادمایی باید قصاص بشن.که درس عبرتی بشن واسه بقیه.بخصوص واسه شماییکه از ایشون داری طرفداری میکنی.با همچین ادمی زندگی میکردی،میفهمیدی سایه ترس از اینکه هر لحظه بلایی سرت بیاره چطوری جونتو میخوره.
شما مشخصاً از همسایه ها نیستین اگر بودین در جریان بودین که از همسایه ها هم پرس و جو شده
ایشون خانوم بسیار شریف و مؤمن و مؤدبی بودن ما همسایه ها همه شاهد بودیم که با چنگ و دندان بچه هاشون و بزرگ کردن و با تمام ناملایماتی که از طرف شوهرشان میدیدن الان دوتا بچه دسته گل دارن اصلاً حقشون نبود این بلا سرشون بیاد امیدوارم شما هم به سزای حرفهای کذب و دروغتون برسین چون خداوند جای حق نشسته و انسانها تو همین دنیا تقاص پس میدن ، از قوه قضائیه هم خواستاریم این مرد به اشد مجازات محکوم بشه و به سزای اعمال زشت و ناپسندش برسه تا درس عبرتی بشه برای سایرین
ومن الله توفیق
این آقارو من میشناسم ازآشناهاهستن ایشون کلن مشکل روانی دارن همیشه به همه رفیقا ظلم میکردن ایشون اعتیاد داشتن وهمیشه یه چاقو تو جیبش بود همیشه منتظر دعوا بود بنده خدا خونوادش قربانی رفتار زشت ونامردانه این مرد شدن .امیدوارم که قانون کاری روبااین افراد شرورانجام بده که خودشون بادیگران میکردند
این زن مظلوم واقع شده ما خانواده شوهرشو میشناسیم همه جنایتکار هستند و ظالم باید در ملاعام اعدام بشه تا عبرت بشه مثل داداشش
این خانم همسایه ماهستن و بسیار خانم مودب و مهربون و با شخصیت و فعالی بودن .واقعا از شنییدن خبر این حادثه همه همسایه ها ناراحت شدیم و بسیار بنده خدا درد کشیدن واز خدا براشون آرزوی سلامتی دارم.
ولی درک نمیکنم افرادی که میان و کامنت هایی میزارن که صحت نداره.ایشون یه مادرن کل زندگیشونو زحمت کشیدن برای فرزندانشون.چرا با دروغهاتون دلشو بدرد میارین خدارو خوش نمیاد یکم انصافم چیز خوبیه.
شما از کجا میدونید این خانم همون همسایه شماست؟؟؟؟؟ بعید اینطور باشه طرف نمیتونه داستان الکی سر هم کنه که
باید این روانی قصاص بشه در ملا عام تا دیگه کسی جرات این وحشی بازیا رو نکنه
ب خدا قسم
اگه تو کشور پیشرفته یا اروپایی بودیم
۳۰-۴۰ سال زندان برا این مرده میبریدن
ولی امان از اخو…د
این خانم همسایه ی ما در فرحزاد هستش، تا جاییکه ما میدونیم شوهرش شوفر کامیون بود و اکثرا خونه نبود و همیشه صدای دعوا و داد و بیداد ایشون با بچه هاشون میومد.بیشترین شکنجه رو ایشون به بچه هاش روامیداشت مثلا زمانی که بچه هاش ۸ ساله بودن نصف شب وقتی پدرشون خونه نبود به عنوان تنبیه بچه ها رو میذاشت تو خیابون در و میبست و این طفلیا انقدر گریه و التماس میکردن تا یکی پادرمیونی کنه و این به اصطلاح مادر در و براشون مجدد باز کنه!
یکی دو باری که صدای دعوای زن و شوهر و شنیدیم با وجود اینکه توی دعوا حلوا خیرات نمیکنن اما ایشون به پدر و مادر شوهرشون رکیک ترین فحش ها رو میدادن
با اینکه پدر این آقا از قدیمی ترین ساکنین شهرک ما بودن و تمام شهرک براشون احترام خاصی قائل بود
متاسفانه خبر کاملا یک سویه پخش شده
کاش از چهار نفر سوال میشد
این حادثه بسیار وحشتناک و غم انگیز بود و هر انسانی از خواندن این خبر به شدت متاثر می شود . این مرد به صورت آشکار مشکل روانی داشته ، پرخاشگری ، خشونت ، دگر آزاری و.. ، همچنین مشکل اعتیاد داشته . با وجود اینکه این خانم چندین بار از شوهرش شکایت کرده و شواهد و قراین کافی برای عدم سلامت روانی مرد وجود داشته و خطر جدی جان این خانم و فرزندانش را تهدید می کرده ، هیچ اقدامی برای دستگیری این فرد ، و یا بستری شدنش در بیمارستان روانی و… صورت نگرفته . آزاد بودن همچین ادم خطرناکی به قید وثیقه در خطر قرار دادن جان افراد دیگر جامعه است . اینجا بیشتر از این مرد بیمار ، مشکل از قانون ، قوه قضاییه ، پلیس و اورژانس اجتماعی است ، زیرا در صورتی که فرد دارای مشکل روانی ، جنون ، اعتیاد و… باشد در حقیقت این شخص مهجور است و تا حد زیادی مسولیت از او سلب شده ، اما چرا قانون باید اینطور باشد که پدر مجنون و معتاد حق حضانت داشته باشد اما مادر که صلاحیت کامل دارد از حق حضانت فرزندانش محروم است ؟ که اگر مادر حق حضانت داشت هرگز این مشکلات پیش نمیامد ، چرا قانونی برای حمایت از زنان و کودکان وجود ندارد ؟ چرا زن حق تحصیل و اشتغال ندارد و شوهر می تواند او را از این کار منع کند . چرا با وجود چند بار شکایت ضرب و جرح و مشکل اعتیاد با توسل به صلاحیت نداشتن روانی مرد حکم طلاق صادر نشده و فرزندان را به مادر نداده اند ؟ چرا مرد را برای مدت کافی در زندان یا تیمارستان نگه نداشته اند ؟ چرا برای درمان و بهبودی و اصلاح او در حد ممکن اقدامی صورت نگرفته؟ اگر خدایی نکرده هر سه نفر را به قتل می رساند چه کسی مسول بود ؟ حال که این فاجعه دردناک رخ داده چه کسی در برابر این زن مسول است ؟ آیا تنها با مجازات و قصاص این مرد مساله تمام می شود یا باید تجدید نظر جدی در قوانین و احکام دادگاه و برخورد نیروی انتظامی که وظیفه حفظ نظم و امنیت جامعه را دارند صورت بگیرد تا از همچنین حوادث ناگواری پیشگیری شود و در صورت همچین حوادثی فرد آزار دیده از حمایت لازم برخوردار شود .
خواندن این حادثه ناراحت کننده است اما بیشتر به جنبه خشونت مردان و مظلومیت زنان پرداخته است که شاید برخوردی جنسیت زده باشد زیرا آزارهای روحی و عاطفی که زنان بر مردان وارد میکنند و هیچ کجا قابل پیگیری نیست را فراموش، کرده ایم. انتظارات زیاد و سخنان نیش دار و آزار عاطفی زنان نیز در بوجود آوردن این حوادث بی تاثیر نیستند