«عاشق خیابانی» اسیر طناب دار شد
خبرمهم: جوان ۲۵ سالهای که سه سال قبل در ماجرای یک عشق خیابانی، مرد بی گناهی را با ضربات خنجر در یک میوه فروشی به قتل رساند، سپیده دم چهارشنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد، اسیر طناب دار شد و به مجازات رسید.
به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، این حادثه وحشتناک در هجدهم بهمن سال ۹۷ هنگامی در بولوار ادیب مشهد رخ داد که جوان ۲۲ سالهای به نام «سجاد» از مدتی قبل با دختری در یکی از مراکز معروف تجاری منطقه سی متری طلاب آشنا شده بود. طولی نکشید که سجاد به «بهاره» دل باخت و این عشق خیابانی با دیدارهای حضوری و قرارهای ملاقات پنهانی و آشکار ادامه یافت. آنها که عنوان «دوست اجتماعی» را برای خودشان برگزیده بودند به تفریح و گشت و گذار در حاشیه شهر و مناطق ییلاقی میرفتند و با یکدیگر خلوت میکردند، اما درحالی که «سجاد» علاقه عجیبی به دختر جوان پیدا کرده بود، زمزمههای ارتباط او با جوانان دیگر در مرکز تجاری و همچنین رابطه عاشقانه اش با یکی از دوستان خودش در بازار تجاری پیچید. «سجاد» که نمیخواست این گونه شنیدهها را باور کند خودش را توجیه میکرد که چنین موضوعی دروغ است، اما آرام آرام سوء ظن و تردید وجودش را فرا گرفت. او برای رهایی از این افکار سرگردان، دوستش «امیر» را زیر نظر گرفت. اگرچه در همین مدت کوتاه به ارتباط «بهاره» با دیگر افراد غریبه نیز پی برد، اما باز هم نمیتوانست آن دختر را فراموش کند. او که به این عشق هوس آلود دلبسته بود این گونه خود را قانع میکرد که نباید به گذشته «بهاره» کاری داشته باشد در حالی که آن دختر همچنان به ارتباط دوستانه خود با دیگران نیز ادامه میداد.
گزارش ها حاکی است، در این میان شعلههای کینه و دشمنی بین امیر و سجاد زبانه کشید و این دوستی طوری رنگ خشونت و وحشت گرفت که دوئل عشقی هولناکی بین آنها آغاز شد. «بهاره» نیز حدود ۱۰ روز بود که به تماسهای «سجاد» پاسخ نمیداد و کسی هم از او خبری نداشت تا این که بالاخره «سجاد» از یک خط تلفن دیگر به «بهاره» پیام داد و از او درخواست کرد به تماسش پاسخ دهد. حدود ساعت ۱۹ بود که «بهاره» با سجاد تماس گرفت، ولی درحالی که عاشق ۲۲ ساله لب به شکوه و گلایه گشوده بود از آن سوی خط صدای آشنایی را شنید و اصرار کرد که «بهاره» بگوید کجاست و با چه کسی همراه شده است؟! بهاره نیز خیلی خونسرد پاسخ داد در طرقبه است و با «امیر» به تفریح و گشت و گذار میپردازد! به گزارش خراسان، «سجاد» با شنیدن نام «امیر» دیگر سررشته افکارش برید و به نقشه شوم یک جنایت گره خورد. او با ترفندی خاص، بهاره را به منزلش کشید و با تشریح عشق آتشین خودش که نمیتواند او را فراموش کند، تیغی را برداشت و برای اثبات این عشق خیابانی، دستش را برید تا با این خون به «بهاره» ثابت کند که به او علاقهمند است، ولی در همین حال زنگ گوشی بهاره به صدا درآمد و گفت وگوی تلفنی او با «امیر» در آن سوی خط دوباره ورق این عشق هوس آلود را برگرداند و صحنه هولناکی را رقم زد.
«سجاد» با مشاهده این گفت وگوی تلفنی، تصمیم گرفت از دوستش «زهرچشم» وحشتناکی بگیرد به همین دلیل چند بار با او قرار گذاشت تا یکدیگر را ملاقات کنند، اما «امیر» که میدانست این دیدار فرجام شومی خواهد داشت، هر بار از رفتن به سر قرار خودداری میکرد تا این که بالاخره آخرین قرار خیابانی در بولوار ادیب منطقه قاسم آباد گذاشته شد. آن شب پدر و مادر سجاد هم در سفر بودند و او تا پاسی از بامداد با یکی از دوستانش به مشروب خوری پرداخت و صبح روز بعد منتظر «امیر» ماند، اما از سوی دیگر «امیر» که با خودروی پراید مسافرکشی میکرد و میترسید به تنهایی با سجاد روبه رو شود به یک بهانه واهی پسر خاله ۴۲ ساله اش را سوار پراید کرد و به طرف محل قرار به راه افتاد. «امیر» که دیگر کمی جرئت پیدا کرده بود در حالی که پشت فرمان خودرو قرار داشت و تلفنی با «سجاد» کری خوانی میکرد به او گفت: من در محل قرار هستم! اگر جرئت داری بیا!… هنوز حرفهای تلفنی امیر ادامه داشت که ناگهان دو جوان کنار شیشه خودرو سبز شدند. در این هنگام سجاد درحالی که دسته خنجر را در دست میفشرد به امیر گفت: پیاده شو! ولی امیر با دیدن تیغه خنجر و از شدت ترس پدال گاز را فشرد و فرار کرد. هنوز مسافت زیادی راطی نکرده بودند که علی پسرخاله امیر، از او خواست خودرو را متوقف کند تا بفهمد ماجرا چیست؟ و آن جوان چرا دست به چاقو کشی زده است؟!
چند لحظه بعد مرد ۴۲ ساله و متاهل پیاده به طرف سجاد رفت تا علت را جویا شود، ولی سجاد که حس غرور و خشم وجودش را فراگرفته بود به سوی علی حمله ور شد. مرد بی گناه که هنوز نمیدانست درگیر چه مخمصه شومی شده است از شدت ترس به طرف یک میوه فروشی در آن سوی خیابان گریخت و وارد فروشگاه شد تا پناه بگیرد، اما جوان ۲۲ ساله عاشق پیشه که همچنان فریاد میکشید ابتدا با کلم و پرتقال مرد ۴۲ ساله را هدف گرفت و سپس با خنجر به جانش افتاد و او را زیر ضربات وحشتناک سلاح سرد قرار داد. این گزارش حاکی است، چند دقیقه بعد و با فرار سجاد از صحنه حادثه، مرد مجروح به بیمارستان طالقانی انتقال یافت، اما تلاش پزشکان برای نجات وی بی نتیجه ماند و او بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربات خنجر جان سپرد. این گونه بود که پروندهای جنایی تشکیل شد و با حضور قاضی ویژه قتل عمد در محل جنایت، تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری ادامه یافت. طولی نکشید که با بازبینی دوربینهای مداربسته توسط قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) متهم فراری دستگیر شد و به جرم خود اعتراف کرد. به گزارش خراسان، پس از تکمیل تحقیقات در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد و با توجه به اهمیت این ماجرای جنایی که موجب خدشه به امنیت عمومی مردم شده بود، پرونده با دستور مقامات ارشد قضایی استان خراسان رضوی به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی سپرده شد تا قضات زبده این شعبه به جنایت مذکور رسیدگی کنند. مدتی بعد جلسات دادگاه به ریاست قاضی جواد شاکری و مستشاری قاضی هادی دنیادیده آغاز شد و متهم پای میز محاکمه ایستاد. قضات دادگاه در حالی به محاکمه متهم به قتل پرداختند که فیلم این جنایت وحشتناک نیز در یکی از جلسات دادگاه به نمایش درآمد به گونهای که متهم هیچ دفاعی برای فرار از مجازات نداشت. اگرچه او مدعی شد که بر اثر عوارض مصرف مشروبات الکلی دست به جنایت زده است، ولی این دفاع او نیز مورد قبول دادگاه واقع نشد چرا که قضات باتجربه این شعبه چنین استدلال کردند که اگر در حال طبیعی نبودید پس چگونه راه فرار را تشخیص دادید؟! و…
گزارش ها حاکی است، در نهایت قضات دادگاه پس از مشورتهای قانونی، رای به قصاص نفس متهم ۲۲ ساله در ملأ عام دادند که این رای به تایید قضات دیوان عالی کشور نیز رسید و آماده اجرای حکم شد. در حالی که عشق آتشین سجاد به اشکهای پشیمانی گره خورده بود، سپیده دم روز چهارشنبه گذشته مقدمات اجرای حکم این پرونده با صدور دستوری قاطع از سوی قاضی محمدرضا دشتبان (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) فراهم شد و در حالی که اولیای دم حاضر به گذشت نشدند، این جوان که حالا به ۲۵ سالگی رسیده بود، با حضور قاضی زرگر (قاضی باتجربه اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) و دیگر مقامات و مدیران ذی ربط، پای چوبه دار رفت و به مجازات رسید تا دیگر جوانانی که درگیر ماجرای عشق و عاشقیهای خیابانی و هوس آلود میشوند، از این حادثه تلخ درس عبرت بگیرند و بدانند که فرجام چنین دوستیهایی بسیار تلخ و گریزناپذیر است./خراسان
جالبه نویسنده چقدر مزخرف میخواسته از یک قاتل با یک داستان ساختگی و محکوم کردن دختری بی پناه دفاع کنه برای همچنین خبرنگار بیشعوری متاسفم