به گزارش بخش حوادث سایت خبرهای فوری، دخترم همواره با رویاهای خودش زندگی میکرد و آرزوهای بی پایانی داشت. از همان دوران نوجوانی به دنبال شهرت بود. همه تلاشش را به کار میگرفت تا زنی سرشناس باشد و برای رسیدن به این آرزویش دست به هر کاری میزد، اما متاسفانه مسیر اشتباهی را رفت و به زنی معتاد تبدیل شد که از شدت خماری…
اینها بخشی از اظهارات زن ۶۰ سالهای است که برای درمان اعتیاد دختر ۳۵ ساله اش دست به دامان قانون شده بود تا بتواند او را در یکی از مراکز ترک اعتیاد مجاز بستری کند.
این زن در حالی که بیان میکرد، دیگر نمیتوانم بیشتر از این شاهد نابودی دخترم باشم، درباره سرگذشت دخترش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: همسرم کارمند یکی از مراکز اقتصادی بود و درآمد خوبی داشت من هم خانه دار بودم و همه تلاشم را برای تربیت دو دختر و یک پسرم به کار میگرفتم.
هیچ وقت نیاز مالی نداشتیم و به همین دلیل فرزندانم در کمال آرامش و در محیطی آرام و بدون دغدغه به تحصیل میپرداختند. خلاصه دختر و پسر بزرگ ترم بعد از گذراندن تحصیلات عالیه ازدواج کردند و به دنبال زندگی خودشان رفتند و اکنون نیز زندگی راحت و خوبی دارند، اما در این میان دختر کوچکم با رویاها و آرزوهایش زندگی میکرد. او از همان دوران نوجوانی قصد داشت هنرپیشه معروف و مشهوری شود که همه او را با انگشت به یکدیگر نشان بدهند. او همواره در افکار خودش غرق بود و برای رسیدن به آرزوهایش دست به هر کاری میزد تا زنی سرشناس شود.
همه دیوارهای اتاقش را با پوسترها و تصاویر هنرپیشگان معروف سینما و تلویزیون پوشانده بود و از خودنمایی لذت میبرد به طوری که دوست داشت همه به او توجه کنند. من و پدرش نیز سعی میکردیم با او همراه شویم تا غرورش نشکند، چرا که «سپیده» ته تغاری ما بود و دوست نداشتیم چهره اش را غمگین و ناراحت ببینیم. خلاصه سپیده هم با این افکارش در رشته حقوق وارد دانشگاه شد و همه ما را خوشحال کرد، اما هنوز یک سال از تحصیلش در دانشگاه نمیگذشت که متوجه شدیم با جوانی به نام «آرین» آشنا شده و قصد دارد با او ازدواج کند. همه اعضای خانواده مخالف این ازدواج بودند، چرا که احساس میکردیم «آرین» به خاطر وضعیت مالی همسرم قصد ازدواج با سپیده را دارد.
با وجود این، گوش دخترم بدهکار این حرفها نبود. او عاشق آرین شده بود و اصرار به این ازدواج داشت چرا که آرین با چرب زبانی به دخترم قول داده بود که او را به همه آرزوهایش میرساند.
بالاخره با وجود همه مخالفتها سپیده و آرین با هم ازدواج کردند. این گونه بود که دخترم با ترک تحصیل، اولین مسیر اشتباه زندگی اش را انتخاب کرد. او وارد زندگی مشترک شده بود و ادعا میکرد نمیتواند همزمان با خانه داری به تحصیل در دانشگاه هم ادامه بدهد. از سوی دیگر آرین جوانی زیرک بود و مدام دخترم را مجبور میکرد تا از پدرش مبالغ هنگفتی را به بهانههای مختلف بدهکاری یا مسافرتهای خارجی دریافت کند. این شگرد او به جایی رسید که سپیده را برای گرفتن ارثیه پدری نیز تحریک کرد.
ما هم به خاطر زندگی و آرامش روحی دخترمان همه خواسته هایش را برآورده میکردیم تا این که روزی دخترم با چشمانی گریان به منزل ما آمد و گفت: آرین از مدتی قبل با زن جوان دیگری ارتباط دارد و اکنون نیز با همان زن به دبی گریخته و مرا نیز به طور غیابی طلاق داده است! از آن روز به بعد روحیه حساس دخترم به هم ریخت و به زنی افسرده تبدیل شد به گونهای که همیشه خودش را در اتاق زندانی میکرد و جز برای صرف غذا بیرون نمیآمد. او که تازه فهمیده بود در انتخاب همسر اشتباه کرده است، بسیار زجر میکشید. تنها دلخوشی سپیده پسر دو ساله اش بود که نزد ما زندگی میکرد، ولی آرام آرام ورق برگشت به گونهای که سپیده حتی به پسرش نیز بی توجه شد. او با زن مطلقهای که در یکی از واحدهای آپارتمانی مجتمع سکونت داشت ارتباط برقرار کرده بود و مدام به منزل او رفت و آمد داشت. ما هم از این که دخترمان از تنهایی خودش بیرون آمده است خوشحال بودیم، اما چند ماه بعد فهمیدم که آن زن مطلقه رفتار غیرمتعارفی دارد و تاکنون چندین بار به عقد موقت مردان مسن و پولدار درآمده است. آن جا بود که دریافتم سپیده نیز نزد او به مواد مخدر صنعتی آلوده شده و شبها را تا صبح در بیرون از منزل به سر میبرد و …
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ عابدی (رئیس کلانتری قاسم آباد) اقدامات مشاورهای و قانونی برای نجات زن جوان در دستور کار کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی/خراسان