به گزارش بخش قضایی سایت خبرهای فوری، دی، ماهی است که در آن شاهد یکی از جنجالیترین پروندههای عشقی- جنایی تاریخ ایران بودیم، پروندهای خونین که بیش از ۳ روز طول کشید تا جنایت رخ داده در آن رسانهای شود. حال بعد از ۲۳ سال به بازخوانی زوایای پنهان این پرونده میپردازیم.
زمستانِ ۲۳ سال پیش (دی ماه سال ۷۵)، یکی از خانههای ویلایی کوچه بیست و سوم خیابان گاندیِ پایتخت شاهد اتفاقی بود که در آن زمان، تیتر اول تمام رسانههای کشور شد.
ماجرایی که به زعم دو بازیگر اصلی آن بر اساس عشقی واقعی بود، امّا دود ناپختگیاش نه تنها در چشم آنها، بلکه در چشم خانوادههایشان هم رفت و با قربانی کردن دو کودک معصوم، یک تراژدی جنایی، اما غم انگیز را رقم زد.
داستان عشق زودگذر دختر و پسر نوجوانی که نامشان همچنان در فهرست پروندههای جنایی تاریخ ایران جزء اوّلینهاست و هنوز هم با گذشت دو دهه از وقوع این ماجرا، اگر صحبت از عشقهای خام نوجوانی و عواقب آن شود، نام سمیه و شاهرخ به زبان میآید و حتی اگر خانوادهای بخواهد نوجوان یا جوان خود را از چنین عشقهای کودکانهای برحذر کند، قصه آن جنایت را روایت میکند و از تیترهای روزنامههای کاهی و بعضا سیاه و سفید آن زمان و مقایسه کردن سمیه نوجوان با یک دختر ۸ ساله حافظ قرآن که در آن دوران در میان اغلب خانوادهها محبوبیت داشت، سخن به میان میآورد.
پرونده قتل سمیه و شاهرخ در نیمه دهه هفتاد و عشقی که خودشان از آن سخن میگفتند مصداق واقعی این بیت بود: ” عشقهایی کز پیِ رنگی بُوَد/ عشق نَبوَد، عاقبت ننگی بود!
در این سالها و با گذشت بیش از دو دهه از وقوع این جنایت، نمونههای مشابه قتل سمیه و شاهرخ کم نیستند، امّا شاید عمدهترین دلیل چهره شدن این قتل در اجتماع، فضای بستهتر دهه هفتاد در مقایسه با امروز بود.
نبودن حمایت اجتماعی، افزایش آمار خشونت در جامعه، آموزش نادرست و… هریک به تنهایی از عوامل ارتکاب جرمهایی از این دست هستند و باعث به وجود آمدن ناهنجاریهای اجتماعی میشوند. از این رو، این یک واقعیت است که نباید جرائم کوچک را بی اهمیت دانست، چرا که خود بستری برای تولد جرائم بزرگتر فراهم میکند و هنگامی که قبح چیزی در خانه و اجتماع ریخته شد، افراد به راحتی هرچه تمامتر به خود اجازه قانون شکنی میدهند.
پس از انتشار خبر قتل توسط سمیه و شاهرخ، برخی از مردم شروع به شایعه پراکنی و حتی قضاوتهایی کردند. امّا چند ساعت پس از وقوع این جنایت هولناک، پلیس وارد اصل ماجرا شد و سرتیپ ابوالفتحی، فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران در جمع خبرنگاران اظهار کرد:«وقتی کارآگاهان در محل حادثه حاضر شدند، جسد پسر ۹ ساله خانواده به نام محمّدرضا را در وان حمام و دختر ۱۳ ساله به نام سپیده که خفه شده بود را در اتاق خواب کشف کردند. مادر خانواده که در این حادثه با ضربات چاقو مجروح شده بود در تحقیقات اولیه تناقضات آشکاری در گفتههایش داشت که مشخص میکرد جنایت توسط افرادی آشنا صورت گرفته است. ماموران در کمتر از ۱۰ ساعت به پسر ۱۶ سالهای به نام شاهرخ به همراه دختر بزرگ خانواده مقتولان، به نام سمیه مشکوک شدند و آنها را دستگیر کردند. متهمان اعتراف کردند که یک سال پیش در پارک با هم آشنا شده و دیدارهای مخفیانهای داشتند و قرار ازدواج با هم گذاشته بودند. آنها اعتراف کردند که در روز حادثه به گمان مخالفت اعضای خانواده با ازدواج آنها، اقدام به قتل خواهر و برادر سمیه کرده و ابتدا سپیده و سپس محمّدرضا را در وان حمام خفه کردند.»
وی در ادامه گفت: «خانواده مقتولان از امکانات رفاهی برخوردار بوده و از دستگاه ماهواره نیز استفاده میکردند و علت وقوع قتل، یادگیری قاتلان نوجوان از برنامههای ماهوارهای بود.»
هنگامی که دو قاتل نوجوان دستگیر شدند و دستگاه قضا کار خود برای بازجویی و رسیدگی به این پرونده جنایی را آغاز کرد، سمیه و شاهرخ لب به اعترافاتی گشودند که بهانه خوبی برای روزنامهها و مجلات زرد بود، چرا که توانستند افکار عمومی به ویژه نوجوانان و جوانان آن نسل را تحت تأثیر و خود را کانون توجه آنها قرار دهند. عشقی کودکانه و زودگذر که سناریوی آن به کودکانهترین شکل ممکن نوشته شده بود، اما قربانیان بی گناه ۹ و ۱۳ ساله آن، این قصه را به یک تراژدی غم انگیز تبدیل کردند.
سمیه و شاهرخ برای رسیدن به خواسته خود دست به هر کاری زدند که تلخترین آن، قتل دو کودک معصوم بود. برخی انگشت اتهام را به سمت خانواده سمیه بردند و فکر میکردند شاید این دو در شرایطی نبودند که تصور درستی از ارتکاب جرم خود داشته باشند، در مقابل، برخی دیگر بدون هیچ امّا و اگری این دو نوجوان شانزده ساله را مقصران اصلی این حادثه دانستند که هر دو دیدگاه ناشی از فشار روانی و احساسی حاکم بر جامعه آن زمان بود، چرا که با وجود انزجار از این عمل، با سمیه و شاهرخ نیز همدردی کرده و در دادگاه خیالی خود برای آنها حکمهای متفاوتی را صادر میکردند.
این عشق کودکانه آن قدر برای سمیه جدّی و بزرگ بود که حتی در روز بازجویی، با انگشتری در انگشتِ حلقه در دادگاه حاضر شد تا تعهد و وفاداری خود را به شاهرخ و حاضران نشان دهد و شاهرخ هم این کار او را بی پاسخ نگذاشت و در بخشی از این جلسه اذعان کرد: «هر وقت نمیتونستم سمیه رو ببینم، سرم رو به دیوار میکوبیدم.»
داستان جنایت خانه ویلاییِ خیابانِ گاندی از یک سال پیش از وقوع قتل و با آشنایی سمیه و شاهرخ در یک پارک شکل گرفته بود. این آشنایی در مدت زمان کوتاهی آن چنان پیش رفت که دیدارهای پنهانی این دو نوجوان، شکل علنی تری به خود گرفت، به طوری که گاهی شاهرخ بدون اطلاع و دور از چشم پدر سمیه به خانه آنها میرفت و سمیه نیز دعوت او به خانهشان را بی پاسخ نمیگذاشت.
این دو در دادگاه از مخالفت خانواده سمیه با ازدواجشان تا نقشه فرار و گریختن به شهری دیگر پرده برداشتند که التماسها و اشکهای مادر سمیه باعث بازگشت آنها شد، اما این پایان ماجرا نبود و منجر به کشیدن نقشه شوم قتل شد که اگرچه نقطه پیکان به سمت مادر سمیه بود، امّا سپیده و محمدرضا قربانیان عشق کورکورانه خواهر بزرگتر خود و شاهرخ شدند.
“خواهرم رو صدا کردم، اومد داخل اتاق. شاهرخ هم بود. گرفتیمش. فکر میکرد شوخی میکنیم. میخندید. این طوری گلوش رو فشار دادیم و بعد آمپول هوا… دست و پا میزد و میگفت: تو رو خدا ولم کنین. بعد سراغ برادرم رفتیم. وقتی فهمید خواهرم رو کُشتیم، لگد زد. به زور به طرف وان بردیمش و سرش رو داخل آب کردیم. دست و پا میزد و بعد تموم شد.”
اینها بخشی از اعترافات سمیه شانزده سالهای بود که طبق شواهد موجود، در چهره او هیچ گونه احساسی دیده نمیشد و پخش ویدیویی از بازجویی او و شاهرخ از طرف روابط عمومی دادگستری تهران برای خبرنگاران، سکانسهای متفاوتی را به همراه داشت.
از یک سرباز که در گوشهای نشسته و صورت خود را به آرنجش تکیه داده بود و سعی میکرد اشکهایش را مخفی نگه دارد تا ذکرهایی که مادر سمیه زیرلب میخواند و سکوت سنگینی که حاکم بر فضا بود. حتی در شرایطی هم که دختر نوجوان از جزئیات ارتکاب قتل خواهر و برادرش صحبت کرد، مادرش نتوانست احساسات مادرانه خود را سرکوب کند و با وجود اینکه از مقتول بودن دو کودک خود ناراحت بود، از قاتل بودن سمیهاش درد بیشتری میکِشید، به طوری که با همان حس مادرانه، او را در آغوش میگرفت و موهایش را نوازش میکرد و حتی تشریح نقشه قتل مادر هم از مِهر مادری اش کم نکرد.
با این وجود، سمیه هنوز امیدوار به وساطت مادر برای بخشیده شدن از طرف پدر بود تا عشق کودکانه خود و شاهرخ را به سرانجام برساند، به طوری که رو به قاضی کرد و گفت: «آقای قاضی، من و شاهرخ میتونیم با هم ازدواج کنیم! اگر بابام سند بذاره، من میتونم از بازداشتگاه به خونه برم.»
با همان نگاه امیدوارانه به پدر خود التماس میکرد: “سند میذاری من بیام خونه؟ “که با نگاه سرشار از سکوت پدر و نوازشهای مادر روبرو شد.
حمیدرضا گودرزی، بازپرس دادگاه سمیه و شاهرخ، به تشریح این پرونده پرداخت و گفت: روزی که ماجرای دو کودک در خانهای در گاندی اعلام شد، اصلا قضیه به صورت یک جنایت داخلی مطرح نبود، بلکه تصور بر سرقت مسلحانه و قتل همزمان با آن از سوی مرتکبین سرقت وجود داشت.
وی افزود: پس از حضور در صحنه و بررسی ابعاد جنایت با توجه به دیوارهای بسیار بلند ساختمانهای اطراف که امکان ورود کسی از خارج از منزل وجود نداشت و با توجه به اینکه هیچ اشیاء و اموالی سرقت نشده بود و ردی و نشانهای از ورود فرد یا افراد خارجی در صحنه مشهود نبود موضوع سرقت مسلحانه در همان ساعات اولیه منتفی شد و جریان به صورت یک جنایت داخلی مطرح شد.
بازپرس دادگاه سمیه و شاهرخ با اشاره به مادر سمیه به عنوان یکی از قربانیان نجات یافته از این قتل اظهار کرد: مادر خانواده که زنی دلسوز و مهربان بود، از طرح این موضوع که دخترش در جنایت دخالت داشته اجتناب میکرد و همین کار را بر گروه تحقیق جنایی سخت کرد که ناچاراً تحقیقات و پرسشهای طولانی از سمیه دختر بزرگ خانواده با حدود ۱۶ سال سن شروع شد و پس از آن که سمیه بخشی از حقایق را مطرح کرد، تکمیل فرآیند قانونی جرم و کشف حقایق آغاز شد.
گودرزی در رابطه با آشنایی این دو نوجوان و انگیزه سمیه از انجام این قتل ادامه داد: پس از این اتفاق، معلوم شد که سمیه با پسر نوجوانی به نام شاهرخ طرح دوستی ریخته و با وی رابطه داشته است که به مراحل عمیقتر و طولانی تری انجامید و خانواده هم که از این ماجرا کاملاً مطلع بودند با ازدواج آنها به طور جدی مخالفت کرده بودند. سمیه که خانوادهاش را مانعی در راه ازدواج با شاهرخ میدید با تصورات بیمارگونه و ذهنی که از جهت روانی آشفته بود، تصمیم به از میان بردن تمام اعضای خانوادهاش گرفت تا به تصور خودش بتواند در غیاب اعضای خانواده با شاهرخ ازدواج کند.
وی با اشاره به اقدامات دیگری که سمیه برای از بین بردن خانواده خود انجام داده بود، تصریح کرد: طبق اظهارات سمیه که به تأیید مادرش هم رسید، قبل از اقدام به قتل یک بار شیر گاز را بر روی خانواده باز کرده بود تا در حالت خواب باعث فوت همه اعضای خانواده شود که با مطلع شدن مادرش در نیمههای شب شیر گاز را بسته، پنجره را باز کرده و خانواده را از مهلکه رهانیده بود و پس از آن هم سمیه تعدادی مارمولک را داخل غذا ریخته تا به خورد اعضای خانواده بدهد و آنها را بکشد که باز هم با توجه و اطلاع مادرش از این ماجرا جلوگیری شده بود.
بازپرس دادگاه سمیه و شاهرخ در ادامه به بی توجهی خانواده این دو نوجوان اشاره کرد و گفت: خانواده سمیه و شاهرخ هیچ اقدامی برای معرفی این دو نوجوان به روانپزشک نکردند که همین موضوع میتوانست مشکلات فکری آنها را لااقل کنترل و اداره کند؛ حتی مادر سمیه که پس از یکبار فرار دخترش و شاهرخ به اصفهان متوجه خطر جدی قضیه شده بود سعی کرد به جای آن که تدبیر جدی تری بیندیشد به نحوی موضوع را رفع و رجوع کند.
گودرزی در رابطه با پنهان کردن این مسئله مهم از طرف مادر سمیه بیان کرد: در گذشته موضوع ازدواج افراد کم سن و سال (حدود ۱۶ و ۱۷ ساله) در حالی که کاملاً با هیجانات دوران بلوغ مواجه بودند، عموماً مورد قبول خانوادها نبود و حتی اکنون هم در جامعه چنین امری پذیرفته نیست.
وی افزود: در زمان برخورد با یک بحران جدی و عمیق بهتر آن است که تدبیری اندیشیده شود، این در حالی است که مادر سمیه سعی کرده بود بیشتر، این مسائل را پنهان کند و حتی پدر خانواده را هم کاملاً در جریان همه جزئیات قرار ندهد.
بازپرس این پرونده با اشاره به نقش اصلی سمیه در ارتکاب این قتل و الهام گرفتن او و شاهرخ از یک فیلم سینمایی افزود: در روز جنایت برنامه ریز اصلی سمیه بوده و شاهرخ کاملاً تحت تأثیر وی قرار داشت و چنین به نظر میرسد که اگر سمیه دست از سر این اقدامات برمیداشت، شاهرخ مسلماً هیچ اقدامی نمیکرد.
گودرزی گفت: از لابلای اظهارات متهمان چنین استنباط شد که شیوه ارتکاب جنایت را از روی یک فیلم سینمایی که قتل در وان حمام در آن به نمایش گذاشته شده بود، کپی برداری کرده بودند، امّا این موضوع مسئله عمدهای نبود، چرا که تماشای فیلمهای جنایی و حتی مطالعه کتابهای جنایی عموماً ممنوعیتی برای افراد ندارد، گرچه تحت تأثیر همین ماجرا و نظایر آن مدتها فیلمهای جنایی با مطالعه جدیتری پخش میشد و حتی اخبار جنایی که شیوه ارتکاب قتل یا نحوه کشف جنایت را مطرح میکردند تحت بررسی و دقت جدیتری پخش میشدند، امّا پس از مدتی این موضع کاملاً منتفی شد، چون با وجود رسانههای وسیع که در اختیار عموم قرار دارد چنین اقداماتی موثر نبود و امکانپذیر هم نیست.
بازپرس این پرونده در خصوص نظر کمیسیون روانپزشکی مبنی بر عدم جنون سمیه و شاهرخ حین ارتکاب قتل خاطر نشان کرد: شاهرخ و سمیه در حین ارتکاب جرم مبتلا به جنون نبودند و روانپزشکان پس از مطالعات گسترده چنین اظهار نظر کردند که در حین وقوع جنایت مسئول اعمال و رفتار خود بودند، یعنی متوجه و آگاه بودند که چه افعالی را انجام میدهند، امّا وجود مشکلات روحی و عصبی در آنها کاملاً ملموس بود.
گودرزی در پاسخ به این سوال که ” آیا اتهام شاهرخ مشارکت یا معاونت در قتل بوده است؟” گفت: به دلیل اینکه در تحقیقات مشخص شد که در زمان قتل، شاهرخ در داخل وان حمام دست و پای بچهها را گرفته بود و با همکاری سمیه آنها را داخل وان فرو بردند و نگه داشتند، موضوع عملیات ارتکابی از طرف شاهرخ هم شرکت در قتل تشخیص داده شد، چون هر دو با هم بچهها را به داخل وان فرو برده و نگهداشته بودند تا خفه شوند؛ بدین جهت اتهام هر دو متهم شرکت در ۲ فقره قتل عمدی تشخیص داده شد.
وی در رابطه با بخشش پدر سمیه و آزادی هر دو نوجوان پس از تحمل حبس چند ساله، اظهار کرد: پس از پایان دادرسی و صدور حکم قصاص پیش از آن که مهلت اعتراض و تجدیدنظرخواهی پایان یابد، خانواده اولیاء دم از هر دو متهم اعلام گذشت کردند که به لحاظ نقش مهمتر سمیه در ارتکاب جرم به حبس بیشتری محکوم شد و مدتها پس از تحمل حبس هر دو متهم با آزادی مشروط از زندان آزاد شدند.
بازپرس پرونده با بیان اینکه پرونده سمیه و شاهرخ یکی از جناییترین پروندههای قتل در دهههای اخیر کشور است، تصریح کرد: بسیاری از خانوادهها در آن زمان همچون امروز فرزندان زیر ۱۸ سال داشتند که نگران آنها و سرنوشتشان بودند و امروز هم نمیتوانند به دیده بیتوجهی بر چنین حوادثی نگاه کنند.
این پرونده از یک طرف دلسوزی و تأثیر خانوادهها نسبت به دو کودک معصوم و بیگناه را همراه داشت، از یک طرف غم فرزندانی، چون سمیه و شاهرخ که در آتش یک جنایت میسوختند و دست و پا میزدند، در حالی که چهره و رفتار دردناک آنها نشان میداد که اصلاً نمیتوانند آدمهای جنایتکاری باشند.
گودرزی در پایان با اشاره به یکی از مهمترین علل برجسته شدن پرونده سمیه و شاهرخ تصریح کرد: از منظر اجتماعی مهمترین اثر این ماجرا طرح مشکلات نسل جوان بود، پس از این واقعه مطبوعات و رسانهها در باب موضوع روابط دخترها و پسرها، سن و سال آنها و مشکلات روحیشان مقالات زیادی انتشار دادند و این موضوع در محافل عمومی و خانوادهها محل بحث و تأمل فراوان قرار گرفت.
توجه جدی به مشکلات نسل جوان و مسائل روحی و روانی آنها و ایجاد دیوارهای آهنین و سدهای محکم در برابر افکار و خواستههایشان کافی نیست، چراکه در موضوع روابط پنهانی و آشکار سمیه و شاهرخ فقط کافی بود خانوادههای این دو نوجوان روزنهای را به آنها نشان دهند و امیدشان را کاملاً ناامید نکنند و با معرفی آنها به یک روانپزشک و اعلام موافقت خود با یک نامزدی ساده، روابط سمیه و شاهرخ را به رسمیت در آورند و بر جرقههای خشم و جنایتی که در رفتار آنها مشخص بود، سرپوش نگذارند؛ این در حالی است که خانواده این دو نوجوان عاشق پیشه با چشم پوشی بر احساسات تند آنها و اجازه ندادن برای تشکیل زندگی مشترک، نه تنها اجازه هرگونه حرکت و اقدام مجاز و شرعی را از آنها سلب کردند، بلکه باعث افسارگسیختگی خشم آنها شدند که در نهایت منجر به این جنایت هولناک شد./yjc