به گزارش بخش فرهنگی سایت خبرهای فوری، یک دهه از حضور «سحر قریشی» در سینمای ایران گذشت. بازیگری که در سالهای اخیر نامش با حواشی بسیاری گره خورده اما طی یکی، دو سال گذشته، کمتر در این کانون پربحث قرار گرفته است. خودش این اتفاق را نتیجه رویکرد جدیدی دانسته که در زندگی اتخاذ کرده، برخی را هم به بیمعرفتیهای همکارانش ربط میدهد که اگر اینها نبود، امروز جایگاه ویژهتری در سینما و تلویزیون کشورمان داشت.
با این حال اما قریشی بهعنوان یکی از پرطرفدارترین بازیگران سینمای ایران در سالیان اخیر شناخته میشود. برخی شاهد این مدعا را فالوورهای اینستاگرامش می دانند و البته استقبال عجیبی که از وی در اکرانهای مردمی فیلمهایش میشود.
بازیگر ۳۱ ساله سینما، پس از دو سال غیبت بر پرده سینما، این روزها با کمدی «ایکس لارج» به میان مخاطبانش بازگشته است. به بهانه حضور او در این فیلم سینمایی، سراغ او رفتیم تا بهقول خودش پس از سه سال، نخستین گفتوگوی مطبوعاتی خود را انجام دهد؛ گفتوگویی که در آن از همه چیز این سه سال گفت؛ از «ایکس لارج» و همکاری مداومش با «محمدحسین فرحبخش» تا بیمعرفتیهای برخی سینماگران علیه او، موضوع منقلبشدن او در استادیوم و البته سریالی که قرار بود وی امسال روی آنتن داشته باشد. گفتوگوی پرتیتر ما را با این بازیگر جوان بخوانید. فیلمهایی که نگذاشتند بازی کنم را خودم میسازم
خانم قریشی شما در سه سال اخیر، تنها در سه فیلم بازی کردید و طی دو سال اخیر هم فیلمی روی پرده نداشتید. این قضیه تصمیم خودتان بوده یا موانعی نگذاشتند که کار کنید؟
سلیقهام به مقدار زیادی تغییر کرده است. درواقع شروع کار من با ملودرام بود و سلیقه من هم همینگونه است، بهخاطر همین تا این لحظه فیلمنامههایی که برای من فرستادند جز کسانی که خودشان برای من عزیز هستند و من هیچوقت به آنها نه نگفتم ( که یکی از آنها آقای فرحبخش هستند که هروقت من را در جایی خواستند، من آن نقش را بازی کردم و نه نگفتم) در بقیه فیلمنامههایی که خواندم، توانستم نه بگویم و سر کار هم نرفتم.
درحالحاضر هم با جنس کارهایی نظیر «ایکس لارج» و کارهای قبلیام در سالهای اخیر، اینقدر بین مردم جواب مثبت گرفتم که از حضورم در این کارها راضی هستم. تعداد زیادی از خانوادهها میآیند و از من تشکر میکنند و میگویند با این همه گرفتاریهای زندگی، ما دو ساعت سینما میرویم و میخندیم؛ مرسی که از این دست فیلمها بازی میکنید. منتها طی این سالها نگاه ویژهای شده به سینمایی که اصلا قصد جسارت و توهین به آن را ندارم، گاهی سلیقه من هم هست و در این مدت ساخته شده و جایزه هم گرفته، اما هیچجایی این سینما بین مردم به مانند آنچه اسمش را گذاشتهاند سینمای بدنه و تجاری، ندارد. تجاریبودن یک فیلم پوئن مثبت آن است، باید از خدایشان باشد که فیلمهایشان تجاری باشد و بفروشد و مردم بپسندند، اما آمدند دوگانگیای بهوجود آوردند که من یک مقدار فاصله گرفتم. من با مادرانی برخورد داشتم که بهخاطر بچههایشان به سینما میآمدند و الان خودشان یکی از طرفداران ما شدهاند. منظورم از ما، بچههایی است که میآیند فیلمهای شاد بازی کرده و مردم را سرگرم میکنند. خانوادهها میآیند و تشکر میکنند. من نگاه میکنم و میبینم چقدر خوب است که بازیگری بخواهد همه نقشها را تجربه کند؛ نه اسمی رویش بگذاریم و نه تفاوتی قائل شویم و نه اینکه بخواهیم درجهبندی کنیم. بهنظر من درجهبندی فیلمها بهدلیل کارگردان، بازیگران و عوامل درجهیک آن است که اصل مطلب هستند.
خودم شخصا بهعنوان بازیگر وقتی میخواهم در فیلمی حضور پیدا کنم، از صفر تا صد، مطیع کارگردان هستم تا جایی که حرفهای بودنم را زیر سوال نبرد. چه کارگردانهایی که هیچ ارتباطی به کار اول، دوم و تازهکار بودنشان نیست و حتی کارگردانان قدیمی هم داریم که تواناییاش را ندارند یا تغییراتی در ذهنشان بهوجود آمده که مقداری فراتر از آن چیزی که الان جامعه میپسندد، رفتار میکنند. درحال حاضر در فیلمنامهها هیچ قصهای وجود ندارد؛ من سه، چهار سال است فیلمنامههایی را میبینم که بیمحتوا و قلمهایشان ناتوان هستند و با خودم میگویم این فیلمنامهها را چهکسی مینویسد؛ حتی فیلمنامههای بعضی از بچههایی که اسم و رسمی دارند را میخوانم، میبینم اینها هم دارند آلوده میشوند. نمیخواهم بگویم من همیشه فیلمهای عالی بازی کردم. من ۱۰ سال است در این حرفه هستم و تنهایی هم در این حرفه حضور دارم؛ نه اهل تیمی هستم و نه اهل رفاقت غیراخلاقی با تیمهای دیگر. سالها در شرایط سلامت سینما کار کردهام. به هنرمندی جسارت نمیکنم، ولی من سلامت کار کردم و آمدم جلو و میبینم شرایط، شرایطی است که اصلا جایی برای من در فیلمهای خوب نیست. حتی در فیلمنامهها هم سمپاشی میکنند. میآیند برای فلان بازیگر نقش مینویسند و… بنابراین ترجیح دادم کار نکنم.
این موضوع سمپاشی علیه خودتان را کمی برای ما باز میکنید؟
موارد بسیار زیادی است. هیچوقت ماه زیر ابر نمیماند. بالاخره زمان چیزهایی را به آدم ثابت میکند. یکسری بیمعرفتیهایی وجود دارد که متاسفانه من زیاد در مسیر آن قرار گرفتهام. در فیلمهای خیلیخوب با کارگردانهای خیلیخوب انتخاب شدم اما وقتی رفتم پای تست گریم، بهخاطر فلان خانم بازیگر و دوستانش که شب نقشه میکشند و میآیند و میگویند اگر قریشی باشد ما بازی نمیکنیم که میشوند سه نفر و دو تا از بچههای پشتصحنه هم با آنها همکاری میکنند و یک تیم میشوند. من هیچوقت در زندگی نانبری نکردهام. اتفاقا وقتی در این شرایط قرار میگیرم، میگویم خدایا شکرت که من مسموم این جماعت نشدم. این فاصلهای که گرفتهام فقط و فقط بهدلیل این است که دغدغه اصلیام دیگر بازیگری نیست. دغدغهام در طول این سالها تغییر کرده است؛ مقداری دارم روی خودم کار میکنم. دارم مسیر دیگری را برای کارکردن شروع میکنم؛ میخواهم کارگردانی کنم. سالها برای رسیدن به این مهم تلاش کردهام. در حال حاضر میخواهم فیلم بسازم. الان به مقدار زیادی آرامش ذهنی دارم و دور از هر تنشی هستم.
سه سال پیش عنوان کردید که از این به بعد میخواهید تنها در آثاری که دوست دارید بازی کنید.
بله، در طول این چند سال، کارگردانان بنام و قدیمی با من تماس گرفتند. کارگردانهایی که حتی کارهایشان در جشنواره جایزه گرفته است. خیلی جالب است که برای من دارد چنین اتفاقهایی میافتد. خودشان با من تماس میگیرند و عذرخواهی میکنند و میگویند میخواهیم این فیلم را بسازیم ولی فلان خانم بازیگر رفته با سرمایهگذار صحبت کرده که تو نباشی، ما دوست داریم که تو باشی اما واقعیت را به تو گفتهایم و بدان که دشمن داری. من اخلاقی که دارم این است که بهخاطر آدمها، برای خودم گناه نمیخرم. آدمها را رها میکنم تا در طبیعت جواب بگیرند. این فاصله هم بهخاطر همین بوده است. میخواهم کمک بگیرم از بزرگان سینما بهخاطر اینکه بستری را فراهم کنم تا فیلمهایی که طی این ۱۰ سال دوست داشتم بازی کنم و یکسری بیمعرفتیها مانع به سرانجام رسیدنشان شد را خودم بسازم.
البته که من چند کار از این جنس را هم بازی کردهام مثل «آبنبات چوبی» یا «پنج ستاره». درحالحاضر این برایم مهم است فیلمهایی را که نگذاشتند کار کنم، حالا خودم بسازم و بتوانم در این شرایط موفق باشم.
سالها پیش اعلام کرده بودهاید شاید در ۳۵ سالگی از دنیای بازیگری خداحافظی کنم. اعلام این تصمیم که میخواهید فیلم بسازید، با خداحافظی احتمالیتان از بازیگری مرتبط است؟
بله، شاید خداحافظی کنم. الان در جایگاهی هستم که آن را سخت بهدست آوردهام، ولی دیگر هم به این سن برنمیگردم. دغدغههای بیشتر و بزرگتری دارم. دلم میخواهد برای فصلهای دیگر زندگیام، جور دیگری برنامهریزی کنم. این چیزی است که میخواهم؛ شاید هم نشود. درحالحاضر دلم میخواهد از عزیزانی که برای من در سینما قابل احترام هستند، کمک بگیرم تا بتوانم کار بسازم و حمایت کنم از کسانی که مثل من حمایت نشدهاند.
بعضی از منتقدان و حتی هنرمندان، این جنس سینمایی که کار میکنید را با الفاظی نظیر سینمای آبگوشتی یا شانهتخممرغی خطاب میکنند و قطعا آن را حرفهای و خوب نمیدانند. نظر خود شما درمورد این نگاهها چیست؟
من این ادبیات را قبول نمیکنم. این شانهتخممرغ در خانه همه و آن آبگوشت هم سر سفره همه هست. اصلا نمیتوانم این ادبیات را بپذیرم. مطمئن باشید کسانی که این چیزها را میگویند اگر از دفتر آقای فرحبخش به آنها تلفن شود، قبل از اینکه تلفن را جواب دهند، سریعا به سمت دفتر ایشان میدوند تا قرارداد ببندند. اینها حسادتی بیش نیست. یک نفر به من گفت چرا با فلانی کار میکنی که دو سال بعد، خودش با همان آدم کار کرده و مصاحبه کرد: «من آرزویم بود با این دفتر سینمایی کار کنم.» خب من اگر آدم حسودی بودم، تلفن میکردم یا مصاحبهای انجام میدادم که فلانی، تو که به من میگفتی در این فیلمها کار نکن، چطور شد با اولین تلفن، دویدی. اینها تمامش حسادت است. اگر سینمای من آبگوشتی است، شما چرا میبینی و اگر دیدی و سلیقهات نیست، چرا اظهارنظر میکنی. اگر بد است چرا بلیت آن یا نسخه شبکه نمایش خانگیاش را خریدی و دیدی. هرکسی این جمله را بگوید جز حسادت چیز دیگری برایش ندارد.
من فیلمی بازی کردهام به نام «آس و پاس». هیچ بچهای نیست که در خیابان من را ببیند و به من نگوید خاله آن چوبت را بده به من. همه دیدهاند. حتی مادرها به من میگویند خانم قریشی، از بس بچهمان این فیلم را چندصدبار از صبح تا شب دیده ما تمام دیالوگهای آن را حفظیم. این یعنی عشق، این یعنی برنده شدن. جایزه من از مردم همین است. حالا بعضیها میخواهند روی این فیلمها اسم بگذارند چون در آن بازی نکردهاند؛ دردشان میگیرد. خانم و آقایی که میگویی «سحر قریشی» فیلمهای درپیت بازی میکند تو که فیلم درپیت بازی نمیکنی، چرا وقتی من را در فیلمهای بهقول شما عالی انتخاب میکنند، چطور جرات نمیکنی جلوی من بازی کنی؟ چرا تیم درست میکنی که علیه من سمپاشی کنید؟ اسمهایتان را میدانم و صداهایتان را شنیدهام؛ شماره من را گرفتند و موبایل را پنهانی در آن جلسه گذاشتند حتی به من گفتند ما نمیخواهیم بعدا به تو بگوییم و شما فقط گوش کن و من صداها را میشنیدم که فلان بازیگر گفته قریشی باشد، من نیستم. اینها یعنی چه؟ از ماست که بر ماست.
من چون در تربیتم نانبری نبوده، در قبال این کارها سکوت میکنم و آنها را به خدا و طبیعت میسپارم که جواب بگیرند و همین هم هست. من دو سال است فیلمی روی پرده ندارم؛ شما ببینید چه استقبالی از من در اکرانهای مردمی میشود. این یعنی جواب من. حالا بگذار درمورد سینمای من بگویند آبگوشتی. این حرفهایی که میزنند یعنی چه؟ میتوانی بازی کن، نمیتوانی دهنت را ببند. دردت نگیرد اگر ما فیلمی بازی میکنیم که میفروشد. حالا ما نمیخواهیم مثل شما خیلی کارها کنیم یا دروغهایی بگوییم که مثلا فیلم ما ۱۰۰ میلیارد فروخته، نه، واقعیت را میگوییم چون واقعیتها به گوش مردم نرسد، به گوش ما که بچههای حرفهای هستیم، میرسد.
خانم قریشی، شما بازیگری هستید که تقریبا در تمام تولیداتی که آقای فرحبخش چه در مقام کارگردان و چه در مقام تهیهکننده طی ۱۰ سال اخیر جلوی دوربین برده، حضور داشتهاید. این همکاری تنگاتنگ به چه دلیلی بوده است؟
دلیلش آرامشی است که سر صحنه دارم. امنیتی است که سر صحنه از وجود آن برخوردارم. امنیت یعنی خالهزنکی سرصحنه وجود ندارد. امنیت یعنی اینکه وقتی میخواهیم یک لقمه غذا بخوریم، تیم سر یک سفره مینشیند، پنج نفر غذا نمیگیرند در ماشینی یا در گوشهای بنشینند و پشت هم حرف بزنند. جو شاد است و خوشحال هستیم و همه هوای هم را داریم. این بهترین حسی است که فیلمهای آقای فرحبخش به من میدهد. البته من این احساس را سر پروژههای دیگر هم داشتهام، اما سوای این امنیت، ما میدانیم فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد. الان هم من افتخار حضور در فیلم «ایکس لارج» ایشان را دارم. یک فیلم شاد دیگری است که بیشتر در فضای همشهریهای آذریزبان است. همکاری با آقای عبدی خیلی برای من جذاب بود. با آقا شریفینیا که بارها کار کرده بودم، اما این دو عزیز در کنار هم، یک اتفاق ویژه را برای من بهوجود آورد. همچنین تجربه کار با یوسف تیموری، میرطاهر مظلومی و بهاره رهنما خیلی لذتبخش بود چون ما همه با هم دوست هستیم و اینکه چند دوست در یک کار کنار هم قرار میگیرند، بسیار دلچسب میشود. کارهای آقای فرحبخش لذتی دارد که حتی اگر همه درگیر باشند و نخواهند بیایند، وقتی میبینند گروه اینقدر خانوادگی است و لذت میبرند، با اشتیاق حضور مییابند.
خیلی از فیلمهایی که بازی کردهاید، فروشهای قابل توجهی داشتهاند. اما به کارنامهتان که نگاه میکنیم، چند فیلم مثل «من و شارمین» یا «عشقولانس»، پرفروش نبودهاند. فکر میکنید این بهنوع حضور شما در این فیلمها هم مرتبط باشد؟
ممنونم، اما همین «عشقولانس» که شما مطرح کردهاید را درنظر بگیرید. کارگردانمان کار اولش بود و اینکه در زمان خودش، خیلی حرفهای نبودند. من به ایشان احترام میگذارم اما فیلم، به اثری با زمان طولانی و اضافهبر سازمان، مدیوم سینمایی درآمد و مجبور شدند بخشهایی از آن را در بیاورند. من بهجرات میگویم در این فیلم، از ۸۰ درصد نقش من زده شد. هیچجایی هم اعتراض نکردهام و الان اولینبار است که دارم این موضوع را مطرح میکنم. عیبی ندارد. این فیلم نزدیک سیوخردهای بازیگر چهره داشت. فیلم، قصه زیبایی داشت. برای من اهمیتی ندارد که جزو بازیگران بفروش هستم یا نه، مهم این است که مردم بهاندازه ۱۰ سال حضور من در سینما، از من راضی هستند.
خانم قریشی شما یکدهه در سینمای ایران فعالیت داشتهاید. بزرگترین چیزی که در این ۱۰ سال آموختهاید، چه بوده است؟
در این یکدهه یاد گرفتم کمی با سیاست باشم. اصلا در زندگی شخصی خودم سیاست ندارم. یاد گرفتم که به هیچکس اعتماد نکنم. من بهخاطر اعتمادهایی که کردهام و فکر میکردم همه مثل خودم هستند و برای همه خوب میخواهند، ضربه خوردهام. این قضیه، مقداری من را قوی کرد. من اصولا دختری قوی هستم، ولی این برخوردهای غیرواقعی که روبهروی من میشود و بلافاصله تغییر میکند، باعث شده مقداری از این فضا بیایم کنار و از دور نگاه کنم. من الان نه با کسی دوست صمیمی هستم و نه با کسی رفتوآمد دارم. اصلا یکی از دلایلی که حواشی زیادی برایم ایجاد میشود این است که با کسی صمیمی نیستم. با علاقه به تمام دوستانی که دارم و احترام زیادی که برایشان قائل هستم، اما دیگر نه در حریم کسی وارد میشوم و نه اجازه میدهم کسی در حریمم وارد شود. این حواشی هم بهخاطر من نیست، بلکه بهخاطر همان دشمنانی است که چشم دیدن حضور من را ندارند.
چند وقت پیش یکی از همکارانم که در خارج از کشور روانشناس است را دیدم. او گفت خانم قریشی من خیلی به تو دقت کردم. من چیزی را در تو و در سینمای ایران دیدم که از تو به بقیه رسیده است. گفتم من کوچک سینمای ایران هستم. من ۱۰ سال است آمدهام و در این بیرحمیها اینقدر کتک خوردهام که الان اینجا هستم که اگر کتک نمیخوردم الان جایگاه خیلی بهتری داشتم. گفت ببین طرفدارهایت را بغل کردی، بقیه هم یاد گرفتند و طرفدارهایشان را بغل کردند. با طرفدارهایت صمیمی شدی، بقیه هم یاد گرفتند با طرفدارهایشان صمیمی شوند. برای عکس گرفتن با کودکان کنار آنها زانو زدی، بقیه هم یاد گرفتند و این کار را کردند. آنجا من دقت کردم و دیدم فلان بازیگری که ۳۰ سال در سینماست تا حالا این کار را نکرده بود و بعد از من یاد گرفته است و الان که فیلمها را نگاه میکنم، میبینم که حرف آن روانشناس درست است. من جزئی از مردمم. من سحرم؛ این قریشی و پسوندی که برجسته شده، بهخاطر حضور و لطف همین مردم است. در لحظه همین مردمی که تو را لایک میکنند، دیسلایکت هم میکنند؛ نه از آن لایک خوشحال میشوم و نه از آن دیسلایک ناراحت. مهم، آن انرژی قلبیای است که از مردم میگیرم.
حواشیای که در این چند سال اخیر برای شما بهوجود آمد، اظهارنظری بود که راجعبه حضور در جمعی مردانه مانند استادیوم گفتید که منقلب میشوید و به طرفدارانتان هم سفارش کردهاید که به استادیومها نروند. آیا همین دشمنانی که شما از آنها حرف زدهاید به این حواشی دامن زدهاند؟
مگر الان همه نمیروند؟ الان آمدند درموردش صحبت کرده و بهنفع خودشان تمام کردهاند. آمدند برای چهار تا فالوور بیشتر کردن، حرفهایی را مطرح کردهاند. من آنها را رها کردهام و هیچ جوابی به آنها ندادهام. من آن حرفها را به طرفداران خودم گفتهام نه به مردم. نظر من را در این ارتباط پرسیدهاند و من هم جواب دادهام، اما خیلی کوتاه بود و فرصت نبود که تشریح کنم. سن طرفدارانم جوری است که با من بزرگ شدند. برایشان مهم است. من به آنها گفتم و باز هم میگویم: «در جایی که زنجماعت امنیت ندارد، نباشید.» جاهای دیگر برای خانمها امنیت بهوجود میآورند، اینجا امنیت بهوجود نمیآورند حتی برای آقایان. دیدید که طی این چند سال چه اتفاقهایی در ورزشگاههای ما رخ داده است. من آمدم گفتم نروند چون امنیت ندارد. بچه سه ساله را مورد تجاوز قرار میدهند و بعد تکهتکه میکنند. خب در آن تعداد آدمی که در ورزشگاه هستند، آیا دو تا از آن جنس آدمها نیست؟
زن زمانی زنیت خودش را نشان میدهد جایی که حضور دارد امنیت داشته باشد؛ من ندارم، نمیروم. حالا اگر خانم ایکس دوست دارد برود فحشش بدهند و کیف میکند برود در جمع آدمهایی که هر کاری از آنها برمیآید که شأن یک زن را زیر سوال ببرند، خب برود چرا از من انتقاد میکند؟ چرا بهخاطر فالوور جمعکردن، این کارها را انجام میدهد. روی موج من طرفدار جمع و برایم دشمنسازی کردهاند، اما من اصلا فیدبک بدی از مردم در خیابان نگرفتهام. چهارتا عکس هم خودشان ساخته بودند، یعنی آن تیمی که دوست داشتند این اتفاق بیفتد و موج سواری کنند. خودشان هم پخش کردند وگرنه من در پیامکها و دایرکتهایی که میخواندم، مردم تماما از من تشکر کردهاند چون الان بچههای اواخر دهه ۷۰ و دهه ۸۰ را نمیشود کنترل کرد. بچهها دارند با اینترنت بزرگ میشوند و به این راحتیها گول نمیخورند. مثلا کلاس نقاشی نمیروند که سرشان گرم شود، بنابراین میشود بلوغ زودرس و آگاهی بالاتر.
من صدبار گفتم، هزار بار دیگر هم میگویم: هر جایی که امنیت نداری، نباید حضور داشته باشی. آمدند گفتند چرا گفتی منقلب میشوم؟ گفتم منقلب میشوم چون حالم دگرگون میشود. چون اگر حس کنم الان امکان دارد یکی از پشت روسری من را بکشد، یکی لباس من را بکشد، خب معلوم است که من حالم بد میشود، چون من نمیدانم آدمهایی که اطراف من حضور دارند، چهکسانی هستند و دیدگاهشان چیست. من بروم آنجا فقط برای اینکه جیغ بزنم؟ برای چهکسی؟ برای کسی که دارد میدود و گل بزند، خب پولش را میگیرد و گل هم نزند، باز پولش را میگیرد. بله، من در خارج از کشور به استادیوم رفتم و نه مثل بقیه عکس گذاشتم و نه استوری. باور کنید این موضوع منقلبشدن را از دونپایهترین آدمی که یکبار در تمام عمرش آمد و پشت صحنه را دید، به زبان آورد تا بقیه… . حالا اگر خانم ایکس که اندازه سن من در سینما بوده، آمده از من انتقاد کرده، درواقع من را خوشحال کرده است چون با خودم گفتم چه دغدغهای برای این آدمها شدهام. البته من را خیلی ناراحت کردهاند، ولی خوشحال هم شدم از بابت اینکه در عرض ۱۰ سال اینطوری آمده برای من حرف درآورده و سمپاشی کرده، پس چقدر من برایش خطرناک شدهام. الان هنوز یک دستشویی یا ورودی و خروجی جدا در ورزشگاههای ما نیست. زمانی که همه دارند علیه روسری صحبت میکنند در حالی که مملکت من مشکل روسری و حجاب ندارد. جمع شدند میگویند حجاب اجباری اما من دارم تبلیغ روسری میکنم. بچههای ما با همین روسری و با همین حجابی که داشتند، مورد تجاوز قرار گرفتند و به آنها جسارت کردند و آسیب رساندند. الان درد ما این نیست. ما الان هزارتا مشکل در جامعه داریم. آمدند توهین کردند و گفتند همه هنرمندان دارند علیه حجاب اجباری کمپین درست میکنند و صحبت میکنند، شما داری روسری تبلیغ میکنی؟ معلوم است که تبلیغ میکنم. امنیت یک زن، پوشش آن است. اگر میخواهی در ایران امنیت داشته باشی باید حجاب کنی؛ حالا بگذریم که قانون ما هم است. دردتان این نباشد، دردهای بزرگتری وجود دارد. همین عقدهگشاییهاست، همین تجاوزهاست، همین که این همه بچههای بیسرپرست از سطل زباله پیدا میشوند و… بروید به اینها برسید و دربند یک متر، دو متر پارچه نباشید.
میخواهم سوالی از شما بپرسم، اما قبلش از شما درخواست میکنم که راجعبه این سوال، پاسخ کلی ندهید. شما بازیگری هستید که اگرچه نخستین فعالیت هنریتان در سینما شکل گرفت، اما با یک سریال تلویزیونی معروف شدهاید. الان در حدود یک دهه از آن زمان میگذرد. سوال خیلیهاست که چرا شما در طول این یک دهه، هیچگاه به خانه اولتان برنگشتهاید؟
اتفاقا همین چند وقت پیش، بازی در سریال «برادرجان» را به من پیشنهاد دادند. فیلمنامه را هم خواندم و آن را زیاد دوست داشتم. رفتم، جلسه گذاشتند و صحبت کردیم. یک مقدار مشکلاتی بود که ما نتوانستیم با هم به توافق برسیم. طبیعتا دنیای رویایی ما کار سینمایی بود و اتفاق عجیبی نیست. این اتفاق برای خیلی از بچهها هم رخ داده است. الان هم اگر قصه خوبی به من پیشنهاد شود حتما میروم.
یعنی این بحث ممنوعالکاری شما در تلویزیون که در تمام این سالها راجعبه آن صحبت میشود، صحیح نیست؟
بههیچعنوان ممنوعالکار نیستم. این هم از طرف بقیه سمپاشی دیگری است. در این مدتی که من از زبان مردم و سایتها میشنیدم که «سحر قریشی» ممنوعالکار است، به هر نهادی که مراجعه کردم، هیچکس نگفت که تو ممنوعالکار هستی. تنها جایی که گفتند فعلا صلاح نیست بازی کنی، خود سازمان صداوسیما بود که گفتند به ما اعلام شده که فعلا صلاح نیست شما در تلویزیون کار کنید. البته این مربوط به سالها قبل است. چندبار هم به من پیشنهاد کار شد که خودشان اقدام کردند و به آنها هم همین جمله را گفتند. این صلاح را چه کسی تعیین کرده، من هنوز بعد از ۱۰ سال نمیدانم. ولی الان درحالحاضر وقتی به من پیشنهاد کار میشود یعنی مشکل من مرتفع شده است. این عدم همکاری هم بهدلیل دیگری رقم خورد. من سفری در پیش داشتم و برای این سریال هم گفتند چهار ماه وقت میگیرد، بعد گفتند کار برای ماه رمضان است و نمیدانیم چقدر طول بکشد و به همین دلیل نتوانستم با آنها همکاری کنم وگرنه هیچ دلیل دیگری نداشتم.
بهعنوان سوال پایانی، آیا آشفتگیهای «رقص روی شیشه» دامن شما را هم گرفت؟
بهشدت. من قراردادی با پروژه «رقص روی شیشه» بستم که طبق آن قرار بود از قسمت هشت تا قسمت ۲۴، قصه من تعریف شود و طبق آن، من در تمام این قسمتها حضور داشتم، اما متاسفانه نمیدانم این اتفاقها بابت چه مسالهای رخ داد. من ۶ ماه با این پروژه قرارداد بستم و در این ۶ ماه تنها دو روز من را آفیش کردند. چکهای این ۶ ماه دستمزد من را هم دادند، اما هیچکدام آنها پاس نشد و برگشت خورد. با بازیگران دیگر هم صحبت کردم، جز یکی از آنها همه این مشکل را داشتند. گفتم چکها به کنار، چرا من را اصلا آفیش نکردید؟ قرار نبود من در سریال شما دو روز بیایم و یک صبح تا ظهر کار کنم. روز آخر هم قرار بود که در قصه بمیرم، اما لباسهای من را تن فرد دیگری کردند و بدلکار گذاشتند و حتی آن روز هم من را آفیش نکردند. نقش بسیار قشنگ و جذابی داشتم.
خیلی با نگین و «طلا معتضدی» جلسه گذاشتیم و راجعبه قصه حرف زدیم. من خودم یکسری ایدهها دادم که پذیرفتند و نوشتند و خیلی عالی شد. در قرارداد من ذکر شده بود که با هیچ پروژه دیگری همکاری نکنم چون ۶ ماه درگیر این کار بودم و این ۶ ماه نمیدانید که من چقدر کار از دست دادم؛ پولهایم را خوردند و چکهای مشکلدار به من دادند. بعد فهمیدم در این پروژه ۲۸ میلیارد گم شده است و اینکه آن را خواباندند. الان هم با نریشن سریال را تمام کردند. مردم در خیابان از من میپرسند که چرا در این سریال نقش کمی داشتی؟ مردم که قصه را نخواندند، من میدانم که قرار بود چه اتفاقهایی بیفتد. من به نیت فیلم «نازنین» که تجربه من با آقای «مهدی گلستانه» بود، قرارداد بستم. فکر نمیکردم که در این چند سالی که آدمها پخته میشوند، ایشان این تغییر شخصیتی را داشته باشند، ولی درحالحاضر قرارداد ۶ ماهه من تمامشده و ما همچنان دنبال پولمان هستیم. چرا فیلمسازی سحر قریشی خبر مهمی شد شوخی با ابهت سینما خبر اینکه سحر قریشی تصمیم دارد فیلم بسازد، خیلی بیشتر از آنچه کــــه تصــــور مــــیشد، واکنش درپی داشت. این همه واکنش منفی از کجا میآیند؟ هنرپیشهای که از اولین حضورش در یکی از ملودرامهای شبانه تلویزیون ۱۰سال میگذرد و اولین فیلمش را در ۲۲سالگی بازی کرده بود، بیاینکه تحصیلات قابلتوجه یا مطالعه قابلملاحظهای نهتنها در فن بازیگری یا بهطور کل هنر سینما، بلکه در هر زمینهای داشته باشد، حالا میخواهد فیلم بسازد. این خیلیها را عصبانی کرده و چنین خبری را نمادی از سقوط معیارهای اصیل هنری در ایران و درغلتیدن بیش از پیش سینمای کشور در ورطه ابتذال میدانند. اینکه چقدر احتمال اینکه چنین خبری به وقوع بپیوندد، وجود دارد، مهم نیست.
خود کسانی که بیشترین اظهار تاسف را از قضیه میکنند، خوب میدانند که خیلیها از این جور حرفها زدهاند؛ خیلی از هنرپیشههای سینمای ایران که جایگاهی تثبیتیافتهتر و جدیتر از قریشی داشتند، به اینکه تصمیمشان برای فیلم ساختن جدی است، اشاره کردهاند. حدود هفت سال پیش اکبر عبدی در یک دوره زمانی بخصوص، لااقل در پنج مصاحبه پشت سر هم گفت که میخواهد فیلم بسازد، ولی نساخت. پنج سال پیش رضا رویگری چنین حرفی زد و حتی میگفت فیلمنامه آمادهای هم دارد. شبیه این حرفها زیاد زده شده و کسانی که آن را گفتهاند، نسبت به سحر قریشی اعتبار هنری خیلی بیشتری داشتند و کلا مسیرشان از هر جهت به تحقق وعدهای که میدادند نزدیکتر بود؛ ولی این فیلمها هیچوقت جلوی دوربین نرفتند و احتمالا هم هیچوقت نروند.
از مجید مظفری گرفته تا جهانگیر الماسی و حتی مهشید افشارزاده، خیلی از هنرپیشهها هم تصمیم گرفتند فیلم بسازند و ساختند و اصلا کسی کارهایشان را ندید. البته بودهاند هنرپیشههایی که فیلمهای بهتری ساختند، اما بههرحال سابقه نشان میدهد صرف شناخته شدن یک بازیگر، باعث خواهد شد فیلم او بیشتر از حقش دیده شود و بتواند جریان سینمای ایران را به سمت و سویی خاص ببرد. پس اعلام تصمیم سحر قریشی برای فیلم ساختن چرا اینقدر مهم و واکنشبرانگیز است؟ مصاحبه سحر قریشی با برنامه اینترنتی «دید در شب» که با اجرای رضا رشیدپور پخش میشد، فصل مهمی از موضعگیریها درباره او را بهوجود آورد. رشیدپور از قریشی میپرسد شما تحصیلات بازیگری ندارید؟ و او میگوید «نه متاسفانه ندارم، اما در حال حاضر تایم پیک کاری من (زمان اوج فعالیت من) هست، ولی تصمیم گرفتم بعد از این دوران، کارگردانی بخوانم، زیرا از لحاظ تجربی به درجهای رسیدهام که بخواهم فیلم بسازم و باید علم این کار را هم یاد بگیرم.»
رشیدپور از تحصیلات، مقداری کوتاه میآید و اینبار میپرسد در حوزه بازیگری مطالعه دارید؟ «دروغ چرا، نه. بیشتر سعی میکنم فیلم ببینم و در دورههای عملی بازیگری یا کارگردانی شرکت کنم.» عدهای میگویند شما دیپلم ندارید؛ «اینکه میگن بیسوادم و حتی دپیلم ندارم، شایعه است. شاهد دارم که دیپلمم رو با معدل پایین گرفتم…» هنرپیشهای که همان پنج سال پیش هم گفته بود قصد دارد کارگردان شود، در انتهای برنامه وقتی یکسری تصاویر را نشانش دادند تا دربارهشان نظر بدهد، کوئنتین تارانتینو را که تقریبا معروفترین فیلمساز خارجی در ایران است، نشناخت. بعد تصویر فرانسیس فورد کاپولا را نشانش دادند و باز هم نتوانست بشناسد. رشیدپور برای کمی راهنمایی هم که شده، نام فیلم «پدرخوانده» را برد و قریشی آهی کشید و با تعجب گفت طرف چقدر پیر شده.
بلافاصله معلوم شد با اشاره به فیلم «پدرخوانده»، او فکر کرده تصویر کاپولا متعلق به آلپاچینو، بازیگر آن فیلم است، بیاینکه ذرهای بین این دو نفر شباهت باشد. مردم اسم این حالت را صداقت نمیگذارند و احتیاجی نیست اشاره شود که چه نامی روی آن میگذارند. اینکه چنین فردی تصمیم میگیرد فیلم بسازد، بدون اینکه این فیلم ساخته بشود، خودش وهن هنر فیلمسازی است. شوکی که به ذهنها میآید از این جهت است که «بیچاره هنر فیلمسازی؛ این کار به قدری سبک و بیاعتبار شده که کسی با این سطح دانش و بهره هوشی، خودش را در حد انجام آن میبیند.»
به اینها باید گفت در مورد سحر قریشی تا حدودی حق با شماست. فیلمسازی یعنی کاری که نامهای بزرگی در سینمای ایران انجامش دادهاند و باید اینقدر ابهت داشته باشد که سحر قریشی در هر مصاحبه یا فرش قرمزی هوس نکند بگوید قصد ورود به آن را دارد. اما آیا سحر قریشی تنها نمونه در بین جریانی است که به نماد آن تبدیل شده؟ او از کجا آمد؟ آیا سحر قریشی را میتوان هجمهای بیرون از ساختار سینمای ایران برای تخریب و فروکاست ارزشهایش دانست؟ باران کوثری هم تا سالهای سال فقط دیپلم داشت و بعد از مدتی تصمیم گرفت معماری بخواند. بهنوش طباطبایی در همان سالها که قریشی داشت وارد سینما میشد، در عین اینکه هنرپیشه مشهوری بود، تازه به دانشگاه علمی- کاربردی آمد تا مدرک فوقدیپلم بگیرد. از این نمونهها بسیارند و از چنین افرادی هم بارها شنیده شده که میخواهند فیلم بسازند؛ اما چرا سحر قریشی اینقدر حساسیتبرانگیز شده؟ لابد چون دوز خصوصیاتی که در این زمینه حساسیتبرانگیزند، در او بالاتر از بقیه است. آیا به باقی همتایان قریشی در سینمای ایران هم به نسبت همان دوزی که چنین خصوصیاتی را دارند، واکنش نشان داده شده؟ خانم قریشی چرا اینقدر مهم است؟ چرا فیلمی که او میگوید قصد دارد بسازد و احتمال ساخته شدنش به هیچوجه نسبت به وعدههای اینچنینی و محققنشده افراد دیگر بالاتر نیست، تا این حد شایسته قرار گرفتن در جایگاه نمادین از غلتیدن سینمای ایران به ورطه ابتذال است؟ واقعیت این است که چنین واکنشهایی به سحر قریشی چندان عجیب و نامعقول نیستند. چیزی که سر جایش نیست، واکنشهای دیگری از همین جنس به افراد دیگری از جنس سحر قریشی است؛ آنها هرچند کمتر از قریشی اظهارنظرها و رفتارهایی از این دست داشته باشند، متناسب با همان مقداری که از آنها سرزده هم واکنشی دریافت نکردهاند.
سحر قریشی وقتی در برنامه «دید در شب» حاضر شد، از رئیسجمهور قبلی دفاع کرد. این باعث شد پس از آن، وقتی اظهارنظرهای شاذ و عجیب او در فضای عمومی قرائت میشد، در بین صاحبان این تریبونهای منتقد که امروز از اعلام تصمیمش برای فیلمسازی ابراز هراس میکنند، کسی از او دفاع نکند. کسی نگفت این نظر شخصی اوست و نظر شخصی هرکس محترم است. کسی نگفت او که سیاستمدار و جامعهشناس و فیلسوف نیست و نباید توقع عجیبی از چنین آدمی داشت. اینکه کسی از سحر قریشی دفاع بیجا نکرد، واقعا اتفاق خوبی بود. اما مساله سحر قریشی در همین یک نفر یا چند هنرپیشه دیگر مثل او که از رئیسجمهور قبلی دفاع کرده بودند، خلاصه نمیشود. کافی است جای قریشی را با هنرپیشهای عوض کنیم که برای مرگ گربه خانگیاش با لحن مادران فرزندمرده، متنی را در فضای مجازی منتشر کرد که واکنش گسترده مردم را در پی داشت. آیا شنیدن خبر اینکه او هم میخواهد کارگردان شود، تا این حد واکنش برمیانگیخت؟ ایراد از واکنشهایی نیست که به قریشی صورت گرفته، ایراد از واکنشهایی است که به همتایان او در جبهه سیاسی دیگر صورت نگرفت. اگر این واکنشها بهطور آگاهانه و حتی گاهی ناخودآگاه، گزینشگرانه نبودند و یک برخورد یکدست و فراگیر از طرف تمام طیفهای فکری و سیاسی و اجتماعی با پدیده ابتذال صورت میگرفت، امروز شرایط و اوضاع فرهنگی کشور میتوانست تفاوت محسوسی با آنچه اکنون دارد، پیدا کند. /روزنامه فرهیختگان