احمد مسعود و پنجشیر؛ ۱۴ دلیل و حدس دربارۀ علاقه و توجه ایرانیان
خبرمهم: احمد مسعود بیش از آن که یک شخص و سوپر من باشد با یک جغرافیا پیوند خورده.کما این که ما خود از نمادهایی چون دماوند، کویر و اروند استفاده میکنیم. در شاهنامه هم فردوسی «البرزکوه» را به عنوان نقطۀ امید نشان میدهد. فریدون در البرزکوه، پرورش یافته و قیام میکند و ضحاک را شکست میدهد. رستم هم برای مقابله با افراسیاب در البرزکوه آماده می شود. با همین نگاه است که «علیرضا قره باغی» در سرودۀ خود، به پنجشیر به سان البرزکوه مینگرد: ای سرفرازِ سیمین/ ساییده سر به پروین/ البرزکوهِ دیرین/ نادیده خوابِ شیرین/ ای درّۀ غم وکین/ این بار هم به آیین/ از چهره باز کن، چین...
به گزارش بخش بین المللی سایت خبرمهم، محبوبیت فزایندۀ «احمد مسعود» و مقاومت «پنجشیر» در برابر طالبان در افغانستان و نزد افکار عمومی در ایران با گرایشهای سیاسی و عقیدتی گوناگون و سبکهای زندگی متفاوت، اسباب شگفتی و تأمل شده تا جایی که اقتدارگرایان را خوش نمیآید و به دیدۀ تردید یا تحقیر به آن نگاه میکنند و اگرچه رویشان نمیشود متهم کنند اما از برخی از هواداران و حامیان مسعود در ایران، میپرسند: مگر نمیگفتید «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»؟ یعنی پس چگونه در این فقره به بیرون ایران، نظر دارید؟راستی، راز این همه محبوبیت «احمد مسعود» و توجه افکار عمومی به او و نگرانی از سرنوشت پنجشیریها چیست؟ در پاسخ به این پرسش ۱۴ دلیل یا گمانه را میتوان آورد:
۱. هر چند شعار اشاره شده در استناد منتقدینِ توجه به فرزند احمد شاه مسعودِ شهید، از جانب همۀ معترضان سال ۸۸ سر داده نمیشد ولی این نکته قابل یادآوری است که اتفاقاً افغانستان هم به حوزۀ تمدنی ایران یا ایران فرهنگی تعلق دارد و مسعود به اعتبار زبان فارسی، هموطن ماست.
به عبارت دیگر دو نوع هموطن داریم: یکی همۀ هممیهنان اعم از پارسیزبان وغیر پارسیزبان که در این خاک ریشه دارند و زندگی میکنند و اگر هم زبان مادریشان پارسی نباشد به گواه شناسنامه و فرهنگ و هویت و تاریخ و فداکاریهای مشروطه و جنگ هشتساله ایرانیاند و برخی حتی خود را ایرانیتر هم میدانند و البته غالبا با زبان پارسی هم آشنایند و علاقهمند و نگاه ملی به زبان دارند نه تلقی قومی.
دیگری غیر ایرانیان پارسیزباناند و در سفر به سرزمینهای پارسی زبان میتوان این اشتراک را دریافت و جملۀ زبانزد شدۀ دکتر احسان یارشاطر – وطن من زبان فارسی است – اینجا مصداق دارد.
۲. پس از شورش دوبارۀ طالبان دیگر رهبران افغانستان یا گریختند و کوچ کردند یا خانهنشین شدند یا خواسته و ناخواسته نقش مشارکت در پروژۀ القای تغییر سیمای طالبان را ایفا کردند. احمد مسعود اما با این که بیرون معرکه بود به پنجشیر بازگشت.
دنیا دید اشرف غنی رییس جمهوری وقت افغانستان چگونه به قول خود «با همان تنبان [شلوار] و دمپایی» و ناگهان افغانستان را ترک کرد ولی مسعود جوان بازگشت.
۳. نَسَب خانوادگی در شرق هم چنان اعتبار فراوان دارد. در هند نسلهای بعدی نخستوزیر نهرو هم محبوبیت داشتند. . چندان که پس از نهرو نوبت به ایندیرا و بعد از او به راجیو گاندی رسید و البته عکس این داستان هم صادق است. سیکهای هند هم از گاندیِ مادر انتقام گرفتند و او را کشتند (به خاطر تخریب معبدشان) و هم از گاندیِ پسر. (شهرت ایندیرا به گاندی به خاطر مهاتما گاندی نیست. او دختر نهرو و همسر فیروز گاندی از پارسیان زرتشتی هند بود.)
در پاکستان هم بینظیر بوتو دختر ذوالفقار علی بوتو نخستوزیر میشود و البته همانگونه که پدر اعدام شد دختر هم ترور و کشته میشود.
بدین ترتیب، احمد مسعود محبوب است چندان که پدرش احمد شاه مسعود محبوب بود. با این نگاه است که یک گرافیست ایرانی تصویر این پدر و پسر را در زمینهای از پوستر انیمیشن مشهور «شیر شاه» مینشاند چرا که پدر به «شیرِ درۀ پنجشیر» شهرت داشت.
۴. طالبان، نماد قرائت ارتجاعی و بنیادگرایانه از اسلام است و مسعود نگاه مدرنی دارد. این چالش در ایران هم وجود دارد و اصطلاح «اسلام طالبانی» در این ۲۰ سال فراوان به کار رفته است. اصولگرایی رادیکال ایرانی البته تا قبل از ماجراهای اخیر همواره با طالبان مرزبندی میکرد. چرا که به رغم ستیزهجویی با نیروهای آمریکا و به رسمیت نشاختن اشغال از جانب ناتو، هویت مذهبی طالبها با تشیع سازگار نیست. نه با تشیع سنتی (و به تعبیر شریعتی صفوی) و نه با تشیع انقلابی (و باز به تعبیر شریعتی علوی).
بدین ترتیب میتوان گفت حمایت از مسعود، نفی اسلام طالبانی است و دفاع از گفتمان اسلام دموکراتیک نه تحریک و تهییج به جنگ با طالبان. به لحاظ سیاسی هم با شرط گذاشتن برای طالبان میتوان دفاع کرد.
۵. وجه ملی و منطقهای مسعود بر جنبه های ایدیولوژیک میچربد و ایرانیانی که نمیخواهند به گفتارها و تبلیغات رسمی تن دهند با حمایت از مسعود جوان هم این پیام را منتقل میکنند که اشتراک فرهنگی را بر پیوندهای ایدیولوژیک ترجیح میدهند.
۶. هم در سیمای احمد شاه مسعودِ فقید و هم احمد مسعود جوان و خوشبختانه هنوز موجود، صمیمیت و اصالت و نجابتی است که به دل ایرانیان خوش نشسته است. به عبارت دیگر هر چه در آن طرف کراهت و زشتی میبینیم با پیشینۀ سبُعیت و خشونت، این طرف وجاهت است و زیبایی با صبغۀ مقاومت و صلابت و این صفات نزد ایرانیان ارزشمند است.
۷. حمایت از احمد مسعود با فرهنگ عاشورایی سازگار است خاصه این که در نخستین پیام و در دعوت به قیام با بهره از همین فرهنگ ندای «هیهات مناالذله» سر داد.
این که او را دو راهی قرار دادهاند که یا با طالبان بیعت کن یا بمیر و او مقاومت و دومی را انتخاب کرده اگر ملهم از فرهنگ عاشورایی نیست پس چیست؟
با این نگاه، دوست داشتن مسعود جوان و نگرانی برای پنجشیر اسباب تعجب نیست. تماشا و انفعال مدعیان انحصاری فرهنگ عاشورایی مایۀ شگفتی است که آیین ایستادگی و تن ندادن به فشار و اجبار را به مراسم رسمی و مداحی شبه رپ و شرح چگونگی مصیبت به جای روایت چرایی حماسه فروکاستهاند و هر سال هم به لطف صدا وسیما غلیظتر می کنند.
۸. این احتمال ولو اندک که بخشی از حمایتها و هواداریها از جانب منتقدان سردار سلیمانی باشد قابل نفی نیست اما آیا جز این است که در محبوبیت او مؤلفههای ایرانی هم نقش داشت و این که به دستور دشمنان ایران در بیرون این سرزمین به شهادت رسید و نقطۀ مقابل داعش تصویر میشد؟ اکنون نیز دو گانۀ طالبان – مسعود شکل گرفته و طبعا ایرانیان طرف مسعودند نه طالبان.
۹. احمد مسعود بیش از آن که یک شخص و سوپر من باشد با یک جغرافیا پیوند خورده و جاذبهها و ویژگیهای پنجشیر هم بی تأثیر نیست. کما این که ما خود از نمادهایی چون دماوند، کویر و اروند استفاده میکنیم. در شاهنامه هم فردوسی «البرزکوه» را به عنوان نقطۀ امید نشان میدهد. فریدون در البرزکوه، پرورش یافته و قیام میکند و ضحاک را شکست میدهد. رستم هم برای مقابله با افراسیاب در البرزکوه آماده می شود. با همین نگاه است که «علیرضا قره باغی» در سرودۀ خود، به پنجشیر به سان البرز کوه مینگرد:
ای سرفرازِ سیمین/ ساییده سر به پروین/ البرزکوهِ دیرین/ نادیده خوابِ شیرین/ ای درّۀ غم وکین/ این بار هم به آیین/ از چهره باز کن، چین…
۱۰. توجه و محبوبیت احمد مسعود نزد ایرانیان حاوی این پیام مکرر است که جوهرۀ انقلاب ۵۷ ایران هم اسلام طالقانی بود نه اسلام طالبانی و امروز که چهل و دومین سالگرد درگذشت طالقانی است این یادآوری مناسبت دارد. در آذر ۵۷ میلیونها نفر پشت سر طالقانی در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا راه پیمایی کردند و در تابستان ۵۸ در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی بالاترین رأی را به او دادند و در نماز جمعه هم به او اقتدا و با حضور میلیونی با پیکر او وداع کردند و تمام تابستان ۵۸ آکنده از حضور طالقانی بود.
پس از ان نیز هر بار که مجال انتخابات نسبتا آزاد فراهم آمده اکثریت مردم این گرایش را برگزیده اند. انتقاد از سکوت و مماشات در مقابل طالبان دعوت به یک جنگ دیگر نیست. اعلام ترجیح آن نگاه و گفتمان است.
۱۱. احمد مسعود مرد است اما نزد زنان ایرانی هم محبوب است. راز آن را باید در ضدیت طالبان با زنان دانست. نگاه سنتی زن را در قابی جز همسر و مادر نمی تواند تصورکند. واژۀ «همسر» البته ساخت ایرانیان است. در نگاه طالبانی زن، متعلقه و ضعیفه است و از آنِ دیگری. در کودکی پدر و بعدتر شوهر و از این رو «زن» با هویت مستقل برای آنها قابل فهم نیست.
ابراز علاقه به مسعود حاوی پیام پنهان به حامیان آن نگاه در ایران هم هست که گاه در قالب اصرار بر حضور در ورزشگاه خود را نشان میدهد و سال هاست که با برتری در دانشگاهها جلوه کرده و به زودی و اگر محدودیتهای کرونا نباشد شاهد چالش بر سر حضور زنان در ورزشگاه در بازی مقابل کره جنوبی در مهرماه هم خواهیم بود.
۱۲. طالبان در صدد تبدیل جمهوری اسلامی به امارت اسلامی است و نسبتی با صندوق رأی ندارد. احمد مسعود اما از جمهوریت و دموکراسی و دولت فراگیر و همه شمول سخن می گوید. با این نگاه دفاع از احمد مسعود در ایران نه جانبداری از یک شخص که تبلیغ ارزشهای مدرن است.
در دو انتخابات اخیر در ایران هر چند اصول گرایان از این که در مسابقه های بی رقیب برنده شدند ابراز خوشحالی میکنند ولی داستان برای بدنه و نیروهای فکری اصولگرا متفاوت است و در سرمقالۀ نشریۀ «عصر اندیشه» به وضوح انعکاس یافته است. نشریهای که دوست ندارد خود را اصولگرا توصیف کند و به جای «انقلابی» ، «در پی آرمانگرایی واقعبینانه» را ترجیح می دهد و مینویسد: «با اقبال زیر ۵۰ درصدی رکورد کاهش مشارکت شکست و نشانه ایاست از شکاف مردم و حکومت که در سال های اخیر عمیق تر شده است…. امواج نارضایتی جامعه را درنوردیده است. از نیروهای اجتماعی که با عنوان “ارزشی” توصیف می شوند تا اقشاری که با الگوهای رسمی متفاوت اند و مدرنیته حضور بیشتری در زندگی آنان دارند همگی تلخ کام اند و تغییر شرایط را می طلبند.»
احمد مسعود نقطۀ مقابل طالبان است و در مقابل اندیشۀ سردار سلیمانی قرار ندارد تا ستایش او در صدا و سیما تقبیح شود. بلکه به عکس دستگاه تبلیغات رسمی است که نمیداند چگونه سکوت یا انفعال در برابر طالبان را توجیه کند؟ ابتدا کوشیدند از تغییر آنها بگویند و بعد مشخص شد این تطهیر به جایی نمیرسد و گفتند نباید تحریک شوند ولی سیاست «نه تحریک و نه تطهیر» هم منافاتی با نگرانی برای پنجشیر و پی گیری وضعیت مسعود و دفاع از حقوق اقوام غیر پشتون ندارد.
۱۳. دفاع و اعلام حمایت از احمد مسعود این انتظار را هم ایجاد میکند تا ببینیم انبوه کسانی که در حال تئوریپردازی بودهاند دربارۀ طالبان و پنجشیر چه تحلیلی دارند. آیا رییس کنونی مجلس که تا قبل از تشکیل دولت آقای رییسی برای هر موضوعی موضع میگرفت و پیگیری انتخابات آمریکا در ایران را نکوهش میکرد و میگفت «گرانی ها به پاستور ، بهارستان، میرداماد و باب همایون ارتباط دارد، نه جورجیا و آریزونا» و در یک جمله برای بیان دیدگاه سیاسی نام چند منطقه در تهران و آمریکا را میآورد نه از «احمد مسعود» که از «پنجشیر» به مثابه یک منطقه نام خواهد برد یا همین که آمریکا خارج شده برای ما کافی است؟
۱۴. کسانی چون احسان شریعتی نیز از زاویهای دیگر و در چارچوب مبارزۀ فکری با افراطگرایی کور و بنیادگرایی قهقهرایی می بینند و احمد شاه مسعود را در ادامۀ سید جمال در افغانستان، اقبال لاهوری در پاکستان و علی شریعتی در ایران.
جدای همۀ اینها و از منتقدان حمایت از احمد مسعود در میان اقتدارگرایان داخلی میتوان پرسید اسطوره و قهرمان هم نباشد ناظر به ارزشهای انسانی و مدرن است و بهتر از این نیست که جوانان ما به جای آن که سرگرم سلبریتیهای میانمایه (و بعضی حتی فرومایه) باشند از او بنویسند؟ گزینه دیگری در مقابل او سراغ دارید؟ نکند ملا عبدالغنی برادر؟! /عصرایران
درودبراحمدمسعودعزیز