انگیزههای بنزاید و نتانیاهو
به گزارش بخش بین المللی سایت خبرمهم، طی دو روز گذشته، توافق رسمی ابوظبی و تلآویو برای عادیسازی روابط دوجانبه به یکی از محورهای اصلی مباحث و تحلیلها پیرامون خاورمیانه تبدیل شده است. هرچند برخی تحلیلگران، این تحول را نقطه عطفی تاریخی و حتی یک «زلزله ژئوپلیتیکی» در منطقه خاورمیانه خواندهاند، بسیاری بر این باورند که امضای توافق مذکور، صرفا علنیسازی واقعیتی بوده که از سالها پیش، به تدریج و در پشت پرده تحولات منطقه در جریان بوده است. در این میان، محور بسیاری از تحلیلها و گمانهزنیها، تاثیری است که شکلگیری یک محور منطقهای جدید شامل کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و اسراییل میتواند بر منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. یک دیدگاه رایج این است که احساس تهدید مشترک اسراییل و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نسبت به ایران، آنها را به سوی همگرایی با یکدیگر سوق داده است؛ به ویژه که گفته میشود دیگر اعضای این شورا نیز هماکنون در صف عادیسازی روابط با تلآویو قرار دارند. تردیدی نیست که هرگونه روابط نزدیک یا همکاری میان کشورهای منطقه و اسراییل، همواره از سوی ایران به عنوان یک تحول منفی نگریسته شده است. این نگرش، برآمده از دو عامل مهم ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی است: از یک سو، ایران عادیسازی روابط با اسراییل، به ویژه از سوی کشورهای اسلامی را به معنای حرکت به سوی فراموشی آرمان فلسطین و «مشروعیتبخشی به اشغالگری» در نظر میگیرد. از سوی دیگر، موفقیت تلآویو در یافتن پایگاهی رسمی در هریک از کشورهای همسایه ایران، به مثابه اضافه شدن حلقهای جدید به زنجیره رویکرد بلندمدت اسراییل در محاصره راهبردی ایران است. به همین دلیل است که افتتاح سفارت اسراییل در ترکمنستان در سال ۲۰۰۹، توسعه همکاری نظامی تلآویو و باکو، یا تصمیم اخیر دولت ارمنستان برای افتتاح سفارت در اسراییل همگی تحولاتی بالقوه منفی برای ایران به شمار رفتهاند. براساس این منطق، اقدام امارات در عادیسازی روابط با اسراییل، هم به واسطه مسلمان بودن این کشور و هم به واسطه همسایگی با ایران، در آن واحد دارای هردو جنبه نگرانکننده است. افزون بر این، چشمانداز ایجاد محوری مرکب از دشمن درجه یک ایران (اسراییل) و بلوک رقیب منطقهای این کشور (شورای همکاری)، چالشهای محیط امنیتی منطقهای را برای ایران تشدید میکند.
با این حال، فارغ از جنبههای بالقوه تهدیدساز، نگاهی دقیقتر به تحولات جاری منطقهای و فرامنطقهای و نیز بررسی اهداف هریک از دو طرف توافق اخیر، میتواند به شکلگیری درکی واقعبینانهتر از میزان تهدیدات بالفعل برای ایران یاری برساند. از زمان وقوع تحولات «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ تاکنون، روابط ایران با امارات همواره در طیفی از اختلاف تا تنش در نوسان بوده است. در این میان، به ویژه دو بحران سوریه و یمن و قرار گرفتن تهران و ابوظبی در دو سر متضاد درگیریها، به تشدید اختلافات منجر شد. با این وجود، طی حدود یک سال گذشته، ایران و امارات به آهستگی اما به شکلی مستمر در مسیر تنشزدایی حرکت کردهاند. این روند به ویژه در پی قدردانی ایران از کمکهای امارات برای مبارزه با ویروس کرونا و سپس، گفتوگوی تلفنی وزرای خارجه دو کشور در روز ۱۲ مرداد، نمود بیشتری پیدا کرد. همزمان، در شرایطی که روابط ایران با دیگر کشور مهم عربی خلیج فارس، یعنی عربستان سعودی، همچنان در وضعیتی تنشآلود به سر میبرد، نشانههای استقلال – اگرچه نه لزوماً واگرایی – سیاست امارات از این متحد نزدیک خود نیز بیش از پیش نمایان شده است. به این ترتیب، میتوان گفت با وجود پابرجا بودن اختلافات تهران- ابوظبی، این تحلیل که امارات ایران را به عنوان تهدید اصلی علیه خود در نظر گرفته و به این دلیل به سوی علنی ساختن همکاری خود با اسراییل سوق پیدا کرده، قانعکننده به نظر نمیرسد.
اما همزمان با روند تنشزدایی تدریجی امارات با تهران، روابط ابوظبی با آنکارا در مسیر افزایش روزافزون تنشها قرار داشته است. این تنشها که تا حد زیادی ریشه در نگرانیهای امارات و دیگر دولتهای خلیج فارس از حمایت ترکیه از گروههای وابسته به جنبش «اخوان المسلمین» دارد، در پی ایجاد شکاف در شورای همکاری خلیج فارس میان قطر و دیگر اعضا و حمایت تمام و کمال ترکیه از قطر، شکل جدیتری به خود گرفت. اما طی ماههای اخیر، قرار گرفتن آنکارا و ابوظبی در دو سر طیف درگیریهای نظامی در لیبی میان دولت وفاق ملی و نیروهای وابسته به ژنرال خلیفه حفتر و حمایت آنها از طرفهای متفاوت درگیر، به شعلهورتر شدن تنشها میان دو کشور انجامید. همزمان، اختلافات روزافزون میان ترکیه از یک سو و ائتلافی متشکل از اسراییل، مصر، یونان، قبرس و اخیرا فرانسه از سوی دیگر بر سر تعیین حدود دریایی و اکتشاف منابع انرژی در شرق مدیترانه، روابط آنکارا و تلآویو را وارد یکی از پرتنشترین دورههای خود کرده است.
به این ترتیب، اگرچه تردیدی نیست که مقابله با ایران همواره در صدر دستور کار طرف اسراییلی قرار داشته و دولت امریکا نیز از عامل «تهدید ایران» برای سوق دادن اسراییل و کشورهای عربی به سوی همکاری بهره جسته، اما آنچه سبب شده در این مقطع زمانی مشخص، طرف اماراتی فضا را برای علنی ساختن رابطه با تلآویو مناسب ببیند، اهمیت عامل ترکیه در محاسبات امنیتی این کشور بوده، نه ایران. دقیقا به همین سبب بود که دولت ترکیه که خود به مدت شش دهه با اسراییل رابطه دیپلماتیک و حتی در مقاطعی شراکت نزدیک داشته، ضمن انتقاد شدید از تصمیم اخیر امارات، از احتمال محدودسازی روابط با ابوظبی سخن میگوید. اگرچه توجه به این حقیقت، به معنای نادیده گرفتن تهدیدات بالقوه ناشی از توسعه روابط اسراییل با کشورهای حوزه خلیج فارس نیست، اما نشانگر آن است که دستکم تا جایی که به ایران مربوط است، نمیتوان از وقوع یک زلزله ژئوپلیتیکی یا تحول عظیم معادلات قدرت در منطقه سخن گفت. البته در صورتی که تهران و آنکارا در واکنش به این تحول، تصمیم به توسعه و تحکیم روابط خود و ایجاد یک محور موازنهبخش بگیرند، میتوان ادعا کرد که توافق امارات- اسراییل در واقع «پیشلرزه» تحولی بزرگتر – اما تدریجی – بوده است./اعتماد