امید، ‌دردی که ۴۴ ساله شده است

خبرهای فوری: فوتبال ایران در سطح ملی این روزها حال خوشی ندارد؛ بزرگ‌ترها؛ یعنی تیم اصلی ایران در مرحله انتخابی جام جهانی برابر رقبایی مثل بحرین و عراق شکست خورده و بعد از سال‌ها دیگر حتی صدرنشین آسیا هم نیستند

به گزارش بخش ورزشی سایت خبرهای فوری، این تیم حالا با چندین پله سقوط در رنکینگ فیفا، جایش را به ژاپن در صدر برترین تیم آسیا داده و راه صعودش به جام جهانی هم به اماواگر مختصری کشیده شده؛ نه آن‌قدر بحرانی که بشود گفت همه‌چیز تمام شده و نه آن‌قدر مطمئن که بشود گفت حتما صعود به جام جهانی قطر میسر خواهد شد. «برادر کوچک‌ترش»؛ یعنی تیم امید ایران هم حال‌وروز خوشی ندارد؛ این تیم که حسرت ۴۴ ساله صعود به بازی‌های المپیک را بر دل می‌کشد، این روزها آن‌قدر زخم خورده است که مجالی برای درمان زخم‌های جزئی‌اش باقی نمانده. امیدها در راه رسیدن به المپیک حالا کار بسیار سختی دارند و باید در گروه مرگ مرحله انتخابی به مصاف تیم‌های کره جنوبی، ازبکستان و البته چین بروند. خود این اسامی در عرصه فوتبالی به اندازه کافی سختی کار را نشان می‌دهند؛ از بُعد فنی که نیازی به بازگویی سختی مسیر نیست، ولی موردی که وضعیت را نگران‌کننده‌تر می‌کند، ضعف مدیریتی در برنامه‌ریزی برای تیم ایران در راه رسیدن به بازی‌های المپیک است. این تیم بیش از آنکه پیام‌آور امید برای فوتبال ایران باشد، شبیه به «گوشت قربانی» شده که با تصمیمات عجیب‌وغریب هنوز دست‌به‌دامان امداد غیبی است. امیدها در این راه ابتدا با زلاتکو کرانچار، مربی نام‌آشنای کروات، استارت زدند. با یک حساب‌وکتاب عجیب، کرانچار، تیمش را در اولین مرحله انتخابی بازی‌های المپیک، در رقابت‌هایی که به میزبانی ایران برگزار می‌شد، در گروه دوم کرد تا ایران از «سید» یک خارج و مشخص شود در مرحله دوم انتخابی کار دشواری پیش‌رو دارد. زلاتکو هنوز داشت برای ادامه مسیر نقشه می‌کشید که خبر اخراجش را رسمی کردند و عذرش را خواستند.

جلسه برای مربی وطنی

درواقع بعد از دوم‌شدن امیدها در اولین مرحله گروهی انتخابی، مسئولان فدراسیون فوتبال، وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک نشستی جذاب (!) ترتیب دادند و تصمیم گرفتند «به دلیل گرانی ارز» عذر مرد کروات تیم امید را بخواهند. کرانچار که چمدان‌هایش را بست، دردسرها تازه شروع شد. فدراسیون، وزارت ورزش و کمیته ملی المپیک دربه‌در به دنبال مربی «وطنی» می‌گشتند که دانشش را داشته باشد و قیمت را هم «مناسب» اعلام کند! می‌خواستند شانس خودشان را با یحیی گل‌محمدی امتحان کنند؛ مربی جوان ایرانی که دانش فنی‌اش را در این یکی، دو سال اخیر خیلی ویژه در مشهد و شهر خودرو نشان داده. یحیی اما با به‌میان‌کشیدن پیشنهاد تیم امید، قراردادش با مشهدی‌ها را «فربه»‌تر کرد و ترجیح داد در لیگ بماند. دیگر اسامی‌ای هم که از سوی فدراسیون مطرح می‌شد، بیشتر شبیه به شوخی بود تا واقعیت! بحث سرمربیگری امیر قلعه‌نویی هم همان روزها به میان آمد، ولی کسی نمی‌دانست امیر، مردی نیست که بخواهد با ۳۰۰ میلیون تومان در تیمی کار کند؟ این‌طور شد که اتاق فکر تشکیل‌شده برای حل بحران امید، خودش بحران‌زا شد. دست‌آخر اما یک تیم امید ماند و یک فرهاد مجیدی؛ اسطوره استقلال که چند بازی آخر فصل گذشته را به‌جای وینفرد شفر روی نیمکت آبی‌ها گذراند، آن‌قدر به آینده امیدوار بود که خیلی‌ها اعتقاد داشتند به‌حتم «چوب جادو» دارد که از «روزهای روشن» حرف می‌زند. حرف‌های فرهاد برای دل مدیران آبی آن‌قدر شیرین نبود تا استقلال را برای یک فصل دیگر در دست داشته باشد، ولی قیمتش برای فدراسیون فوتبال آن‌قدر «مناسب» بود که «گوشت قربانی‌اش» را به دستانش بدهد. فرهاد زودتر از چیزی که تصورش را می‌کرد تیم پیدا کرد. او از سوی فدراسیون فوتبال به‌عنوان سرمربی امیدها انتخاب شد تا دومین شوک وارد شود. اسم فرهاد هنوز به طور رسمی به میان نیامده بود که داد بسیاری به هوا بلند شد که این فرهاد را دیگر در آتش نسوزانید! گوش فرهاد که بدهکار نبود؛ او آن‌قدر امید داشت که می‌تواند درد ۴۴ ساله امید را دوا کند که حرف کارشناس‌ها را که می‌گفتند برایش زود است، نمی‌شنید. فرهاد هنوز کارش را استارت نزده بود که شوک جدیدتر وارد شد؛ رضا صالحی‌امیری، رئیس کمیته ملی المپیک، به بهانه آنچه که فدراسیون بدون مشورت با کمیته برای تیم امید مربی انتخاب کرده، مخالفتش را اعلام کرد. صالحی‌امیری اگرچه آن ابتدا به درستی پی برده بود که دانش فرهاد در حد وعده‌هایی که می‌دهد نیست یا دست‌کم سازگار با شرایط کنونی فوتبال در ایران نیست، خیلی سریع تصمیم گرفت با مصلحت‌اندیشی با چنین تصمیمی کنار بیاید. او در موزه المپیک بود که با صدازدن نام کوچک مجیدی، خواست این مربی جوان همراهی‌اش کند. «فرهاد» که بر لب رئیس کمیته ملی المپیک نشست، همه را به یقین رساند که او سرمربی آتی امیدها، این‌بار به صورت «رسمی» است. زندگی فرهاد در تیم امید اما شیرین که نه، تلخ تلخ شد. او فقط چهار بازی هدایت این تیم را برعهده  داشت که دو تساوی و دو شکست به بار آورد؛ دو تساوی با تیم‌های داخلی (تیم ملی بزرگسالان و نفت مسجدسلیمان) و دو شکست برابر ازبکستان. آخرین شکستش اما برابر امیدهای ازبکستان که با نتیجه ۴ بر یک رقم خورد، نسخه‌اش را پیچید. او به کم‌تجربگی و بی‌دانشی در مربیگری متهم شد و گفتند «نتایجش گواه همه‌چیز است». فرهاد اما می‌خواست وقتی می‌رود، چندنفری را هم با خود ببرد که موفق نشد؛ او با بیان اینکه در کارش از سوی مدیریت تیم (بخوانید حمید استیلی) دخالت شده و اجازه نداده‌اند بازیکنان و کمک‌مربی موردعلاقه خودش را بیاورد، سعی کرد خط روشنی ترسیم کند، ولی نتیجه‌نگرفتن‌های فرهاد برابر ازبکستان آن‌قدر متمایز شده بود که دیگر گوش کسی بدهکار حرف‌هایش نشود.

حمید، مرد اول و آخر

فرهاد که رفت، بحران تازه‌ای شکل گرفت؛ آدم‌های نزدیک به تیم امید و البته جمع زیادی در فدراسیون فوتبال می‌خواستند هدایت امید را به حمید استیلی بسپارند؛ مردی که در طول مسیر همراه با امیدها بود. او چه آن زمان که کرانچار حضور داشت و چه وقتی که فرهاد مجیدی روی نیمکت نشسته بود، سایه‌اش بر موضوعات فنی در تیم می‌چربید. دست‌آخر به این نتیجه رسیدند که «چه کاری است؟» و «چه کسی بهتر از همین حمید؟». حمید استیلی هم با اکراه (!) سرانجام پذیرفت در مسیر دشوار رسیدن به بازی‌های المپیک روی نیمکت تیم امید بنشیند. او حالا بعد از روی‌کارآمدنش چند بازی دوستانه داشته که یکی را برابر استرالیا برده و دوتا را باخته و یکی را هم مساوی کرده است. به قطر که تازه‌ترین باخت تیم امید است ۲ بر یک باخته، ولی پیش از قطر، حمید استیلی و تیم امید، دو بازی بحث‌برانگیز با اندونزی داشته‌اند که جای دفاع‌کردن ندارد. تیم امید در دو دیدار برابر اندونزی یکی را مساوی کرده و یکی را باخته. اگر فرهاد مجیدی به‌جای شکست برابر ازبکستان به تیمی مثل اندونزی که در فوتبال حرف زیادی برای گفتن نداشت، می‌باخت، چه اتفاقی می‌افتاد؟ بیچاره فرهاد که حالا کسی پیدا نمی‌شود تا برایش دادخواهی کند که کدام‌یک غم‌انگیزتر است؛ شکست برابر ازبکستان یا شکست برابر اندونزی؟

حمید و فرهاد فرقی ندارند

زلاتکو، فرهاد و حمید؛ هرکدام که هدایت امید را به دست داشته‌اند دست‌کم از لحاظ نتیجه دستاورد درخشانی نداشته‌اند. شاید اگر کاپلو هم می‌آمد، بیماری تیم امید باز حادتر از چیزی بود که شفا پیدا کند. این تیم به‌شدت از بی‌برنامگی رنج می‌برد و هر فردی؛ چه در سطح وزارت و کمیته و چه فدراسیون، به محض نزدیک‌شدن به رقابت‌ها به این نتیجه می‌رسد که «باید» برای تیم امید برنامه‌ای مدون که متفاوت‌تر از قبل باشد چید؛ حاصل این برنامه‌ریزی اما فعلا جواب نداده و بعید است با این مدیریت در فدراسیون فوتبال و این کادر فنی در آینده‌ای نزدیک هم جواب دهد. شاید درد امید بعد از ۴۴ سال خوب شود، ولی درد مدیریت در فوتبال ایران، آن‌قدر بدخیم شده که پزشک حاذقی می‌طلبد تا آن را از ریشه بخشکاند. /شرق

خروج از نسخه موبایل