حق با‌ هامون است

خبرمهم: بازگشت امید به ساکنان اطراف تالاب بین‌المللی جنوب‌شرق، پس از بارش‌های زمستان و بهار ‏

به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم،  هامون در دو دهه اخیر تشنه بوده؛ سال‌هایی نیمه‌خشک و در بیشتر فصل‌های همین سال‌های اخیر، کاملا ‏خشک

آب، آبادی است. کشاورز و دامدار و صیاد به اتفاق این را می‌‌گویند. آنها هم تشنگی چند ‏ساله ‌هامون را دیده‌اند، هم غبار به چشم‌شان رفته و راه نفس‌شان را بسته، هم دام‌هایشان را گرسنه و تشنه و ‏هم ماهیان را مرده دیده‌اند و اکنون خروش آب را می‌بینند بر بستر تالاب و نیزارها را سبز و زنده. بارش‌های ‏زمستان و بهار، دشتمال و روان‌آب‌ها را بی‌اعتنا به خطی که مرز خوانده می‌شود و راه آب را می‌بندد، در دشت ‏جاری کرده و این یعنی بخشی از تالاب بین‌المللی زنده شده است. چنان زنده که پرستوی دریایی، بوتیمار، ‏چوب‌پا، چنگر و حواصیل در هیرمند و بخش‌هایی از‌ هامون صابوری بال بگشایند.‌ هامون در دو دهه اخیر ‏تشنه بوده؛ سال‌هایی نیمه‌خشک و در بیشتر فصل‌های همین سال‌های اخیر، کاملا خشک.‏ همزمان بادهای ۱۲۰ روزه در وسیع‌ترین پهنه بادی کشور وزیدن گرفته‌اند. آب اگر نبود، باد بر بستر خشکیده ‏می‌دمید و غبار برمی‌خاست. وزش طوفان و ریزگرد در شمال سیستان‌وبلوچستان دو‌سال پیش ۵۴١ نفر را ‏راهی مراکز درمانی کرد. یک‌سال بعد ٣۵‌درصد تالاب آبگیری و اوضاع بهتر شد. امسال از پارسال هم بهتر ‏است. محیط‌زیست می‌گوید اغلب کانون‌های غبار استان به واسطه همین روان‌‌آب‌ها، مدیریت منابع آبی و ‏حفر کانال‌های انحرافی جلوی خیزش غبار را گرفته، اما هنوز بخش وسیعی از ‌هامون خشک است و به ‏زودی‌زود آب تبخیر خواهد شد و از کانون‌های بحرانی خاک برخواهد خاست.‏

جالیزها رفتند

جالیزها از بستر خشکیده‌ هامون جمع شده‌اند. اکنون در «چنگ‌دراز» به جای کشت خربزه در بستر تالاب ‏نیزارها روییده‌اند. مجید پودینه از اهالی روستای منصوری است در نیمروز. تالاب به زمین کشاورزی و دام او ‏آب و علوفه داده. «وقتی آب نبود، علوفه هم نبود. با بدبختی کاه می‌خریدیم و هزینه‌اش زیاد بود. الان علوفه ‏را از تالاب می‌آوریم، از نیزارها. آب باشد برای همه خوب است؛ ماهی‌گیرها، دامداران، اهالی روستا، همه ‏مردم.» همین امروز در منصوری باد می‌آید. خاک هم هست، اما کم. «خاک قبلا می‌رفت به گلویمان. نمی‌شد ‏نفس بکشیم.» آب که باشد، آبادی هم هست و کیست که از آبادی خوشحال نباشد؟ اما چه خوشی بی‌دوامی. ‏‏«کم‌کم می‌رود رو به خشکی.‌ هامون دیگر فصلی شده. تعادل ندارد. تا برج ٨ و ٩ دیگر ‌هامون بی‌هامون و ‏دوباره باید کاه بخریم و زمین‌ها بدون کشت خالی بماند. ‌سال پیش‌ هامون که خشکید هزاران ماهی مردند. ‏چاه‌نیمه‌ها آب داشت، اما به تالاب ندادند. ماهی‌های مرده خیلی بودند، مگر ماهی موجود زنده نیست؟ حیف ‏است که بمیرد.» ماه پیش شیلات یک‌میلیون بچه‌ ماهی سفید در تالاب رها کرد. تابستان که بیاید خورشید ‏تندتر از همیشه می‌تابد و مجید پودینه نگران ماهی‌ها و صیادان است. «من که می‌گویم تالاب از دام و ‏کشاورزی، از همه واجب‌تر است. آب باشد، هم تالاب هست، هم ماهی هست و هم دامداری و کشاورزی. همه ‏نجات پیدا می‌کنند.»‏

اکبر کیخا هم می‌گوید حق با تالاب است. او دامداری در روستای صیادان سفلی است، در زابل. «اول تالاب ‏مهم است، بعد شرب و کشاورزی.» اهالی سیستان روزگار تلخ ‌هامون را دیده‌اند و امروز برایشان روز خوبی ‏است. آن‌قدر خوب که «صیاد به صید و صیادی‌ مشغول است، کشاورز به کشاورزی‌اش و دام سبک و سنگین، ‏علوفه تازه دارند.» ‌سال پیش هم آب به ‌هامون آمد، اما دیرتر و کمتر. «هر‌ سال این وقت‌ها باد‌های ١٢٠ روزه ‏می‌آمد و همه جا گردوخاک می‌شد. مردم بسیار در عذاب بودند. اما حالا تالاب مثل یک کولر آبی بزرگ عمل ‏می‌کند.
باد آب را به نقاط خشک هم می‌رساند، آب را پخش می‌کند همه جا. این وضع البته برای کسانی که ‏دام سبک دارند، دسترسی به نیزار را سخت می‌کند اما این مردم که خشکسالی‌های بسیاری دیده‌اند، صبوری ‏می‌کنند.» اهالی صیادان سفلی آب شرب ندارند و صبوری می‌کنند. آنها باید تا شب منتظر آب باشند. «از ساعت ‏‏٢شب تا صبح یک ذره آب می‌آید و با دینام و تانکر و‌هزار بدبختی آب جمع می‌کنیم تا دست خالی ‏نمانیم.» از پنج، شش‌سال پیش این‌طور شده. کیخا می‌گوید تقصیر سدی است که چند‌سال پیش برای ‏آبرسانی به روستاها ساختند و در عوض سهم شهرک‌های صنعتی و گلخانه‌ها شد.‏

آنها صبورند و دلخوش به کشت امسال که دو برابر‌سال پیش است. کیخا خودش گندم‌کار است و هیچ سالی ‏ندیده که مردم این همه گندم بکارند و برداشت کنند. «چند‌سال پیش زمین‌های گندم مردم آب نداشت و ‏آنها را به گریه می‌انداخت. همان مردم الان خوشحالند و به هیچ‌کسی نیاز ندارند. او‌سال پیش نزدیک ۵٠٠ رأس گوسفند داشت و از بس وضع دامداری خراب بود، می‌خواست آنها را بفروشد. اما پیری از اهالی روستا گفت ‏صبر کن که ترسالی نزدیک است. «گفت تا برج ١٢ نفروش و قول می‌دهم که اسفند آن‌قدر آب بیاید که جایی ‏نداشته باشی دامت را ببری.» همین‌طور هم شد. ‌هامون چنان آب گرفت که جایی برای بردن دام نیست، ‏همه‌اش آب. آبِ بادآورده از سیلاب افغانستان البته خشکیدنی است. کیخا برای زابل می‌خواند: «اگر آب و ‏هوایش دلنشین نیست، من این آب و هوا را دوست دارم/ به شوق خار صحراهای خشکش، من این فرسوده‌پا ‏را دوست دارم.» بعد می‌گوید بدون تالاب کسی در زابل نمی‌ماند. «اگر بپرسند یک هکتار گندم سودش ‏بیشتر است یا یک هکتار نیزار در تالاب؟ خیلی از آدم‌ها، حتی بی‌سوادها، می‌گویند فایده یک هکتار نی ‏بیشتر است. اگر هوای خوب داشته باشیم، همه می‌مانند اما تمام آب چاه نیمه‌ها را برای شرب می‌برند. اگر ‏این آب رها می‌شد در تالاب، پوشش گیاهی رشد می‌کرد و تبخیر کمتر می‌شد. من هم می‌گویم اول تالاب ‏مهم است اما این آقایان نمی‌توانند آب را درست تقسیم کنند.»‏

سهم ما از تالاب کو؟

همه کشاورزان و دامداران شبیه مجید پودینه و اکبر کیخا فکر نمی‌کنند. مثلا محمد کشتگر، دامدار روستای ‏فقیر لشکری در دهستان ادیمی شهر نیمروز می‌گوید باید دور آب را بست تا سطحش بالا بیاید و برای دام هم ‏بهتر باشد. همین حالا هم البته علوفه دام‌های سبک و سنگین او راحت‌تر از پیش جور می‌شود. «آب آمده ‏ماشاءالله. علوفه هست. کشاورزی خوب شده خدا را شکر. وضع برای دام‌ها بهتر شده و دیگر می‌رویم داخل ‏نیزار.» برای آبرسانی به دام در روزگار خشکی‌هامون، باید تانکر تانکر آب خرید و تابستان که برسد باید از ‏چاهک‌ها آب کشید که آن هم تا یکی دو ماه شیرین است و بعد شور و تلخ می‌شود. او دیده که از این بی‌آبی ‏چند جوان به شهرک‌های حاشیه تهران، قم و مازندران رفته‌اند و دیگر برنخواهند گشت:  «آب که آمده شاید ‏برگردند. اما برگشتن‌شان موقتی است.» مثل برگشتن آب به تالاب که موقتی است. برای همین است که ‏کشتگر می‌گوید باید آب را سد کرد تا دیرتر خشک شود و او مجبور نشود به رفتن:  «مسیرهایی داخل دریاچه ‏اگر سد بزنند خیلی خوب می‌شود. دیگر باد آب را پخش نمی‌کند که هدر برود و خشک شود. اگر دو طرف ‏این آب بسته شود، سطح آب بالا می‌آید و برای علوفه و دام هم بهتر است.»‏

شریف نجفی بزی، مدیرعامل شرکت تعاونی دامداران نیمروز که خودش دامدار در روستای لشکری نیمروز ‏است هم خواسته‌اش این است که راهی برای دام‌ها به دریاچه باز شود. او از مسیر «رُنگ دومکَه» می‌گوید که ‏به‌هامون می‌رسد. راهی دو کیلومتری که دامداران برای تهیه علوفه باید پیاده طی کنند. «چندین‌سال ‏خشکسالی مسیر رنگ دومکه را خراب کرده. صبح‌ها دو ساعت باید راه رفت تا آنجا و عصرها برگشتن این ‏مسیر در خستگی سخت‌تر است.» او در زمان خشکی‌هامون، در حاشیه تالاب ساکن شده بود اما دریاچه پر ‏شد و خانه را خراب کرد و بعد از آن کناره گوره سیل‌بندی نیمروز آمد و حاشیه‌نشین شد. برای همین است ‏که می‌گوید آب کم بشود، وضع بهتر است. «این راه را درست کنند، با ماشین مستقیم می‌رویم داخل نیزار ‏و به جای دو دسته علوفه، ١٠ بسته می‌آوریم. درست است که بدون آب، خاک می‌شود اما چاره چیست؟ ما ‏زجرکشیده همین زمینیم.» این دامدار که ٣٠ دام سبک و سنگین دارد، یک هفته پیش امام جمعه، معاون ‏فرماندار و رئیس جهاد و محیط‌زیست را به راه رنگ دومکه آورد که ببینند. «هر کس گردن دیگری ‏می‌انداخت، فکر نمی‌کنم درستش کنند.» او مجبور شده ‌سال‌به‌سال از تعداد دام‌هایش کم کند، چون ‏دسترسی به نیزار سخت است. مردم روستا هم از ۵ دام کمتر و از ۵٠ دام بیشتر ندارند. «آنها هم روز و شب ‏آواره‌اند در دریاچه. جاهایی هست مثل جزیره که آب نمی‌گیرد. قبلا روستا بوده و حالا خالی از سکنه است. ‏کسانی که دام بیشتری دارند آنجا برای خودشان مکانی درست کرده‌اند و دام‌هایشان همیشه در صحرا ول ‏است.»‏/شهروند

خروج از نسخه موبایل