اجتماعیسلامت

سرگردانی حوالی خانه

خبرمهم: چرا خانه ماندن و قرنطینه خانگی در آپارتمان‌ها دشوار است؟

به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، ««سفر چرا کنم، چرا/ سفر کنم؟/ من که می‌توانم/ سرگردان باشم/ سال‌ها حوالی خانه‌ام.» خواندن این قطعه شعر از بیژن الهی برای خیل افرادی که شاغلان هر روزه بودند و خصوصا در تهران، ساعت‌ها را پشت چراغ‌های قرمز ترافیک می‌گذراندند و عمری را در این راه‌های رفت و برگشت می‌فرسودند، ‌چون رویایی دور دست بود؛ رویای ماندن در خانه و سرگردانی حوالی آن. حالا که سفر در خانه از ساحت رویا خارج شده و جامه اجبار پوشیده است، به نظر می‌رسد که قرنطینه خانگی بیشتر برای ما آزاردهنده است. محصور شدن در آپارتمان‌های پنجاه ‌متری، بدون بالکن، با پنجره‌هایی که به دیوار سیمانی همسایه روبه‌رو باز می‌شود، همسایه‌ای که از ترس خیرگی نگاهش، پنجره‌های‌مان را با پرده‌های زخیم پوشانده‌ایم و در این روزهای کرونایی، حاضریم چند ساعتی را در اتومبیل بنشینیم اما دیگر طاقت خانه‌ ماندن را نداریم. خانه حتی برای ابلوموفی که زیرلحافش، ساعت‌ها برای دنیایی بهتر خیال و نقشه داشت، چندان عرصه تنگی نبود، «اگزویه دومستر» که خاطرات حبس خانگی ۴۲ روزه‌اش را در قالب کتاب «سفر به دور اتاقم» نوشته است، از این فرصت برای کشف خانه‌اش استفاده کرد و به قول خودش سفری را دورتادور اتاق تجربه کرد و چندان هم گرد ملال روی افکارش ننشست. از آن والاتر شاید کتاب «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» باشد که نویسنده شهیرش، هزاران صفحه از کتاب شاهکارش را روی تخت و در انزوای خانگی نوشت. اما چرا این فرصت قرنطینه برای ما بیش از آنکه چنین رویایی باشد، آزاردهنده است؟

گرچه ذات اجباری این قرنطینه و ناخواسته بودنش در اینجا بی‌اثر نیست، اما شاید شیوع کرونا و تجربه فضای خانه فرصتی باشد تا ببینیم چرا خانه‌های ما فضای قرار نیستند، چه چیزی را در خانه‌های خود فراموش کردیم که حالا از «امن‌ترین جا» فراری هستیم. این روزها معماران و روانشناسان محیطی بسیار از تاثیر خانه و فضای خانه در خلقیات نوشته‌اند، اما برای نشان دادن تاثیر معماری در خلقیات، اشاره‌ای به نوشته‌های داستایفسکی در کتاب «جنایت و مکافات» کافی است، سقف کوتاه آپارتمان «راسکولنیکف» و فضای تنگ و خفقان‌آور آن بارها به عنوان یکی از دلایل ارتکاب قتل این قهرمان بخت‌برگشته در ضمن داستان عنوان می‌شود. گرچه اینجا قصدمان طرح این مساله نیست که فضای خفقان‌آور خانه خدای نکرده به قتل می‌انجامد، بلکه این که بی‌قراری ما در خانه‌نشینی قرنطینه، بی‌تاثیر از معماری آپارتمان‌های‌مان نیست؛ آپارتمان‌هایی که اگر در بهترین حالت صاحب آنها باشیم، عرصه‌ای برای فراغت بالی ندارند، عرصه‌ای که سعید خاقانی، هیات علمی گروه معماری دانشگاه تهران از آن به عنوان «خلأ تناوب فضا» یاد می‌کند و می‌گوید که خانه‌های ما چندان فضایی برای فعالیت‌های فردی ندارد. علاوه بر او، «ترانه یلدا»، معمار و شهرساز به «اعتماد» می‌گوید که ایوان و فضای باز، جزو خاطره جمعی ما ایرانی‌ها از خانه است، با اینکه حالا ایتالیایی‌ها در همین فضاهای نیمه‌باز با همشهری‌های خود سرود وحدت و همبستگی سر می‌دهند، اما ما همین چند متر بالکن‌ها و فضاهای نیمه‌بازمان را برای سود کاسبکارانه سال‌ها قبل فروخته‌ایم و حالا حتی این فضای واسط را نداریم تا بتوانیم هم ماندن در خانه را قابل‌ تحمل کنیم و هم همبسته باشیم.

خانه‌اش برای دنیای بهتر نقش می‌کشید، عرصه خیال و خیال‌پردازی بود، قهرمان تن‌پروری چون ابلوموف یا قهرمان.

پنجره‌های بسته

«فضا در آپارتمان‌های ما تناوب ندارد و ما در خانه‌های‌مان با یک‌دستی عجیب ‌و ‌غریبی مواجهیم، پیامد این یکدستی هم خستگی است.» «سعید خاقانی» نویسنده کتاب «بلبشو، جستاری در یک وضعیت» و عضو هیات علمی گروه معماری دانشگاه تهران  علت بی‌قراری پشت دیوارهای آپارتمان را فضای ایستای درون خانه‌ها می‌داند. فضای ایستایی که برای حالات مختلف یک فرد فضای متفاوت و متناوبی در نظر نگرفته است. به‌ زعم خاقانی، همان‌طور که زمان در ساعات مشخص روز تناوب دارد، فضای خانه نیز باید برای کار، برای باهم بودن، برای تنهایی و برای آسودن تناوب داشته باشد. اما ریشه فضاهای ایستای خانه‌های ما، به نقصان در روند امروزی‌سازی‌ فضاهای خانه بازمی‌گردد.

خاقانی در تشریح این وضعیت می‌گوید: «آپارتمان محصول زندگی شهرنشینی است، اما آپارتمان محصول فردی‌ شدن مفهوم خانه هم هست. ما نتوانستیم آپارتمان‌های‌مان را ساحتی برای زندگی فردی تعریف کنیم و در زندگی ما ایرانیان، الگوهای عام زندگی در شکل چینش فضاها و مبلمان خانه نقش بیشتری بازی می‌کند تا الگوهای فردی.»

آپارتمان باید با الگوهای فردی زندگی نیز تطبیق‌هایی داشته باشد؛ فضایی برای مطالعه، گوشه‌ای برای کتابخانه، فضایی برای تنهایی و تفکر، اینها بخش‌هایی هستند که در لایه‌های عام‌شکل‌دهنده خانه‌های ما چندان نقشی ندارند و در سایه این امر، آپارتمان‌نشین‌ها هنوز نتوانسته‌اند شکل فردی به خانه‌های خود بدهند. فضا به‌زعم خاقانی نباید مفهومی عام در خانه‌های ما باشد، برای داشتن خانه‌هایی که بتوان ساعات طولانی را در آن سپری کرد، نیازی به داشتن خانه‌ بزرگ نیست، حتی خانه‌های کوچک نیز می‌توانند با داشتن فضاهای فردی و مشخص ساحت دلتنگی را باز کنند. یکی از این ساحت‌ها، بالکن‌های خانه‌های ماست که اگر با شیشه و ایرانت بسته نشوند، در بهترین حالت جایی برای خشک‌ کردن لباس‌ها یا انبار دوم خانه‌ها هستند. با این حال اما قرنطینه شهرهای ایتالیا تصویر دیگری از همین فضاهای بلااستفاده را به ما نشان داد، جمع‌شدن ایتالیایی‌ها در بالکن‌های خانه، نواختن و سرودن و فریادهایی یکدست تصویری بود که ارایه آن در شهرهای ایران، جز در شهرک اکباتان میسر نشد.

خاقانی برای تحلیل این وضعیت، اکباتان را یک مورد خاص می‌داند و می‌گوید: «پنجره در فرهنگ خانه‌های ایران سه چارچوب دارد، اول چارچوب شهری آن است، دوم، چارچوب حریم خانواده و سوم، چارچوبی است که نیازهای فرد را از منظر برقراری ارتباط با فضای بیرون تامین می‌کند. بُعد سوم در خانه‌های ما تحت‌الشعاع دو بعد اول قرار گرفته است.»

پنجره‌ها، اندک دریچه‌های ارتباط ساکنان خانه با دنیای بیرون هستند، اما همین دریچه‌ها، بیش از آن که از فضای داخل سرچشمه بگیرند، وابسته به قوانین یکسان‌ساز شهرسازی، از بیرون شکل می‌گیرند. پنجره در خانه‌های ما متعاقب با این قوانین و تلاش برای حفظ حریم داخل خانه، دیگر فضای ارتباط بیرون و درون نیستند و به گفته این مدرس دانشگاه، قیودی بر این پنجره‌ها خورده است که امکان‌بازشدگی آنها را به فضای شهری نمی‌دهد. علاوه بر این، برقراری ارتباط جمعی، نیاز به همبستگی دارد که شاید شهرک اکباتان، بسته به فضای واسط و سابقه سکونت ساکنانش این فرصت را دارد تا بتواند کنشی جمعی شکل دهد، اما در دیگر محله‌های ما و در شرایطی که ساکنان آپارتمان‌ها چندان خبری از همسایه‌ها و هم‌محله‌های خود ندارند، چنین فرصتی بسیار دور از دسترس قرار دارد.

شهری بدون معماری

«فضای باز جزو خاطره جمعی تاریخی است و فضاهای نیمه باز و باز از روزگاران قدیم در ذات خانه‌های ما بودند.» «ترانه یلدا» معمار و شهرساز می‌گوید که حتی روزهایی که آپارتمان‌های بهجت‌آباد ساخته می‌شدند، زندگی در آپارتمان چندان مطلوب خانواده‌ها نبود، حالا با این که این آپارتمان‌ها ساکنانی از طبقه متوسط مرفه دارند اما آن روزگار زندگی در این آپارتمان‌ها چندان مطلوب نبود، اما همین آپارتمان‌ها که پیش از روزگار برج‌سازی در تهران ساخته شدند، به دو اصل وفادار بودند، اول این که تعداد طبقات سر به آسمان نمی‌کشید و دوم، فضای باز میان بلوک‌ها بود که مثل شهرک اکباتان، محل زیست جمعی ساکنان می‌شد و به قول ترانه یلدا، «زندگی در آپارتمان را قابل تحمل می‌کرد، بچه‌ها جایی برای بازی داشتند و همسایه‌ها فرصتی برای گفت‌وگو و شناخت یکدیگر.»

حالا هم به گفته این معمار، شهرک اکباتان به دلیل داشتن همین فضاهای اشتراکی، یکی از بهترین شورایاری‌ها را دارد و همبستگی میان مردم در این مجتمع بالاست. تغییر گونه‌شناسی خانه‌های تهران پس از جنگ بیش از پیش شد، یلدا این شکل توسعه آپارتمان‌ها و اشغال آسمان تهران را چنین توصیف می‌کند: «پس از جنگ، بساز بفروش‌های بخش خصوصی وارد حوزه زمین و مسکن شدند، ما راه‌حل‌های اقتصادی درستی نداشتیم و اقتصاد ما یا به سمت اقتصاد تجاری رفت یا بساز و بفروشی. با گران ‌شدن زمین نیز برج‌سازی رواج یافت، این برج‌ها در دل باغ‌های تهران ساخته شدند، باغ‌هایی که با هزار مرارت در گذشته شکل گرفته بودند. داستان از این قرار است که خانه‌های ما در تهران یا حتی خود شهر تهران به اصطلاح تخریب و نوسازی شد و حاصل همین آپارتمان‌های زهواردرفته‌ای است که در دل هم از زمین رشد کرده‌اند به سوی ناکجاآباد.»

این معمار به تلاش‌های خود و همکارانش در نوشتن طرح جامع تهران و قرار دادن ضوابطی برای نگهداری بخشی از بافت‌های قدیمی اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما دل‌چرکین بودیم اما اصرار داشتیم تا این بافت‌ها حفظ شوند و خانه‌ها در این بافت، یک یا دو طبقه بمانند، در این صورت دیگر مالکان وسوسه به تخریب و نوسازی نمی‌شدند. اما دوره آقای احمدی‌نژاد بود و او جمعیت‌پذیری تهران را بیشتر اعلام کرده بود و هم این خواسته ما در کمیسیون ماده پنج تصویب نشد.»

تصویب نشدن این طرح و گران ‌شدن زمین و آسمان، مساله سکونت را به استقرار در چهاردیواری فروکاست، خانه‌هایی که قبلا فضای خاطره بودند، حالا در دل آپارتمان‌هایی با پنجره‌هایی بسته یا روبه دیوار همسایه، تنها به ساختمان‌هایی برای خواب تقلیل پیدا کرده بودند. ترانه یلدا با انتقاد از این وضعیت به سبقه حضور ایوان یا همان بالکن‌های امروزی ما اشاره کرده و تاکید می‌کند که ایوان از قدیم‌الایام در خانه‌های ما حضور داشت، حالا اما کارفرماها به همان یک متر بالکن نیز حریص هستند، در حالی که ما برای داشتن خانه‌هایی مطلوب، گاهی لازم است از فضای اصلی خانه بگذریم و آن را به بالکن یا ایوان اختصاص دهیم.

این معمار تاکید می‌کند که اگر معماران ما کمتر بله‌قربان‌گو بودند و می‌توانستند در برابر خواسته‌های کارفرماها دوام بیاورند، شاید حالا تهران شهر ساختمان‌ها نبود، بلکه شهری بود که معماری هم در آن به چشم می‌خورد: «معماری از این شهر رخت بربسته است، معماری به عنوان هنری که بتواند فضا را برای زندگی طراحی کند، چه در خانه و چه در شهر دیگر در تهران قابل رویت نیست. ما باید خانه‌های‌مان را از نو رسم کنیم، اگر داشتن خانه و نه این چهاردیواری‌ها به خواست مردم بدل شود، شاید دوباره بتوانیم مفهوم و معنای خانه را به معنای واقع کلمه، حتی در آپارتمان‌های کوچک خودمان درک کنیم و چند روز قرنطینه خانگی ما را از این فضا فراری نکند.»/اعتماد

جهت دریافت مهم‌ترین خبرها، ایمیل خود را وارد کنید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بخوانید:

دکمه بازگشت به بالا