«هاریسون‌ گیت» نگاهی ساختاری به کتاب‌سوزی

خبرهای فوری: کتاب‌سوزان آیت‌الله عباس تبریزیان، وامدار چند دهه کوبیدن بر طبل بومی‌سازی دانش است. علم بومی که بیش از هر عرصه‌ای در علوم انسانی بر آن تأکید شده و شوراها برای تحقق آن ساخته و پرداخته شده، هنوز خروجی نداشته و کسی چشمش به جمال جامعه‌شناسی،‌ علوم سیاسی، اقتصاد یا فیزیک و طب بومی‌شده و گاه متصف به صفت اسلامی روشن نشده است، اما رخدادی نظیر کتاب‌سوزان هاریسون‌گیت بر بستر چنین گفتمانی بالیده و شجاعت ظهورش را از همین گفتمان گرفته است.

به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرهای فوری،‌ محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی در روزنانه ایران نوشت: یک فردی، کتاب مشهوری در علم پزشکی را که به کتاب «هاریسون» مشهور است، در مراسمی به آتش کشیده و مدعی شده است با «طب اسلامی» از این دانش غربی رها می‌شویم. این اقدام سر و صدای زیادی به پا کرده و فریادهای بسیاری درباره خطر بازگشت به قرون وسطی به پا خاسته است. مایلم در این متن ضمن بیان نکته‌ای تا حدی متفاوت از واکنش‌های صورت‌گرفته به این اقدام، رخداد کتاب‌سوزی واقع‌شده را از منظری ساختاری نیز تحلیل کنم. اگرچه بسیاری درباره بازگشت به قرون وسطی، بروز مخالفت با علم مدرن و رویه شدن این اقدامات هشدار می‌دهند، اما من هیچ برآوردی از امکان‌پذیری بازگشت به قرون وسطی یا حتی فراگیر بودن چنین رویکردی به علم مدرن در بین روحانیت و حوزه‌های علمیه ندارم. من حتی از منظری دیگر، بروز این رخداد را چیزی شبیه «واکسن معرفتی» می‌دانم.

این گونه رخدادها – که در هر نقطه‌ای از جهان و از جمله در کشورهای توسعه‌یافته هم وقوع‌شان امکان‌پذیر و حتی مسبوق به سابقه است، نظیر ماجرای قرآن‌سوزی کشیش امریکایی – مثل «میکروب معرفتی» عمل می‌کنند. حجم واکنش‌هایی که در این دو سه روز به ماجرا نشان داده شده است و این واقعیت که برخی روحانیون خود را ملزم دانسته‌اند موضع خود را در قبال چنین عملی روشن کنند، مثل واکنش دستگاه ایمنی بدن انسان به ورود یک میکروب یا موجود خطرناک است. این گونه رخدادها درست مثل میکروب‌هایی که با واکسن وارد بدن می‌شوند و واکنش دستگاه ایمنی را برمی‌انگیزند، میکروب‌های معرفتی هستند که به تولید واکسن معرفتی می‌انجامند و خطرات افراطی‌گری را نشان می‌دهند.

جامعه ایران در همه عرصه‌ها به نحوی با دنیای مدرن و دانش محصول آن درآمیخته و پزشکی مدرن به چنان استیلا، قدرت و بافته‌شدن در تار و پود زندگی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایرانی رسیده است که هاریسون‌ گیت نمی‌تواند طلیعه‌دار تضعیف پزشکی یا بازگشت به قرون وسطی و کتاب‌سوزان باشد. این اما بدان معنا نیست که نگاهی ساختاری به چنین پدیده‌ای و زمینه بروز آن را نداشته باشیم و به معنی پیامد نداشتن چنین اقداماتی هم نیست. بنابراین بهتر است از منظر سیاست‌ اجتماعی، فرهنگی و قدرت سیاسی به هاریسون ‌گیت بپردازیم.

کتاب‌سوزی هاریسون‌گیت بر بستر چندین فرآیند و زمینه حک‌شده بر ساختار قدرت سیاسی و سیاست فرهنگی جامعه ایرانی بالیده است. کتاب‌سوزان آیت‌الله عباس تبریزیان، وامدار چند دهه کوبیدن بر طبل بومی‌سازی دانش است. علم بومی که بیش از هر عرصه‌ای در علوم انسانی بر آن تأکید شده و شوراها برای تحقق آن ساخته و پرداخته شده، هنوز خروجی نداشته و کسی چشمش به جمال جامعه‌شناسی،‌ علوم سیاسی، اقتصاد یا فیزیک و طب بومی‌شده و گاه متصف به صفت اسلامی روشن نشده است، اما رخدادی نظیر کتاب‌سوزان هاریسون‌گیت بر بستر چنین گفتمانی بالیده و شجاعت ظهورش را از همین گفتمان گرفته است. قدرت سیاسی، تمام‌قد مدعی نظام معرفتی جدیدی به نام بومی‌سازی و اسلامی‌سازی دانش شده و طبیعی است که پس از چند دهه، میوه‌هایی نظیر سوزاندن کتاب هاریسون به بازار معرفت می‌رسند. آیت‌الله عباس تبریزیان یک کانال تلگرامی با عنوان «دفتر آیت‌الله تبریزیان» دارد که ۹۳ هزار نفر نیز عضو آن هستند.

نگاهی مختصر به پست‌های این کانال نشان می‌دهد که آتش زدن کتاب هاریسون در پیوند با امریکاستیزی، مبارزه با صهیونیسم، پروژه نفوذ و نوعی غرب‌ستیزی بسیار افراطی توجیه می‌شود. چند عبارت از پست‌های این کانال را مرور کنیم: «هاریسون … تمرکز ثروت بر مبنای تفکر امپریالیسمی است»، «سوزاندن کتاب هاریسون … دوستان واقعی اهل بیت علیه‌السلام را معرفی کرد و صف آنها را از صف منافقان جدا کرد.»، «امروز آغازگر پایان هاریسون هستیم و فردا از بین‌ برنده بانکداری صهیون، در آخر معدوم‌ کردن تفکر امپریالیسم.» عباس تبریزیان نیروی کتاب‌سوزی خود را از گفتمانی می‌گیرد که سخنگویان آن گفتمان هم مایل نیستند با او و ایده‌هایش همراهی کنند، اما گفتمان‌ها فقط به راهی نمی‌روند که واضعان و سخنگویان آنها می‌خواهند. عباس تبریزیان محصول جانبی محتمل و ممکن آن مواجهه ستیزه‌جویانه با غرب است.

نکته‌ ساختاری دیگری هم در ماجرای کتاب‌سوزان عباس تبریزیان نهفته است. رسول جعفریان، روحانی متفکر و مورخ در یادداشتی درباره این واقعه از این شکایت کرده است که رویه‌ای در قم پدیدار شده که طی آن افرادی لقب آیت‌الله می‌یابند. این چیزی کم ‌و بیش شبیه مدرک‌فروشی و نازل شدن مدارک دانشگاهی است که طی آن تعداد دکترها بشدت افزایش یافته و مدارک تقلبی و ناروا در اختیار برخی افراد قرار می‌گیرد. این هم پدیده‌ای فردی نیست بلکه محصول ساختار سیاست فرهنگی در قبال حوزه و دانشگاه است. جای بحث اینجا نیست اما هر دو پدیده به درجاتی از قدرت سیاسی و مداخلات آن در عرصه فرهنگ نشأت می‌گیرد. سوزاندن کتاب طب هاریسون از خصیصه ساختاری دیگری در نظام اجتماعی ایران نیز قوت و نشأت می‌گیرد که ندیدم کسی به آن توجه کرده باشد. این واقعیتی اجتماعی است که ۹۳ هزار نفر عضو کانال عباس تبریزیان هستند و با نگاه کردن به پست‌های کانال او آشکارا می‌بینید که بخشی از آنها به سمت تجمیع قدرت و ثروت نزد پزشکان، گران بودن درمان‌های پزشکی مدرن و ساز و کارهای ناسالم رایج در پزشکی جریان غالب پرداخته‌اند.

اگر می‌خواستم مطالعه‌ای جامعه‌شناختی درباره پدیده هاریسون‌گیت را پیشنهاد کنم، شناسایی دلایل مخاطبان این کانال برای پیوستن به آن‌را پیشنهاد می‌کردم اما در غیاب چنین مطالعه‌ای، فرضیه‌ای را می‌توان طرح کرد. ساختار و کارکرد نظام پزشکی مدرن، به دلیل ناکارآمدی‌های ساختاری نظام پزشکی، گران و هزینه‌بردار بودن و به حاشیه راندن گروه‌های فقیر و ضعیف جامعه، بستری برای گرایش به طب‌های جایگزین می‌شود. ناکارآمدی ساختاری نظام پزشکی و درمان و کارکرد نامناسب بیمه‌ها در پوشش دادن هزینه‌های درمان که در نهایت به فقیرتر و حاشیه‌ای شدن گروه‌هایی از جامعه می‌انجامد، بر بستر نابرابری فزاینده جامعه ایرانی که فاصله‌های فقیر و غنی را به رخ می‌کشد و بر بستر گفتمانی که پزشکان را – صرفنظر از تفاوت‌های درآمدی فاحش میان اقشار مختلف جامعه پزشکی – به عنوان بهره‌برندگان از منافع سرشار ساختار نظام پزشکی معرفی می‌کند، از پزشکی مدرن و پزشکان و درآمدهای افسانه‌ای ذکرشده برای گروه‌هایی از ایشان، هدف مناسبی می‌سازد که امثال عباس تبریزیان قادرند با حمله کردن به آنها، بخش‌هایی از گروه‌های حاشیه‌ای‌ شده در نظام بهداشت‌ و درمان را با خود همراه سازند. حاصل آنچه را گفته شد، می‌توان این‌گونه جمع‌بندی کرد.

کتاب‌سوزان عباس تبریزیان، اگرچه رخدادی نادر و ناسازگار با بستر و ساختار جامعه مدرن‌ شده ایرانی و از یک فرد سر زده است، اما محصول ساختار قدرت سیاسی، مداخلات معرفتی آن در دانشگاه و حوزه، سیاست فرهنگی و کیفیت حکمرانی در نظام بهداشت و درمان است. این پدیده را نباید ساده‌انگاری کرد و به فریادهای زرد فضای مجازی درخصوص هشدار ظهور ارتجاع تقلیل داد. این پدیده ساختاری را باید از منظر پیامدهایش هم بررسی کرد. اگرچه معتقدم این پدیده وجه غالب نظام معرفتی جامعه ایرانی و حتی حوزه‌های علمیه نیست، اما همین مقدار بروز و ظهور آن نیز در شرایط کنونی جامعه ایران، پیامدهای ناخوشایندی دارد.

جامعه‌ای که در آن بی‌اعتمادی عمیقاً رخنه کرده و بخش‌های عظیمی از جامعه به نیات توسعه‌ای گفتمان حاکم بی‌اعتماد شده است، اینگونه کردارهای افراطی را نادر و در اقلیت تعبیر و تفسیر نمی‌کند بلکه آن‌ را بروز و ظهور لایه‌های پنهان تصورات حاکمان درباره علم و دانش مدرن و به تبع آن شیوه حکمرانی تلقی می‌کند. اینگونه رفتارها بهترین بهانه‌ها را برای اسلام‌ستیزی در اختیار علاقه‌مندان این ستیز قرار می‌دهد و به همان میزان شماری از آدم‌ها را که هنوز برای ناامیدشدن یا مهاجرت کردن مردد هستند، در تصمیم به قطع امید کردن از اصلاح‌پذیری یا مهاجرت کردن از ایران مصمم می‌سازد. سرمایه اجتماعی نهادی جامعه ایرانی اندک‌تر و لرزان‌تر از آن است که در برابر شمار زیادی از این گونه رفتارهای افراطی دوام بیاورد. اگر به علل و پیامدهای چنین کردارهایی از منظری ساختاری بنگریم، معلوم می‌شود که آنها هم محصول گفتمان‌ها و ساختارهای جامعه ایرانی و قدرت سیاسی هستند، و هم تأثیراتی بر این ساختارها و جامعه باقی می‌گذارند. ما در این مقطع بر اثر کتاب‌سوزان عباس تبریزیان به قرون وسطی بازنمی‌گردیم، اما گفتمان، سیاست فرهنگی و ساختار حکمرانی‌ای که چنین ظهوراتی دارد و چنان خساراتی پدید می‌آورد، ظرفیت‌هایی برای صورت‌های دیگر این کتاب‌سوزان نیز دارد. مسأله امروز این نیست که با عباس تبریزیان چه برخوردی می‌شود بلکه اندیشیدن درباره گفتمان و ساختار مولد چنین رخدادهایی که آشکارا پنجه به صورت دینداری و دین‌ورزی می‌کشند، مسأله اصلی است.

خروج از نسخه موبایل