تغییر مدل براندازی؟

خبرهای فوری: فرض کنیم که این واقعیت رخ داد، که رخ داده، حالا باید چه کار کرد؟ یا باید اقدامات جدی در جهت افزایش تولید و اشتغال و نیز کاهش نابرابری در پیش گرفت یا آنکه به مطالبات طبقه متوسط پاسخ مثبت داد. البته انجام هر دو کار ارجح است. به ویژه آنکه برنامه اول بدون همراهی طبقه متوسط در عمل ناشدنی است. بنابراین یکی از دو راه و ترجیحا هر دو را باید در دستور کار قرار داد.

به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرهای فوری،  یکی از مسوولین محترم سپاه نکته جالبی را اظهار کرده و گفته است که «مدل براندازی غرب در مقابل انقلاب اسلامی تغییر کرده. در این مدل جدید براندازی، تکیه بر افراد فرودست جامعه و کسانی است که محصول حاشیه‌نشینی و بی‌سوادی هستند و در فضای مجازی آلوده شده‌اند.»

به نظر می‌رسد که این جملات را باید با دقت بیشتری تحلیل کرد. اولین نکته این است که گویی ملت ایران افراد گوش به فرمانی هستند که برحسب اینکه آمریکایی‌ها اراده کنند، می‌توانند بخشی از آنان را هدف قرار دهند و علیه مدیریت کشور بسیج کرده و بشورانند.

پیش‌تر طبقه متوسط و اکنون طبقه فقر و حاشیه‌نشین را و فردا هم حتما بخشی از درون ساختار قدرت را.

این نگاه اگر درست باشد، چیزی جز اعلام شکست نیست که پس از گذشت ۴۰ سال از انقلاب جامعه‌ای را درست کرده‌ایم که هم طبقه متوسط آن را می‌توان مثل عروسک بازیچه قرار داد و هم طبقه فقیر و حاشیه‌نشین آن را؛ و اگر نادرست باشد که قطعا همین طور است، توهینی جدی به جامعه و مردم محسوب می‌شود.

طبیعی است که عامل خارجی وجود دارد و علیه ما عمل می‌کند. ولی پرسش اصلی این است که کدام زمینه داخلی است که به آن قدرت عمل می‌دهد.

همچنین کسی نیست بپرسد که این چه تحولی است که ۴۰ سال پس از انقلاب هنوز تعداد زیادی بی‌سواد و حاشیه‌نشین دارد که می‌توانند بازیچه دست آمریکا شوند؟

این جز اذعان به شکست چیز دیگری نیست. خب اگر حکومتی نتواند اعتماد مردمش را به رسانه رسمی جلب کند و نتواند مردم را باسواد کند و نتواند مردم را از حاشیه‌نشینی نجات دهد چرا انتظار دارد که دیگران روی این ناکارآمدی‌ها سرمایه‌گذاری نکنند؟

ولی از این نکته که بگذریم این گزاره را باید به شکل دیگری بیان کرد. اینکه بخشی از حکومت تا حالا به طبقه متوسط اهمیتی نمی‌دادند و گمان می‌کردند که این‌ها یک مشت افراد شکم‌سیر و ترسو هستند که ارزش مورد توجه قرار گرفتن ندارند و آنان را طرد می‌کردند و به همین علت نیز این طبقه با آنان از در مخالفت برآمد و در این میان هیچ توطئه‌ای هم نبود یا اگر بود بسیار حاشیه‌ای و فرعی بود. مشکل اصلی در منکوب کردن علایق و خواست‌های این طبقه مهم بود که طبعا آنان هم با سیاست‌های رسمی مخالفت می‌کردند.

توجه نداشتند که طبقات اجتماعی، نیرو‌های سیاسی نیستند که بتوان آن‌ها را حذف کرد. از این رو مطالبات آن‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. پس از مخالفت کردن این طبقه گمان می‌کردند که می‌توانند به طبقه پایین و حاشیه‌ای متکی شوند.

حتی در مخالفت با طبقه متوسط از سرخورده‌های طبقه پایین کمک گرفتند. غافل از اینکه جامعه را نمی‌توان با این شکل اداره کرد و تاب‌آوری آن از میان خواهد رفت.

ناکارآمدی این روش برخورد است که فکر می‌کند هر بار با اتکا به یک طبقه می‌تواند طبقه دیگر را نادیده بگیرد. طبقه پایین جامعه نیز دیر یا زود از دست می‌روند که رفتند.

طبقه‌ای که باید شغل و درآمد داشته باشد به یک‌باره بختک خشن فقر را بیش از پیش روی خود افتاده می‌بینند. بنابراین اشتباه است که گمان کنیم، بیگانگان این مسیر را انتخاب کرده‌اند و روی این طبقه سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

این اتفاق ابتدا در داخل و با طرد آنان رخ داده است. آن زمان که در طول ۸ سال دولت اصول‌گرا، نتوانستید، اشتغال ایجاد کنید و مردم و جامعه را از حداقل ۵ میلیون شغل محروم کردید باید متوجه امروز می‌بودید. از این موضوع بگذریم.

فرض کنیم که این واقعیت رخ داد، که رخ داده، حالا باید چه کار کرد؟ یا باید اقدامات جدی در جهت افزایش تولید و اشتغال و نیز کاهش نابرابری در پیش گرفت یا آنکه به مطالبات طبقه متوسط پاسخ مثبت داد. البته انجام هر دو کار ارجح است.

به ویژه آنکه برنامه اول بدون همراهی طبقه متوسط در عمل ناشدنی است. بنابراین یکی از دو راه و ترجیحا هر دو را باید در دستور کار قرار داد. نه آنکه هر دو را معکوس رفت. هر روز که می‌گذرد با مطالبات طبقه متوسط مخالفت بیشتری می‌شود و از آنجا که هیچ راهبرد موثری برای بهبود وضع اقتصادی وجود ندارد و چشم‌انداز آن هر روز تیره‌تر می‌شود، معلوم است که با دستان خود به سوی موثر کردن این سیاست پیش می‌رویم و این ربطی به تغییر سیاست‌های آمریکایی‌ها یا دیگران ندارد. این محصول برنامه‌هایی است که در داخل کشور به اجرا درمی‌آید. /اعتماد

خروج از نسخه موبایل