به گزارش
بخش اجتماعی سایت
خبرهای فوری، این روزها
آلودگی هوا در تهران و کلانشهرهایی مانند کرج، تبریز، اصفهان، ارومیه، اراک و مشهد گاه از حد مجاز گذشته و به حد بحران رسیده و اعدادی را نشان میدهد که تا قبل از این سابقه نداشته است.
هر روز بر اثر این بلای خودساخته چند ده نفر از هموطنانمان بیگناه و آرزومند از میان میروند و تعدادی دیگر به بیماریهای سخت و صعبالعلاج دچار میشوند. این در حالی است که هیچ چشمانداز روشنی برای حل این مشکل وجود ندارد و هیچکس حاضر نیست برنامه دقیق و زمان مشخصی را برای پایاندادن به این فاجعه اعلام کند و این یعنی از دست کسی کاری برنمیآید. حتی به یاد نداریم که مسئولی از ناراحتی و افسوس اینکه کاری از دستش برنمیآید، دستکم جامه بدرد، شب تا صبح نخسبد و نشان دهد که از این فاجعه مرگآور ناراحت و مغبون و مضطرب است.
عجبا، گویی جان آدمیان چنان بیارزش شده که مرگ آنان در انظار عادی جلوه میکند! گویی آلودگی هوا فقط مرگ و بیماری نمیآورد؛ بلکه در بیتفاوتی و بیمسئولیتی نیز مؤثر بوده است!
با اینهمه، آیا راهی سهل برای حل این بحران مرگآور وجود دارد که به آن بیتوجه بودهایم؟
باید گفت آری، راهی سهل که دیگران آزمودهاند و موفق نیز بودهاند؛ اما ما به دلایل مختلف تسلیم آن نشدهایم و همچنان اندر خم یک کوچهایم. روشن است که حل بحران آلودگی هوا به عوامل متعدد و متنوعی بستگی دارد که هرکدام سرفصلی برای بحث فراهم میآورد؛ اما دراینمیان دو نکته مهمتر و اثرگذارتر از دیگر عوامل است که تاکنون برای آنها قدمی ملموس و مؤثر برنداشتهایم.
نکته نخست آن است که همه میدانیم و معترفیم که بخش عمده این آلودگیها ناشی از سوختهای فسیلی و فراوانی خودروها و موتورسیکلتهایی است که با چنین سوختهایی کار میکنند؛ اما عجیب و سؤالبرانگیز است که چرا کارخانههای خودروسازی را موظف به تغییر خط تولید از خودروهایی با سوختهای فسیلی به خودروهای هیبریدی با انرژیهای پاک نمیکنیم؟ آیا هزینه چنین تغییری بیش از هزینههایی است که به مردم و سلامتی آنها تحمیل میشود؟ آیا بقای چنین خودروسازانی مهمتر از جان مردم است؟
باید پرسید بودجه تحقیق و توسعه در صنایع خودروسازی برای چیست؟ اینهمه مبتکر و مخترع و دانشگاهیان چه میکنند؟ یعنی چند کارخانه خودروسازی حاضر در کشور قدرت و جسارت و عُرضه تغییر چنین پلتفرمی را ندارند؟ حتی نمیتوانند مثل همیشه درباره خرید و واردات و مونتاژ چنین فناوریای اقدام کنند؟ تا چه زمانی باید بیش از شش میلیون خودرو و موتورسیکلت در حال تردد در تهران، قاتلان مردم بیگناه باشند؟
امروز فناوری استفاده از سوختهای پاک در وسایل نقلیه بهراحتی در دسترس است و خودروسازانی که یک یا دو دهه بعد از ما شروع کردهاند، پلتفرمهای خودروهایی با سوخت پاک نصب کردهاند و در کشورهایشان استفاده میکنند. ما را چه میشود که تا این حد ناتوانیم یا نمیخواهیم یا منافعمان را بر جان مردم ارجح میدانیم که هنوز تغییر محسوسی در روند تولید و ورود خودروهای با سوخت پاک انجام ندادهایم؟ چه زمانی، زمان آن فرا میرسد که بدانیم از فلان تاریخ تردد هر نوع خودرو با
سوخت فسیلی در مرزها و شهرهای ایران عزیز ممنوع است؟
نکته دوم بحث قدیمی و به نتیجه نرسیده انتقال پایتخت سیاسی کشور است.
دهههای متمادی است که شهرنشینی در ایران گسترش یافته و هر روز از جمعیت روستایی کاسته و بر جمعیت شهری افزوده میشود؛ جمعیتی که نخست برای کار و دوم برای معیشت و رفاه و دستیابی به امکانات راهی شهر میشوند و چه خوب میکنند که به شهر میآیند و چرا نیایند؟! وقتی سیاستهای جاری بر مبنای تمرکز امکانات در نقاط شهری استوار است، عقل و منطق حکم میکند که روستایی بین وضعیت بد و بدتر، وضعیت بد را انتخاب و به شهر مهاجرت کند.
امروز بیش از ۱۱ میلیون حاشیهنشین در کنار شهرها، کانونهای معضلات اجتماعی را تشکیل میدهند. سیاستهای تمرکززدایی موفق نبوده و هر روز جریان مهاجرت از روستاها به شهرها و بهویژه پایتخت افزونتر میشود. هنوز جذابیتهای متنوع پایتخت برای جذب مهاجران فوقالعاده است و انطباق مرکز سیاسی با مراکز اقتصادی، صنعتی، تولیدی، درمانی، دانشگاهی، فرهنگی و هنری بر این جذابیتها افزوده است.
اغلب واحدهای تولیدی و صنعتی مهم، در حاشیه پایتخت فعالاند و تنها مزیت بقای آنها در این مناطق، نزدیکی به مراکز جمعیتی، اقتصادی و تصمیمسازی و در یک کلام استفاده از رانت دولتی است. با این تفاسیر، آیا موقع آن فرا نرسیده است که مرکز سیاسی ایران به نقطهای دیگر منتقل شود؛ به شهری کوچک و کمجمعیت با امکانات زیربنایی مناسب؟ آیا زمان آن نرسیده است که انطباق قدرت سیاسی و اقتصادی و امکانات اجتماعی و فرهنگی درهم شکسته شود و رانت ناشی از این انطباق فرو ریزد؟
چقدر مضحک است نظری که میگوید انتقال پایتخت سیاسی هزینه دربر دارد! و چقدر مضحکتر است نظری که میگوید انتقال پایتخت به هر نقطه دیگری، دوباره زمینه پدیدآمدن تهرانی دیگر را موجب میشود!
انتقال پایتخت ضوابط و شرایطی دارد که لحاظ همه آنها نهتنها هزینهای را بر دولت تحمیل نمیکند، بلکه در بسیاری از هزینهها صرفهجویی نیز خواهد کرد و اگر صرفا مرکز سیاسی با ضوابط از پیش تعیینشده منتقل شود، گسترش وسعت و جمعیت پایتخت جدید نیز دور از انتظار است.
کافی است به آمارهای ارائهشده از نهادهای معتبری مانند بانک مرکزی جمهوری اسلامی، مرکز آمار ایران و سایر مراجع ذیصلاح مراجعه کرده و هزینههای ناشی از:
- میلیونها ساعت وقت تلفشده مردم در ترافیک، صف و نوبت خدمات مختلف
- هزینه درمان بیماریهای تنفسی، استخوانی، قلبی، سرطان و بیماریهای اعصاب که در نقاط شلوغ شهری مثل تهران رایجتر است
- هزینههای سنگین فعالیتهای عمرانی و خدماتی شهرداری در کلانشهری همچون تهران
- هزینههای انتظامی، امنیتی و قضائی برای کنترل و نظارت بر کلانشهری مانند تهران
- هزینههای ناشی از انباشت ثروت و بیعدالتی اجتماعی
- آلودگی آب، هوا و ترافیک
و دهها معیار دیگر را به صورت کمّی درآوریم؛ آن وقت به ارقامی میرسیم که با آن، هر دهه میتوان مرکز سیاسی کشور را تغییر داد!
آنهایی که میگویند انتقال مرکز سیاسی فرایند موفقی نیست، لطفا به کشورهایی که در این مسیر قدم نهادهاند، نگاه و نخست از کشورهای همسایه شروع کنند؛ مثل ترکیه، پاکستان و قزاقستان و بعد بروند دوردستها سراغ کشورهایی مانند کرهجنوبی و مالزی در شرق آسیا، آلمان در اروپا و برزیل در آمریکای جنوبی. تقریبا همه این کشورها بعد از تغییر مرکز سیاسی توفیقهای بزرگی داشتهاند.
تغییر پایتخت در برزیل حدود نیمقرن پیش به همت رئیسجمهور وقت، دکتر ژوسیلینیو کوبیشک، از ریودوژانیرو به شهر جدید برزیلیا انجام شد. ژوسیلینیو کوبیشک، در پنج سال جسارتی به خرج داد که کمتر کسی در آن دوران میتوانست آن را تصور کند. با این کار، کوبیشک در برزیل تبدیل به اسطوره شد.
تردیدی نیست که در ایران نیز انتقال پایتخت سیاسی از تهران به نقطهای مناسب، با لحاظ شرایط بومی کشور، جهش بزرگی در توسعه کشور ایجاد خواهد کرد و در صورت برنامهریزی دقیق و جامع، بخشی از مشکلات ناشی از آلودگی هوا و ترافیک را از میان خواهد برد. /شرق