بن‌بستی به نام کودک کار

خبرمهم: کودک کار؛ این واژه‌ای است که به آنها چسبیده و همین عنوان کودک کار، مسیر رسیدگی به مشکلاتشان را سخت‌تر کرده است.

به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، کودک کار؛ این واژه‌ای است که به آنها چسبیده و همین عنوان کودک کار، مسیر رسیدگی به مشکلاتشان را سخت‌تر کرده است. تعریف و تفسیر‌های متعددی درباره واژه کودک کار وجود دارد و وضعیت آنها بعد از گذشت ۱۰۳سال از زمان تصویب نخستین قانون جهانی کار درباره کودکان بدتر شده و هنوز راهکار روشنی برای آنها وجود ندارد. اینطور به‌نظر می‌رسد که با توجه به مشکلات اقتصادی فراوانی که وجود دارد کودکانی که برای کار در خیابان‌ها رها می‌شوند، تعدادشان رو به افزایش است.
چه شیشه خودروی‌تان تمیز باشد، چه کثیف، پشت اغلب چهاراه‌های تهران، تعدادی کودک ریز و درشت سراغتان می‌آیند و بدون اینکه شما بخواهید، شیشه را تمیز می‌کنند. البته تمیز که نه، بیشتر کثیف و گلی می‌شود و اگر به آنها پول ندهید با الفاظ رکیک یا کثیف کردن شیشه‌ جوابتان را می‌دهند. امید، یک کودک ایرانی‌ است و به‌گفته خودش از یکی از شهرهای شمالی آمده. می‌گوید اگر به من پول ندهند اعصابم خرد می‌شود و فحش می‌دهم. خب، باید پول بدهند دیگر… .
بیشتر این کودکان، پدر و مادران ایرانی دارند که درآمد نسبتا خوبی از این کودکان به‌دست می‌آورند. بررسی‌ها نشان می‌دهد اغلب آنها به‌صورت گروهی خانه‌ای را اجاره و از این کودکان درآمد کسب می‌کنند. امید می‌گوید: «سمت دروازه غار زندگی می‌کنیم، حدود ۲۰نفر در یک خانه هستیم و ماهی ۴میلیون اجاره می‌دهیم.»
مینا، دختری ۱۴ساله است و می‌گوید از ۵سالگی در خیابان کار می‌کرده و معمولا عصر‌ها که مردم به خانه‌هایشان برمی‌گردند همراه با دوتا از برادرهایش به سر کار می‌آید و تا پاسی از شب کار می‌کند و روزی ۳۰۰تا ۴۰۰هزار تومان درآمد دارد. وقتی از او می‌پرسم که از بلوار اندرزگو در فرمانیه چطور در نیمه‌شب به میدان شوش که خانه‌ات است، می‌روی؟ پاسخ می‌دهد: «با اسنپ. من و برادرهایم ۸۰هزار تومان می‌دهیم و به خانه برمی‌گردیم.»
نمی‌توان به‌طور دقیق گفت که چقدر درآمد دارند، اما به‌گفته خودشان اگر به‌طور میانگین هر کودک روزی ۵۰۰هزار تومان درآمد داشته باشد، با احتساب تعداد زیاد کودکان سهم قابل‌توجهی نصیب خانواده‌هایشان می‌شود. این همان دلیلی‌است که خانواده‌های این کودکان تمایلی به فرستادن آنها به مدرسه و برگرداندن آنها به زندگی عادی ندارند. بیشتر این کودکان درگیر پدر و مادرهای معتادی هستند که کار نمی‌کنند و با بهره‌کشی از آنها پول موادشان را درمی‌آورند.
حتی بعضی‌هایشان آنقدر کوچک‌ هستند که قدشان به شیشه خودروها نمی‌رسد تا تمیزشان کنند و اینقدر نحیف‌ هستند که در شلوغی و ترافیک ممکن است با این خودرو‌ها برخورد کنند و حتی کشته شوند و این معضلی ا‌ست که شهروندان را نگران و مستاصل کرده که آیا باید به این کودکان پولی بدهند یا با بی‌توجهی از کنارشان رد شوند.
مریم اما دختر ۶ساله باهوشی ا‌ست که می‌خواهد معلم شود. پدر و مادرش فوت شده‌اند و با عمو و زن‌عمویش زندگی می‌کند. با همان لحن کودکانه‌اش از من می‌پرسد: «تو دولت رو تا حالا دیدی؟ به دولت بگین مملکت رو ارزون کنه من توی یه جای قدیمی زندگی می‌کنم که خیلی بد و تاریکه و دلم نمی‌خواد اونجا شبا بخوابم.»

طرح‌های بی نتیجه
کشمکش‌ها و ماجراهای بسیاری در مورد سرنوشت این کودکان در نهاد‌های مختلف مطرح شده و تمام طرح‌ها ازجمله جمع‌آوری آنها و سپردنشان به بهزیستی تاکنون بی‌نتیجه مانده، اما اینطور به‌نظر می‌رسد که راه‌حل آخر را مردم باید اجرا کنند. باید آنقدر سنگدل شوند و هرگز به این کودکان پولی ندهند که دیگر والدین‌شان برای کسب درآمد آنها را به خیابان‌ها نفرستند و در عوض اگر می‌خواهند، پول‌هایشان را به مراکزی اهدا کنند که برای نجات این کودکان طرح و برنامه دارند.
امیر، یک کودک افغانستانی‌  ۱۱ساله است و دوست دارد خواننده شود. خواهرش می‌گوید درس نخوانده، اما خیلی باهوش است و حساب و کتاب را خوب می‌داند. با اینکه بیشتر کودکان عادی در خانواده‌های خوب در دنیای کودکی‌شان دوست ندارند به مدرسه بروند، اما از هرکدام از این کودکان به‌اصطلاح کار که سؤال پرسیدم نخستین خواسته‌شان رفتن به مدرسه است؛ آرزویی به‌نظر دست نیافتنی که برای کودکان معمولی آنقدر عادی‌ است که بسیاری‌شان با اجبار والدین صبح‌ها برای رفتن به مدرسه از خواب بیدار می‌شوند.
موضوع مهم‌تر اینکه بعد از گذشت چند دهه هنوز آمار درستی از تعداد کودکانی که به شیوه‌های مختلف مورد استثمار قرار می‌گیرند وجود ندارد. با اینکه ۱۳نهاد مختلف مسئول کار کودکان هستند، جای تعجب دارد که هنوز متولی مشخصی مسئول پاسخگویی به این معضل اجتماعی نیست.

قانونی که به ضرر کودکان کار است
این در حالی است که پس از گذشت ۲۰سال از پیوستن ایران به کنوانسیون حقوق کودک، نسل جدیدی از کودکان کار در حال بروز هستند؛ کودکانی که خشمگین‌تر و طلبکارتر شده‌اند و این شروع همان راهی است که به سمت خشونت، بزهکاری و گنگ‌های خلافکاری و… می‌‌انجامد که اگر راهکاری بلندمدت با بسترسازی مناسب پیش گرفته نشود، باید شاهد افزایش روزافزون همین خشونت‌ها و دزدی‌هایی باشیم که تصاویرشان اخیرا در شبکه‌های اجتماعی غوغا کرده است.
همان بچه‌ای که امروز التماس می‌کند کفش من و شما را واکس بزند، التماس می‌کند به شما فال بفروشد، التماس می‌کند شیشه خودروی شما را تمیز کند و ما با بی‌توجهی از کنارش رد می‌شویم، ممکن است فردا در خم کوچه با تیزی مقابل بچه‌مان ظاهر شود و تمام دارایی‌یمان را از ما بگیرد. این را قاسم حسنی، مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان کار به همشهری می‌گوید و معتقد است: «قوانین بسیاری در سازمان جهانی کار، سازمان بهداشت جهانی و در عرصه داخلی کشورها تصویب شده، اما این پدیده هنوز مهار نشده و همچنان قربانی می‌گیرد؛ چراکه ما هرگز بررسی نکردیم که چه سهمی از کسانی که با جرم، بزه و خشونت در زندان‌ها به‌سرمی‌برند، ریشه جرم، بزه و خشونت‌شان در دوران کودکی و در کار دوران کودکی است. مگر می‌شود ما بچه‌ای را از دامان پرمهر مادر و از امنیت خانواده دور و وارد بازار وحشی و خشن کار کنیم و انتظار داشته باشیم که آسیب نبینند؟ این غیرممکن است.»
او همچنین به نبود تناسب واژه کودک کار و ممنوعیت کار کودک اشاره می‌کند و می‌گوید: «پشت واژه کودک کار یک اعتراض نهفته است. کودک بد سرپرست تعریف دیگری دارد. یک کودک ممکن است اتفاقا در اقشار مرفه جامعه باشد، اما سرپرست مناسب نداشته باشد. این کودک نیازی به‌کار ندارد، پس واژه کودک بدسرپرست گویای این مفهوم نیست؛ ضمن اینکه همین درواقع تعارض و تناقضی که بین واژه کودک و واژه کار هست، مورد توجه بوده که هم کار و هم کودک هر دو واژه‌ای ارزشمند‌ هستند و وقتی کنار هم قرار می‌گیرند، درواقع تداعی‌گر رنج، بی‌توجهی، فقر و نابرابری‌اند.» او درباره علت اصلی موفق نبودن طرح‌های مختلف جمع‌آوری کودکان از خیابان‌ها هم توضیح می‌دهد: «قوانین به‌خودی خود هیچ‌چیز را عوض نمی‌کنند، یک قانون خوب باید پیش‌نیازها و بستر اجرا را ببیند و جامع و غیرقابل تفاسیر متعدد باشد و از همه مهم‌تر نظارت بر حسن اجرای قانون باید وجود داشته باشد که در ایران متأسفانه برای این قوانین زیرساخت‌های لازم پیش‌بینی نشده و حتی خود قانون عامل استثمار مضاعف بچه‌ها هم شده است. به‌طور مثال فرض کنیم که اگر قانون ممنوعیت کار کودکان زیر ۱۵سال نبود، کودک می‌توانست به جای خیابان در کتابفروشی، داروخانه و جلوی چشم در یک محیط خوب کار کند و حرفه‌ای هم یاد بگیرد، اما وقتی این قوانین هست این کودک از آن فرصت‌های شغلی محروم می‌شود و ناچار است در کارگاه‌های زیرزمینی و شبانه کار کند و مورد استثمار، ستم و آسیب مضاعف قرار بگیرد.»

انجمن های‌حامی کودکان کار
مدیرعامل انجمن حمایت از کودکان کار،  درباره کودکان مهاجر که از مرزها وارد می‌شوند، می‌گوید:« شاید بهتر باشد ما به سمت سازوکارهایی برویم که درواقع این مهاجرت سازمان‌یافته باشد. در این صورت، می‌توانیم افراد را سر مرز شناسایی کنیم که هم قابل رصد باشند و هم قابل سرویس‌دهی و خب، طبیعتا اگر این اقدام صورت بگیرد، گام بزرگی در مسیر کاهش کار کودک است؛ چون بخش قابل‌توجهی از جمعیت کودکان کار، کودکان افغانستانی هستند که هیچ بررسی و آمار درستی هم در مورد آنها وجود ندارد.»
او می‌گوید کار و نیروی کار یکی از ارکان خلق ثروت در جامعه است و ادامه می‌دهد: «اگر نیروی کار جامعه در شرایطی قرار بگیرد که به آنچه حقش است، دست پیدا نکند در همان جاست که نه‌تنها کار کودک تولید می‌شود، بلکه تمام خشونت‌ها و نابسامانی‌ها هم شکل می‌گیرد. ما در بودجه برای کاهش آسیب‌ها رقم مشخص می‌کنیم؛ درصورتی که آسیب اصلی در فقر، نابرابری و نبود موازنه ثروت در جامعه است و این یک علت چندوجهی‌ است و اقدام هم باید چندوجهی باشد. در بعد اقتصادی و رفع فقر طبیعتا حرکت باید به سمتی باشد که خانواده‌ها بتوانند امرارمعاش کنند و از حمایت‌های اجتماعی، مسکن مناسب، آموزش با کیفیت و رایگان برخوردار باشند وگرنه هرگونه اقدامی در جهت کاهش کار کودک کم‌نتیجه و حتی بی‌نتیجه خواهد بود.»
او با اشاره به تعطیلی بعضی از انجمن‌های غیردولتی که برای کار کودک خدمت‌رسانی می‌کردند، می‌گوید: «دوستانی که با سوءظن به تشکل‌ها نگاه می‌کنند، اشتباه می‌کنند. جامعه امروز جامعه گذشته نیست که توسط یک حاکم به‌تنهایی اداره شود. هیچ دولتی، هیچ گروهی و هیچ جناح سیاسی و فکری نمی‌تواند به‌تنهایی جامعه را به‌صورت بهینه مدیریت کند. بدون حضور مردم اساس کار پیش نمی‌رود. تشکل‌های صنفی، مدنی و اجتماعی تبلور و تجلی مردمی رشد یافته و مسئول هستند و دستگاه‌های دولتی باید ریل‌گذاری کنند تا مردم در این تشکل‌ها شرکت کنند و تبدیل به شهروندانی بالغ، رشدیافته و مسئول شوند و اگر مسلم شد جایی یک فردی جرمی مرتکب شده آن فرد را کنار بگذارند؛ نه اینکه آن انجمن و تشکل را تعطیل کنند. انجمن برای یک فرد خاص نیست، بلکه متعلق به همه افراد جامعه است؛ تمام کسانی که از روز نخست کمک کردند برای اینکه یک انجمنی شکل بگیرد و توسعه پیدا کند و دارای تجربه در خدمات‌رسانی به گروه‌های اجتماعی شود؛ همین مردم مالک انجمن‌ها هستند.»

خروج از نسخه موبایل