کاریز میهن دوست
اکرم محمدی به تازگی در نمایش «پروین» که نوشته و کار حسین کیانی در نقش مادر پروین اعتصامی روی صحنه بود، از قضاوتهایی که درباره این نمایش شد، ابراز تاسف میکند و تاکید دارد که گروه اجرایی این نمایش هم سرنوشتی همچون پروین پیدا کرد و مهجور ماند. بدون ایجاد ارتباط بین سه گزاره زیر، که عامدانه آنها را به ظاهر پشت سر هم آوردهام، دماسنج دوقطبی نمایش تاریخ معاصر را از دهان تاریخ در میآوریم و به درجه التهاب این دماسنج نگاه میکنیم. بله! هوا خیلی گرم و نفس گیر و شرجی است. اما چرا تاریخ را آنگونه که هست نمیتوانیم بیان کنیم؟
به گزارش بخش فرهنگی سایت خبرمهم، اپیزود نخست: بخشی از مصاحبه اکرم محمدی: «امروز که اجازه میدهند درباره پروین حرف بزنیم، نمیگذارند فراتر از او برویم. دلم میخواست فراتر از پروینی که این بلاها بر سرش آمد، روی صحنه کار میکردم. دوست داشتم تماشاگر درک میکرد که پروین دست آموز مادرش بوده؛ اما آنچنان به قضاوت خود پرداختیم که باز هم پروین، مهجور، کنار گذاشته شد. امروز اصلا نمیتوان درباره فروغ کار کرد و امکان ندارد بپذیرم در کاری سفارشی درباره فروغ بازی کنم. حرف من با خودمان است با مخاطبمان است؛ کمی دست از قضاوت خود برداریم و به حرف یکدیگر گوش بدهیم چون کسی به حرفهای ما گوش نمیکند. به همین دلیل دچار این وضعیت هستیم. خودمان به جان یکدیگر افتادهایم و مدام همدیگر را نقد میکنیم آن هم نه نقدهای سازنده. الان بسیار مشتاقم نقدهای سازنده درباره نمایش و بازی خودم را ببینم.»
اپیزود دوم:
سروده و واکنش پروین به کشف حجاب و برداشتن چادر از روی سر زنان ایرانی توسط رضا شاه
زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود
پیشهاش ، جز تیره روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آنروزها، گر زانکه زندانی نبود
کس چو زن ، اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن ، در معبد سالوس، زندانی نبود
در عدالتخانه انصاف، زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت، زن دبستانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بی جواب
آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود
بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک
در نهاد جمله گرگی بود، چوپانی نبود
از برای زن، به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی، جز تنگ میدانی نبود
نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک و هنر
خرمن حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود
میوه های دکّه دانش فراوان بود، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
در قفس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستان، نام این مرغ گلستانی نبود
بهر زن، تقلید تیهِ فتنه و چاه بلاست
زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنگ از علم میبایست ، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
جلوه صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود، از هوسرانی نبود
ارزش پوشنده، کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی، با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گوهرند
گوهر تابنده، تنها گوهر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر، پرده پوش عیب نادانی نبود
زن سبکساری نبیند تا گران سنگ است و پاک
پای را آسیبی از آلوده دامانی نبود
زن چو گنجور است و عفت گنج و حرص و آز، دزد
وای اگر آگه ز آئین نگهبانی نبود
اهرمن بر سفره تقوی نمیشد میهمان
زانکه میدانست کانجا جای مهمانی نبود
پا براه راست باید داشت، کاندر راه کج
توشه ای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود
چشم و دل را پرده میبایست، اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
شه نمیشد گر در این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود
باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
اپیزود سوم:
۲۲ اسفند ۱۳۹۳ خبرگزاری تسنیم: رهبر معظم انقلاب در خلال عیادت جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ از ایشان، ضمن قرائت چند بیت از پروین اعتصامی فرمودند: سعی میشود چهرهاش پوشانده شود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، جمعی از فعالان ادب، فرهنگ، هنر، رسانه و ورزش عصر روز گذشته، ۲۱ شهریور ماه، با حضور در بیمارستان از رهبر انقلاب عیادت کردند. در این دیدار، حضرت آیتالله خامنهای در جریان گفتوگو با آقایان کمال تبریزی، مجید مجیدی، ابراهیم حاتمیکیا و رضا امیرخانی، شعری از پروین اعتصامی خواندند و نکاتی را دربارهی این شاعر بیان کردند و ابیات ذیل را قرائت فرمودند:
«هر بلائی کز تو آید رحمتی است
هر که را رنجی دهی آن راحتی است
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با مهر تو پیوندم زنند…»
ایشان در ادامه در مورد پروین اعتصامی و تلاش عدهای برای پوشاندن قوت شعری و استادی این شاعر در مقایسه با دیگر شاعران فرمودند: سعی میشود چهرهاش پوشانده شود. به او گفتند شاعر نخود لوبیا، برای اینکه فروغ فرخزاد را بالا ببرند آن را خواستند خردش کنند. حالا فروغ را هم من نظر نامناسبی ندارم به او، به نظرم میآید آخریها وضعش بد نبوده انشاء الله. اما برای اینکه او را بالا ببرند تو سر این زدند با این رتبه شعری.