ویروسی برای تمام فصول

خبرمهم: با اضطراب ناشی از بحران سویه دلتا چه کنیم؟

به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، «رفتار مردم در کوچه و خیابان تغییر کرده است. دیگر جای خنده، لب‌ها را خط اخم پر کرده و تنها سؤالی که آنها از یکدیگر می‌پرسند این است که چه وقت این بیماری تمام خواهد شد؟ از طرفی واکسیناسیون عمومی هم در حال پیگیری است اما کیست که نداند این اتفاق چقدر دیر در حال رخ‌دادن است. مردمی که ۲ سال با هر پیک، چشم انتظار تمام‌شدن بیماری یا آغاز واکسیناسیون بودند حالا با پیک سهمگینی روبه‌رو شده‌اند که قصد فروکش‌کردن ندارد. مسئولان هر روز از لزوم تعطیلی تهران و شهرهای قرمز و بحرانی مانند مشهد حرف می‌زنند اما در عمل اتفاقی نمی‌افتد.
گویا روزهای کرونایی در ایران تمام‌ناشدنی‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. هر روز رکوردهای جدید مرگ و میر و بستری به گوش می‌رسد. انگار در میانه یک بحران بی‌پایان به سر می‌بریم. با شیوع سویه جدید کووید-۱۹ که به دلتا شناخته می‌شود مردم وحشتی جدید را تجربه می‌کنند. بر اساس آمارهایی که صداوسیما اعلام کرده است تقریباً هر دو دقیقه یک نفر به‌ دلیل ابتلا به کرونا می‌میرد و هر ۲ ثانیه یک نفر مبتلا می‌شود. به نظر دیگر فرقی نمی‌کند پیش از کرونا درگیر اضطراب بوده‌ایم یا نه حالا همه در معرض یک اضطراب بی‌انتها هستیم.
مزدک ۳۵ ساله است و تا امروز مبتلا نشده. او تا پیش از شیوع سویه دلتا هر روز صبح در خلوتی خیابان به پارک می‌رفت و ورزش می‌کرد. به قول خودش همین ورزش باعث شده کرونا نگیرد اما حالا با شیوع دلتا روزها به پیاده‌روی با دو ماسک روی هم دلخوش کرده است: «از وقتی شنیده‌ام که این سویه جدید در هوای آزاد هم قابلیت بیمارکردن دارد عجیب وسواسی شده‌ام. پیش از این سعی می‌کردم صبح‌ها بدون ماسک در مسیرهای خلوت بدوم اما حالا همسرم نمی‌گذارد. حق هم دارد این روزها سلامت بدن از هر چیز دیگری مهم‌تر است.»
اما او تعریف می‌کند که راهی برای تخلیه انرژی ندارد و در بمباران اخبار بد در حال فروپاشی عصبی است: «روزها با دو ماسک در خیابان قدم می‌زنم اما غمگین‌تر می‌شوم. مردم هر روز از هم بیشتر فاصله می‌گیرند. به پارک ‌می‌روم می‌بینم همان پیرمردهایی که چند وقت پیش دور هم با ماسک بازی می‌کردند حالا با فاصله نشسته‌اند و با صدای بلند از دور با هم حرف می‌زنند.»
آلبر کامو در کتاب معروفش طاعون جمله‌ای دارد که می‌گوید: «عادت به ناامیدی از خود ناامیدی بدتر است.» بخشی از مردم به خاطر عادت به ناامیدی است که رعایت پروتکل‌ها را کنار گذاشته‌اند. با یکی از این افراد صحبت می‌کردم و علت را می‌پرسیدم. او لیست بلندی از افرادی را نام می‌برد که با وجود رعایت، مبتلا شدند: «چه فرقی می‌کند رعایت بکنیم یا نکنیم وقتی همه مبتلا خواهیم شد؟»
به گفته او ناامیدی، اضطراب مرگ و سرخوردگی از روند کند واکسیناسیون مردم را به اینجا کشانده است.
حسین ابراهیمی‌مقدم، روانشناس، معتقد است، اعتماد مردم به سیستم بهداشتی کشور مسأله‌ای حیاتی است که متاسفانه لطمه شدیدی خورده: «وقتی می‌بینند سرم و آب مقطر در بازار نیست، وقتی می‌بینند توان مالی خرید دارو را در بازار آزاد ندارند خشمگین می‌شوند و این خشم فروخورده به افسردگی بدل می‌شود. با وجود این که ما دو سال است درگیر این بیماری هستیم هنوز ابزار مناسب و داروی کافی در اختیار نداریم و اینها به اضطراب مردم در برابر بیماری دامن می‌زند.»
او معتقد است این اضطراب‌ها و فشار روانی سیستم ایمنی بدن را تضعیف می‌کند. کافی است چند دقیقه به صحبت‌های دکتر نفیسه ثقفی که در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌چرخد گوش دهید؛ پزشکی که شرایط کرونا در مشهد را با اشک توصیف می‌کند. شرایط در همه کشور به وخیم‌ترین حالت این دو سال رسیده، شبکه‌های اجتماعی پر از پیام تسلیت شده و عکس‌ها از صف‌ بیمارستان و داروخانه‌ها، ترس از ابتلا به کووید-۱۹ را تبدیل به کابوسی سریالی کرده است.
منصوره که مجبور است در این شرایط سر کار برود از همکارانی می‌گوید که بی‌تفاوت نسبت به بیماری بدون ماسک به دفتر کار می‌آیند. او تعریف می‌کند که دو ماسک روی هم با شیلد محافظ صورت هم از اضطراب او کم نمی‌کند: «متأسفانه صاحبکار اصلاً زیر بار دورکاری نمی‌رود و جدای از این قضیه، رعایت‌کردن‌های سفت و سخت من هم سوژه شوخی بعضی از همکاران است.»
او تعریف می‌کند که به‌ خاطر اضطراب بیماری مجبور است هر روز با اسنپ سر کار برود و از وسط ماه مجبور است خرج‌های خورد و خوراک خود را کم کند تا به اجاره‌خانه برسد: «واقعاً دنبال‌کردن اخبار کرونا برایم تبدیل به کابوس شده است. هر روز یک خبر جدید می‌آید. یک روز قارچ سیاه و یک روز نبود دارو. هر شب قبل از خواب کافی است کمی سرم درد بگیرد یا احساس کوفتگی بکنم، دیگر تا صبح از خواب خبری نیست و مجبورم دوباره شبکه‌های اجتماعی را باز کنم که حالم را خراب تر می‌کند.»
ابراهیمی‌مقدم معتقد است نباید نسبت به پیگیری اخبار کرونا صفر یا صدی برخورد کنیم؛ نه آن قدر زیاد که باعث افسردگی شود نه آن قدر کم که هیچ از کرونا ندانیم: «باید سعی کنیم اضطراب خود را مدیریت کنیم. نباید وقتی خبر یا تحلیل پزشکی می‌خوانیم خود را بیمار تصور کنیم. اگر این حالت ادامه پیدا کند، به این وسواس دامن می‌زنیم و متأسفانه دیده شده برخی به‌ دنبال این عادت سر از اخبار غیر علمی درمی‌آورند که تأثیر مخربی روی کارکردهای فردی و سلامت دارد.»
برای آرش این وضعیت ته خط زندگی است. او که تا پیش از شیوع سویه دلتا کمی امیدوار شده بود، حالا با حجم اندوه و اضطراب خود تنها مانده است: «احساس می‌کنم این بحران تمام نمی‌شود. یادم هست روزهای اول می‌گفتیم ۶ ماه بعد تمام می‌شود اما نشد. یک سال بعد خبر تولید واکسن آمد خیلی خوشحال شدیم. گفتیم واکسن می‌زنیم مشکل حل می‌شود اما روند آن به گونه‌ای است که برای همه مصونیت ایجاد نمی‌کند و دیگر آن امید اولیه را هم با این وضعیت از دست داده‌ام. وقتی به اینها فکر می‌کنم و می‌بینم هر ماه وارد پیک جدیدی می‌شویم دیگر رغبت شادی و زندگی را از دست می‌دهم.»
او که به قول خودش یکی از راه‌های فرار همیشگی‌اش دیدن دوستان و خانواده‌اش بود حالا محرومیت از دیدن و معاشرت با آنها را نمی‌تواند هضم کند: «نمی‌دانم چطور با این وضعیت کنار بیایم؟ راستش را بخواهید فکر می‌کنم هیچ چیز نمی‌تواند کمکم کند وقتی می‌بینم مردم چطور گرفتارند. وقتی یادم می‌آید زن عمویم چطور پشت تلفن زار می‌زد و از این که حتی نتوانسته سر خاک عمویم برود عاجز شده بود…»
چه چیزی می‌تواند یک انسان را در ناامیدانه‌ترین روزهای زندگی‌اش نجات دهد؟ شاید نجات هم واژه خوبی نباشد؛ آرام کند؟ اگر خوشبختی را امری اجتماعی بدانیم کدام روح است که با دیدن این حجم از مرگ و میر آزرده نشود؟
حسین ابراهیمی مقدم، روانشناس، معتقد است باید سرعت واکسیناسیون چند برابر حال حاضر شود، باید بار اقتصادی خردکننده از روی دوش مردم برداشته شود تا مردم برای در خانه ماندن ترغیب شوند. او معتقد است در کنار رعایت پروتکل‌ها، حفظ معنویت در این شرایط بسیار کمک‌کننده است: «باید معنای زندگی خود را پیدا کنیم. باید برای آینده برنامه‌ریزی کنیم و ایمان داشته باشیم این شرایط پایدار نخواهد بود. مانند کسی که با ایمان به بارش باران بعد از نماز به همراه خود چتر آورده بود.»/ایران

خروج از نسخه موبایل