به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، هشدار بیماری روانی و تهدید سلامت روان جامعه مدتی است که به صدا در آمده است. جامعهای که روزانه و حتی هرساعت با اخبار و آمار تکاندهنده و ناراحتکننده مواجه است از لحاظ سلامت روان قطعا در شرایط نامناسبی قرار دارد. اما این بار بحث سلامت روان دانشآموزان یا همان آینده سازان کشور مطرح است. دانشآموزانی که در سالهای اولیه عمر خود درگیر بیماریهای روانی هستند تهدید بسیار جدیای برای جامعه محسوب میشوند زیرا نسل بعدی نسل بیماری خواهد بود. به تازگی عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی آمار تکان دهندهای از سلامت روانی دانشآموزان ارائه داده است. مهدی عیسی زاده در این باره گفت: « از ۱۳ میلیون دانشآموز در سراسر کشور، پنج میلیون دانشآموز از نظر سلامت روانی مشکل دارند و باید ردیف اعتباری ویژهای برای آنان در نظر گرفته میشد.» حدود یک سوم از دانشآموزان کشور ما درگیر بیماری روانی هستند و این آمار باید لرزه بر تن هرکسی بیندازند که به فکر آینده کشور است. ما در این گزارش درباره سلامت روانی با کارشناس ارشد روانشناسی کودک و نوجوان صحبت کردهایم و در ادامه تاثیر سلامت روان بر آموزش را از منظر یک کارشناس آموزشی مورد بررسی قرار داده ایم.
افسردگی در کودک و نوجوان
فاطمه رسولی کارشناس ارشد روانشناسی کودک و نوجوان درباره اختلالات شایع در این گروهها به آفتاب یزد گفت:«یکی از اختلالات شایع در کودک و نوجوان که در حال ازدیاد نیز است اختلال افسردگی است.اختلال افسردگی که در بزرگسالان خود را با احساس غم و ناامیدی خود را نشان میدهد در بچهها میتواند با پرخاشگری نمود پیدا کند. یعنی خیلی وقتها بچهها به دلیل خشم، پرخاشگری و لجبازی به دفاتر مشاوره ارجاع داده میشوند اما مشکل زیر بنایی در آنها افسردگی است. علل مختلفی میتواند به اختلال افسردگی دامن بزند. یکی از علتها این است که طلاق والدین است. گاهی طلاق والدین در سنی اتفاق میافتد که فرزند هنوز به رشد فکری و بلوغ نرسیده است و طلاق را نمیتواند هضم کند. در کشور ما معمولا طلاق زمانی اتفاق میافتد که پدر و مادر به آخرین مرحله از رابطه خود میرسند. یعنی با جنگ و دعوای خیلی زیاد این اتفاق رخ میدهد. بنابراین بچهها با یک بحران عاطفی بسیار شدید مواجه میشوند و نمیتوانند مسئله طلاق را برای خود هضم کنند.یکی دیگر از مواردی که به افسردگی در بچهها میتواند دامن بزند داشتن پدر و مادر شاغلی است که مدام سرکار هستند و از لحاظ بعد هیجانی نمیتوانند فرزندان خود را حمایت بکنند. از دیدگاه ما روانشناسان کمیت در ارتباط با بچهها مهم نیست بلکه کیفیت رابطه بسیار اهمیت دارد. مهم نیست که پدر و مادر شاغل تعداد ساعات زیادی را با فرزند خود سپری کنند مهم این است که تعداد ساعت کمی که در کنار بچهها هستند با کیفیت تمام با آنها بازی و معاشرت کنند.»
اختلال اضطراب
این کارشناس ادامه داد:« یکی دیگر از آسیبهایی که در بچهها شایع شده است اختلالات اضطرابی است. اختلال اضطرابی به خصوص اختلال اضطراب فراگیر روز به روز در بچهها در حال رشد است. یکی از چیزهایی که میتواند باعث شود اضطراب در بچهها به وجود بیاید اضطراب خود پدر یا مادر است. به خاطر دغدغههای مالی و مشکلات اقتصادی این روزها والدین خودشان بسیار مضطرب هستند و این دیدگاه که بچهها متوجه نمیشوند باعث انتقال اضطراب به آنها میشود. بچهها از زمانی که در رحم مادر هستند متوجه اضطراب مادر و دعواها هستند پس اضطراب به بچهها میتواند سرایت پیدا کند. مشکل بعدی فضای مجازی است.ما با نسلی مواجه هستیم که مورد حمله اطلاعات قرار گرفته است.یعنی اطلاعات چه به صورت درست و چه به صورت غلط به سمت بچهها سرازیر میشود. آنها به راحتی به شبکههای مجازی دسترسی دارند و اطلاعاتی را دریافت میکنند که متناسب با سنشان نیست. چون کودکان تا ۱۵ سالگی به تفکر انتزاعی نمیرسند و قدرت تحلیل و بررسی اطلاعات را ندارند، صرفا اطلاعات منفی و اخبار بد را دریافت میکنند. در نتیجه امید به زندگی شان کاهش پیدا میکند و اضطراب آنها بالا میرود. استفاده زیاد از فضای مجازی هم به اضطراب و هم به افسردگی بچهها دامن میزند. »
اختلال سازگاری
وی در ادامه تصریح کرد:« در زمانهای قدیم ورزش و فعالیتهای بدنی جزو روتین زندگی بچهها بود. ولی الان به واسطه زندگی ماشینی و فراگیر شدن اینترنت بچهها مدام با فضای مجازی درگیر هستند و فعالیت بدنی ندارند. یکی از اختلالات شایعی که این روزها در بچهها دیده میشود چاقی است.چاقی با خود اختلالات روانی زیادی را به همراه دارد. اولین اتفاقی که میافتد این است که بچههایی که چاق هستند از اعتماد و عزت نفس پایینی برخوردار هستند. عزت نفس و اعتماد به نفس پایین باعث میشود آنها از جامعه و اجتماع گریزان باشند و نخواهند با دیگران ارتباط برقرار کنند.خود این مسئله به انزوا طلبی و افسردگی دامن میزند. علاوه بر این نداشتن تحرک و ورزش باعث میشود نشاط در بچهها کاهش پیدا کند. اما اختلال شایع دیگری که وجود دارد اختلالاتی در رابطه با سازگاری هستند. اختلالات سازگاری درواقع شامل اختلالاتی هستند که وقتی یک مسئلهای در زندگی برای بچهها رخ میدهد آنها نمیتوانند با آن مسئله خو بگیرند و آن مسئله منفی را بپذیرند. شکست در امتحان یا موفق نبودن در یک مسئلهای برای آنها آنقدر بزرگ جلوه میکند که دچار اضطراب شدید میشوند و روتین زندگی آنها به هم میریزد. اختلال سازگاری روز به روز در حال افزایش است علت آن هم این است که به واسطه اینکه پدر و مادرها وقت زیادی برای فرزندان خود نمیگذارند و فرزندان مدام در فضای مجازی وقت خود را سپری میکنند به آنها یاد داده نمیشود چگونه اضطراب خود را کنترل کنند و با اتفاقهای بعد زندگی خود مواجه شوند.»
این روانشناس در آخر گفت: « اختلالات دیگری که در بچهها شایع است اختلال بیش فعالی است. اختلال بیش فعالی خود را در کمبود تمرکز و توجه برای یادگیری و همینطور داشتن تحرک زیاد در بچه نشان میدهد. بیش فعالی علتهای مختلفی دارد. علتهای ژنتیکی که ممکن است پدر و مادر این اختلال را داشته باشند و به بچه منتقل کنند.همچنین محیطی که بچه در آن قرار دارد اگر مدام محدودکننده باشد و به او فرصت دخل و تصرف در محیط داده نشود میتواند باعث شدت یافتن بیش فعالی شود. متاسفانه مصرف مواد جزو اختلالاتی است که سن شروع آن دارد به زیر ۱۲ سال میرسد. به واسطه اینکه در کشور ما مصرف مشروبات الکلی و مصرف دخانیات و قلیون در بین پدر و مادر رو به افزایش است، این الگو رفتاری به بچهها سرایت پیدا میکند.هرچقدر سن شروع مصرف مواد در بچهها پایینتر باشد آسیبها و اختلالات همراه با آن بیشتر و گستردهتر است. »
خدمترسانی در زمینه سلامت روانی در مدارس بسیار پایین است
محمدرضا نیک نژاد کارشناس آموزشی در این باره به آفتاب یزد گفت:« این آمار وحشتناک است. حدود ۳۰ درصد از دانشآموزان ما درگیر بیماری روانی هستند که این عدد بسیار مهم است. جامعه ما جامعه غمگینی است و مشکلات خانوادهها عموما بر فرزندانشان سرریز میشود. یعنی گرفتاریهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باعث سرخوردگی در پدر و مادرها میشود و این مشکلات به فرزندان منتقل میشود. گریزان بودن از آموزش و اینکه در کلاسها ما عموما با یک حجم بالایی از ناسازگاری مواجه هستیم نشان از عدم سلامت روان دارند. بچهها اغلب نمیتوانند نه با خودشان نه با کلاس و نه با معلم سازگار شوند و ارتباطات بسیار سستی دارند و به سرعت ارتباطات به هم میریزد و موجب دلخوریها میشود.در نتیجه فشار بر معلمان زیاد میوشد و گاه معلمان از چارچوب قانونی خارج میشوند و خشونت در کلاسها نمود پیدا میکند. بخش زیادی حجم بالای خشونتهایی که در مدرسه رخ میدهد بیگمان ناشی از همین اختلالات روانی است. این بچهها عموما گرفتاریهایی دارند و نیازمند مشاوران متخصص هستند که هم به بعد روانی و هم به بعد آموزشی دانشآموزان رسیدگی کنند زیرا آنها نیاز به همدردی و کمک دارند. باید نیروهای مشاور هم متخصص باشند و هم به تعداد مورد نیاز در دسترس دانشآموزان قرار گیرند. الان در یک مدرسه ۵۰۰ نفره ۲نفر به عنوان مشاور است و آنها عموما مشاور آموزشی هستند و از بعد روانی دانشآموزان غافل میشوند. عملا خدمترسانی در زمینه سلامت روان در مدرسههای ما صفر است.خانوادهها هم عموما درگیر مسائل خودشان هستند و این بچهها متاسفانه همینطور رها شده بزرگ میشوند و آموزششان تحت تاثیر قرار میگیرد. این آموزش نیافتگی باعث عدم موفقیت در زندگی تحصیلی و اجتماعی آنها میشود و این بیماری را به نسلهای آینده منتقل میکنند و اثرات آن را با در هستههای خانوادگی آینده خواهیم دید. ارتباطات دانشآموزان ضعیف است، قدرت حل مسئله ندارند و به نظر میآید بخشی از طلاقهای موجود و آسیبهای اجتماعی ناشی از همین اختلالاتی است که در مدارس و خانوادهها مورد رسیدگی قرار نمیگیرند.جو ناامیدی در سطح جامعه گسترده است و این اتفاقات ناگوار هرروزه خود باعث اختلالات روانی میشود. از سوی دیگر معلم هم یک بخشی از جامعه است و نمیتوان از معلم انتظار داشت تمام گرفتاریهای خود را خارج از کلاس رها کند و وارد کلاس بشود.شاید برخی از معلمها تلاش کنند گرفتاریهای خود را به کلاس وارد نکنند.به نظر من ما نمیتوانیم آموزش و پرورش را از بافت جامعه جدا کنیم چه بسا در تشدید این آسیبهای روانی نقش پررنگ خود را داشته باشد. »/آفتاب یزد