به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، «خانوادههای کمجمعیت امروزی که در داخل خانه هم چندان داد و ستدی با هم ندارند و هر یک در لاک خود فرو رفته و کمترین دیالوگ را با هم برقرار میکنند، نمیتوانند برای آینده دور تولید خاطره کنند. جوانان نسل حاضر هم اگر داخل اتاق خود محبوس نباشند یقیناً هدفونی به گوش زدهاند تا از قیل و قال دنیا خارج باشند و حتی صحبتهای روزمره اطرافیان را نشنوند چه برسد به تعامل جمعی و انجام کارهای مشترک با سایر اعضای خانواده.
تا همین یک سال پیش و قبل از شیوع کرونای عالمگیر، کمتر عنصری را میشد مثال زد که پتانسیل درگیر کردن اکثریت قریب به اتفاق جامعه را داشته و برای دهههای بعدی تولید خاطراتی بکند که پسزمینههای مشترکی داشته و هر کسی از ظن خود یار شده و روایت اول شخصِ اختصاصی از موضوع داشته باشد. تا قبل از کووید-۱۹ نسل جدید چنان سبک زندگی منحصر به فردی برای خود برگزیده بود که وجه اشتراک چندانی در بین علاقهمندیهایشان یافت نمیشد و به دلیل وفور منابع تغذیه فکری و روحی و داشتن دغدغههای متفاوت، هر یک به جزیرههای مستقل و جدا از هم تبدیل میشدند که در نهایت باید در جایی مثل فضای مجازی به هم رسیده و لایکی داده و پسندی میستاندند و این امر در مقایسه با دو سه دهه پیش از چنان تفاوتهای بنیادین و آشکار برخوردار بود که هضم آن برای علمای حوزه جامعهشناسی هم به این سادگیها نبود!
در مقابل این نسل، متولدین دهههای ۵۰ و ۶۰ را داشتیم که بیتوجه به جغرافیای محل سکونت و حتی طبقه اجتماعی و اقتصادی متفاوت، از چنان سطح بالایی از اشتراکات روحی، روانی و زیستی برخوردار بودند که هنوز هم که هنوز است وقتی از آن دوران بخصوص حرف میزنند انگار در خاطرات یکدیگر ورود پیدا کرده و در طول و عرض آن خود را یافته و تجربیات مشابه را با هم به اشتراک گذاشته و از آن لذت میبرند. یکی از دلایل داشتن چنین احساس قوی از خاطرات جمعی برمیگشت به فضای خاص و بسته دهه شصت و اوایل دهه هفتاد و حضور اندک و تنوع بسیار کم رسانهها و یکسان بودن منابع تغذیه فکری جامعه! در این میان تفاوت چندانی بین فقیر و غنی وجود نداشت و تنها دریچه ارتباط شان با جهان پیرامون خلاصه میشد در یک تلویزیون پارهوقت که تنها دو شبکه داشت و کل جامعه باید مخاطبش بوده و از برنامههای پخش شده بهره برده و به عنوان جزئی جدانشدنی از خانواده تلقی کرده و بازخورد برنامهها را در بحثهای خویش شاهد بودند تا جایی که در سالهای اخیر تلویزیون ایران بشدت روی این احساس مشترک حساب کرده و برنامههای زیادی را با حال و هوای یادآوری شرایط خاص آن دوران و برنامههای پخش شده روی آنتن فرستاده است.
زندگی ریاضتبار دوران جنگ شرایط خاص خودش را داشت؛ به گونهای که تمام طبقات جامعه، مایحتاج اصلی خویش را ذیل مکانیسمی واحد به نام «سیستم کوپنی» تأمین میکردند و همه مجبور بودند برای دریافت سهمیه ناچیز ۴۵۰ گرمی روغن نباتی و هزار و ۱۰۰ گرمی قند و شکر روزها و شبها گوش به اخبار تلویزیون و رادیو بسپارند تا با اعلام شماره مورد نظر توسط ستاد بسیج اقتصادی کشور آن را از بقیه کوپنها جدا کرده و راهی فروشگاههای عامل پخش رفته و در صف طویل ایستاده و بعد از ساعتی به اندازه سهمیه تعداد نفرات خانواده کالا دریافت کرده و خوش و خرم راهی منزل شوند.
این چنین است که وقتی امروز صحبت کوپن به میان میآید تعداد زیادی خاطره در ذهن شنوندگان ردیف میشود یا کلیدواژههایی چون صف دریافت نفت، بمباران، سریالهای محبوب تلویزیون، کارتونهای ژاپنی و قهرمانهای مادر گم کرده، برنامههای رادیو و … همه و همه سرفصلهایی هستند که پتانسیل شروع مباحثه، خاطرهگویی و گل انداختن صحبتها را دارد تا هرکس از زاویه دید خود و بسته به موقعیتی که در آن حضور داشت در موردش داد سخن سردهد.
همان که اوج آن را در سریال «وضعیت سفید» به کارگردانی حمید نعمتالله شاهد بودیم و بینندگان با دیدن هر لحظهای از سریال کلی خاطرات خوب و بد از گذشته خویش را به یاد آورده و «آخ…آخ…» میگفتند و با آدمهای سریال همذات پنداری میکردند؛ حتی در نوع عاشق شدن و عدم توانایی ابراز علاقه به معشوق!
اما در دهههای اخیر این روند بشدت تغییر کرده و کمتر پدیدهای یافت میشود که قابلیت و توانایی تبدیل شدن به دغدغه عمومی را داشته و برای دهههای آتی ایجاد خاطره مشترک کند. بهعنوان مثال بهدلیل کثرت شدید شبکههای تلویزیونی ایرانی و خارجی، کمتر افرادی را میتوان یافت که از منابع مشترک استفاده کرده و فردای آن روز در موردش صحبت کنند. در یک کلاس سینفره خیلیها شاید اصلاً تلویزیون نگاه نکنند و کارهای دیگر همچون حضور در فضای مجازی را به آن ترجیح بدهند و آنهایی هم که بیننده تلویزیون هستند هرکس بنا به سلیقه و امکانات خویش پیگیر فیلم، سریال و برنامه خاصی است که به وفور یافت میشوند و به احتمال زیاد کمترین ارتباطی هم به بقیه ندارند.
در حالی که ۳۰ سال پیش این گونه نبود و تمام ردههای سنی یک خانواده بهصورت اجباری هم که شده پای یک برنامه مینشستند و با آن ارتباط برقرار کرده و در روزهای بعد هم در موردش صحبت میکردند.
خانوادههای کمجمعیت امروزی که در داخل خانه هم چندان داد و ستدی با هم ندارند و هر یک در لاک خود فرو رفته و کمترین دیالوگ را با هم برقرار میکنند، نمیتوانند برای آینده دور تولید خاطره کنند. جوانان نسل حاضر هم اگر داخل اتاق خود محبوس نباشند یقیناً هدفونی به گوش زدهاند تا از قیل و قال دنیا خارج باشند و حتی صحبتهای روزمره اطرافیان را نشنوند چه برسد به تعامل جمعی و انجام کارهای مشترک با سایر اعضای خانواده و این چنین میشود که افراد دنیاهای جدا و دور از هم درست کردهاند که ترجیحشان نداشتن ارتباط با هم بوده و هرکس غرق در افکار خود، نهایتاً پاسدار حریم شخصی خویش باشد.
شاید اگر بخواهیم خیلی ریزبینانه به قضیه نگاه کنیم بشود عنصری مثل فوتبال را بهعنوان یکی از آخرین ریسمانهای پیونددهنده دنیای آدمها مثال زد که هنوز قابلیت محل بحث شدن و ایجاد لحظات مشترک بین طبقات مختلف جامعه را داراست و شاید دو دهه بعد بتوان چهار خاطره با زمینه مشترک مثلاً فلان جام جهانی و بهمان داربی از بین صحبتها درآورد.
با تمام این اوصاف پدیده کووید – ۱۹ تمام معادلات را به هم زد و چنان در تار و پود بخشهای مختلف اجتماعی جاخوش کرد که چندین ده سال دیگر هم نمیتوان عوارض آن را از یاد برد و بیست سیسال بعد هر کس با به یاد آوردن سالهای کرونایی از عزیزانی خواهد گفت که در عین جوانی از دست داده یا از مراسم عروسی دزدکی که برگزار کرده یا عزایی که در سکوت و بیخبری و در خلوت تحمل کرده خواهد گفت و این که چگونه در این مدت تعادل آدمها و زندگیها به هم خورد و بشریت در حضیض ناتوانی تن به شرایطی داده که حتی دو سه سال قبل، تصورش هم سخت مینمود و بیشتر به درد فیلمهای آخرالزمانی میخورد تا چیزی که مخاطب را به تفکر وا دارد. اما همه اینها رخ داد تا نسل حاضر هم چیزی برای بحث در گعدههای دوستانه آینده دور داشته باشد.»/ایران