به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، تلاش برای بقا و ادامه حیات، ما را به جایی رسانده که تنها زنده بمانیم و برای آنچه تصور میکنیم زندگی است، بجنگیم و تلاش کنیم. عوامل و شرایط مختلفی از پیری و بیماری تا استرس، خودکشی، تصادفات و جنگ و… میتوانند به حیات انسان پایان دهند و مرگ را رقم بزنند اما بسیاری از ما تصور میکنیم که مرگ برای دیگری است و هیچگاه به سراغ ما نمیآید.
بازنمود ذهنی و تصویری مرگ در وجود هر فرد به علت تعدد فرهنگها، باورها و تجربیات تاریخی جوامع، بسیار متنوع و گسترده است و در شرایط کنونی که دغدغهها، مشکلات و سرعت گذر زمان زندگی زیاد شده، نگاه به مرگ از روی آیندهنگری، هراس از آن یا هر موضوع دیگری تا حدودی غیرممکن به نظر میرسد و انسانها غرق در روزمرگی به زنده ماندن میاندیشند و در حال زندگی میکنند. در این میان اما برخی از انسانهایی که در قید حیات هستند، با نیم نگاهی به مرگ و در قید وفات، روزگار میگذرانند و خود را برای مواجهه با مرگ آماده میکنند.
برخی از افراد از نظر روحی، جسمی، مالی و حتی دیگر امکانات خود را برای مرگ آماده میکنند تا روزی که مرگشان فرا برسد و جان به جان آفرین تسلیم کنند. به سراغ برخی از این افراد رفتیم و نظر آنها را در خصوص مرگ جویا شدیم. آنها در دزفول در استان خوزستان زندگی میکنند.
عبدالحسین حدودا ۷۰ سال سن و چهار فرزند و هفت نوه دارد. او یک مزار برای خود پیش از مرگ خریداری کرده و در خصوص مرگ میگوید: “از مرگ نمیترسم و منتظر تصمیم خدا برای روز مرگم هستم. هر چیزی را که باید ببینم، دیدهام و اینکه میبینم بچهها و نوههایی که دارم از زندگیشان خوشحال هستند مرا شاد میکند و هر اتفاقی برایم بیافتد که از دنیا بروم راضی به رضای خدا هستم. برای خودم قبر خریدهام که پس از مرگم خیالم راحت باشد که خانوادهام دچار مشکل نمیشوند و جای دفن من مشخص است.”
علی ۵۷ سال سن و سه فرزند دارد که یکی از آنها ازدواج کرده و دو فرزند دیگرش با او و همسرش زندگی میکنند. علی نیز برای خود یک قبر پیش از مرگش خریداری کرده که روی آن نوشته “در قید حیات”.
او در خصوص مرگ و خریداری قبر میگوید: “قبر خریدم که گران نشود چون هر روز که میگذرد همه چیز گران میشود. من هم رفتم برای روزی که نیستم قبری خریدم تا اگر نبودم خیالم راحت باشد که جایی برای دفن من هست.”
امیرحسین ۲۴ سال سن دارد. میگوید: “پدرم قبری برای خودش و مادرم خریده و به ما گفته اگر روزی به رحمت خدا رفتند، آنها را در آنجا دفن کنیم اما من اصلا به مرگ فکر نمیکنم؛ نه برای خودم و نه پدر و مادرم. زندگی جریان دارد تا وقتی که بمیریم و دلیلی ندارد که پدرم از حالا که زنده است برای خودش قبر بخرد. باید با پولش در همین روزها عشق و حال میکرد.”
فاطمه ۷۱ ساله است و شوهرش را هشت سال پیش از دست داده است. میگوید: “مزاری که برای شوهرم گرفتیم و او را دفن کردیم دو طبقه است و من را هم بعد از مرگ در همان مزار دفن میکنند. پایین سنگ قبر شوهرم را خالی گذاشتهاند و چیزی ننوشتهاند تا وقتی که قرار باشد من را در آن مزار دفن کنند و روی آن اسم و تاریخ مرگ من را بنویسند. من که از مرگ نمیترسم اما دوست دارم آنقدر آرام بمیرم که حتی احساسش نکنم.”
کریم ۶۷ ساله یکی دیگر از افرادی است که یک قبر را پیش از مرگش خریداری کرده و سنگی با عنوان کریم در قید حیات بر روی آن گذاشته است.
کریم میگوید: “کمی از مرگ میترسم و کاش جوری بمیرم که اذیت نشوم. مرگ دست خدا است و هر وقت خدا بخواهد میمیریم اما خب دست خودم نیست اندکی میترسم. قبری که خریدهام برای آن است که میخواستم در کنار همسرم دفنم کنند. وقتی او مُرد و دفنش کردیم من هم قبری خریدم تا روزی که میمیرم کنار او باشم.”
بتول ۸۲ ساله است و با همسرش زندگی میکند. او شش فرزند دارد که همه آنها ازدواج کردهاند. بتول نیز پیش از مرگ مزاری برای خودش خریداری کرده است.
او میگوید: “دوست دارم برای هیچکس مزاحمتی نداشته باشم. مزاری خریدهام تا وقتی مُردم بدون دغدغه بچههایم من را دفن کنند. حتی کفن هم خریدهام و در مشهد متبرکش کردهام. همیشه برای مرگ آماده بودهام و هر وقت که به سراغم بیاید از این دنیا میروم.”
رضا ۴۴ ساله است و یک فرزند دارد. او برای خود یک قبر خریده بود اما سال گذشته پدرش فوت کرد و او را در مزاری که برای خودش خریده بود، دفن کرد.
رضا میگوید: “قبری که خریدم چند طبقه است. وقتی که پدرم فوت کرد تصمیم گرفتیم که او را در این مزار دفن کنیم و چون چند طبقه است میتوان بعدا هم نفرات دیگری از جمله خودم را در آن دفن کرد. وقتی که قبر را خریدم به دلیل آن بود که میترسیدم گران شود و دیگر نتوانم محلی که می خواهم در آن دفن شوم را خریداری کنم.”
عبدالنبی ۸۰ ساله است. او نیز پیش از مرگ خود، یک مزار خریداری کرده است تا در زمان مرگش او را در آن دفن کنند.
عبدالنبی میگوید: “مرگ حق است و هر وقت که بمیرم راضی هستم. زمانی بود که میگفتند قبرستان دارد پر میشود و دیگر جا نیست و کم کم باید در یک قبرستان دیگر مردهها را دفن کنند. آن زمان به پسرم گفتم تا برایم یک قبر بخرد چون دوست داشتم در قبرستانی که نزدیک خانه و بچههایم است من را دفن کنند. میخواهم وقتی میمیرم بچههایم بالای مزارم بیایند نه اینکه تنهایم بگذارند.”
در روزگاری که باور آنچه به چشم نمیآید برای بسیاری از مردم سخت و دشوار است، عدهای به مرگ میاندیشند و در لحظههای زندگی و حیات، نگاهی به وفات و مرگ دارند. جای تامل است، افرادی در قید وفات به حیاتشان تا روز مرگ ادامه میدهند./ایسنا