به گزارش بخش سیاسی سایت خبرمهم، «حسین مکی چهرهای دوگانه در تاریخ معاصر ایران دارد. برخی او را سرباز فداکار وطن مینامند و برخی او را یک خطاکار قلمداد میکنند. اویی که در جریان ملیشدن صنعت نفت به عنوان یکی از اعضای هیات خلع ید تلاشهای بسیاری کرد اما بعد از ۳۰ تیر سال ۳۱ به مخالفت با مصدق پرداخت و بیشتر با ابوالقاسم کاشانی و مظفر بقایی همراه شد که همین موضوع، نگاههای مختلفی در تحلیل و بازخوانی حیات سیاسی او به وجود آورده است. به بهانه سالروز درگذشت حسین مکی کوشیدهایم دو روایت مخالف و موافق مکی را ارائه کنیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
روایت معتمدیمهر از حسین مکی:
عامل تفرقه میان رهبران نهضت ملی ایران
مهدی معتمدیمهر، فعال سیاسی، درباره نقش و تأثیر حسین مکی بر جریان نهضت ملیشدن صنعت نفت گفت: «حسین مکی، پژوهشگری نامآشنا در حوزه تاریخ و مؤلف آثار ارزشمندی مانند تاریخ بیستساله، زندگانی سیدحسن مدرس و کتاب سیاه است. مکی در عرصه سیاست هم نامی بلند دارد و پس از شهریور ۱۳۲۰ با پاگذاشتن به حوزه روزنامهنگاری و تألیفات تاریخی، ادبی و اجتماعی، مشارکت در تأسیس حزب ایران و نیز به عنوان عضو مؤسس حزب دموکرات ایران به رهبری احمد قوام، به چهرهای آشنا و مؤثر تبدیل شد. ظرفیت قلمی، خطابههای شورانگیز و تهور سیاسی، زمینه ورود مکی به دوره چهاردهم مجلس شورای ملی را فراهم کرد. اقدامات مسئولانهای نظیر استیضاح دولت ساعد و نیز مخالفت صریح با قرارداد گس-گلشاییان، مقدمه رویکرد استقلالطلبانهای بود که مکی و جمعی از دوستانش را به اندیشه تشکیل جبهه ملی و تسریع روند نهضت ملیکردن نفت به رهبری دکتر مصدق رهنمون کرد. خدمات مکی در نهضت ملیشدن صنعت نفت ایران و حضور، همراهی و ابتکارات او در هیات خلع ید به سرپرستی زندهیاد مهندس مهدی بازرگان از دلایلی است که شایستگی او را به دریافت لقب سرباز فداکار وطن ثابت میکند.»
او ادامه داد: «مکی در انگیزش آیتالله کاشانی به حمایت از دکتر مصدق در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نقشی انکارشدنی دارد اما بهتدریج و متعاقب سفر به آمریکا در شهریور ۱۳۳۱ که برای اخذ حمایت بانک جهانی از دولت مصدق انجام شد، دامنه اختلافهای مکی با مصدق رشد فزایندهای پیدا کرد که سرانجام، نهتنها به قطع رابطه او با مصدق انجامید، بلکه منجر به سکوت یا رضایت او در قبال کودتای ۲۸ مرداد و حتی همکاری کوتاهمدت با دولت کودتا شد و این گونه بود که سرباز فداکار وطن، در نیمه راه نهضتی برای وطن جا ماند یا کنار کشید و سپس برای همیشه از دنیای سیاست فاصله گرفت و به تألیف و پژوهش در حوزه تاریخ و ادبیات اکتفا کرد.»
معتمدیمهر اختلافهای مکی با دکتر مصدق را اینگونه بیان کرد: «اختلافهای مکی با مصدق را میتوان در دو سطح مسائل خرد مدیریتی و رویکردهای کلان سیاسی ارزیابی کرد. منظور از مسائل خرد مدیریتی، مصادیقی است مانند اختلافهای مطرحشده در هیات اندوخته اسکناس، افزایش اختیارات مصدق، انحلال مجلس، رویکرد مصدق در قبال سیاستهای پیشنهادی بانک جهانی یا اعتراضهای مکرر او به برخی انتصابات دکتر مصدق مانند رضا فلاح در هیاتمدیره شرکت ملی نفت یا مخالفت با انتصاب سرلشکر افشارطوس به ریاست شهربانی. پرداختن به این دعواهای موردی، اگرچه میتواند از منظر موشکافیهای تاریخی حاوی برخی روشنگریها باشد، اما در شرایطی که ابتلا به فقر اسناد تاریخی منجر به نشر روایات غیر صریح، غیر دقیق و جانبدارانه راویان وابسته به جریانات متخاصم سیاسی شده است و در غیاب نگرش راهبردی به مناسبات کلان سیاست بینالملل در دوران جنگ سرد و نادیدهگرفتن تقابلها و تضادهای داخلی میان رویکردهای دوگانه «اصلاحطلبی» به رهبری «مصدق» و «محافظهکاری» با نماد «دربار» و رهبری «شاه»، چهبسا تمرکز بر موارد خاص اختلافی، در راستای دستیابی به تحلیلی همهجانبه از قضایا و مرافعات، غیر مفید، ابهامآفرین و حتی گمراهکننده قلمداد شود.»
این فعال سیاسی در نقد مکی خصایل او را این گونه معرفی کرد: «خصلتهای فردی مکی مانند جاهطلبی، سیاستبارگی، شعارزدگی و خودخواهیهای او میتواند دلایل بخشی از تضادهای او با مصدق را بازگو کند. این وجه خصلتی در گزارشهای تاریخی ناظر بر اختلافهای مکی با مهندس بازرگان در هیات خلع ید نیز تبلور یافته و نشان میدهد در شرایطی که دکتر مصدق خواهان سروسامانگرفتن مسئله تولید نفت بود و میخواست مسئله ملیکردن صنعت نفت را از سطح منازعه سیاسی با دولت انگلستان به دعوایی حقوقی با یک شرکت خصوصی تنزل دهد، مکی در گوشهوکنار خوزستان جنجال میآفرید، شعارهای تند میداد و سطح انتظارات مردم را به سود محبوبکردن خویش و به بهای توقف روند سازندگی و تولید برمیانگیخت. از جمله قرائن دیگری که حکایت از تأثیر خصلتهای شخصی و انگیزههای فردی مکی در مواجهه با مصدق دارد، میتوان به روایت اصغر پارسا اشاره کرد که با مکی در سفر شهریور ۱۳۳۱ به آمریکا همراه بود.
پارسا میگوید: «آمریکاییها به مکی وعده نخستوزیری داده و به او القا کرده بودند که وی را همتراز مصدق و بلکه کاراتر از او میشناسند. حتی اگر نقل قول خوشبینانهتری را که به حذر دادن مکی از عاقبت دولت و دوستان مصدق از سوی آمریکاییها اشاره دارد، مد نظر قرار دهیم، باز هم وجهی از ترس و ملاحظات فردی را برملا میبینیم. فراتر از سنت رایج مباهتهجویانهای که تخریب مخالفان را به هر شیوهای روا میداند، در ارتباط با فساد مالی یا زدوبند مکی با دربار در دست نیست و به نظر میرسد همانگونه که برخی از رفیقان نیمه راه نهضت، درکی راهبردی از شرایط عینی جامعه و بازیگردانی بازیگران سیاسی نشان ندادند، مکی نیز متوجه نشد که در فضای دوقطبی سیاسی، اگر در کنار اصلاحطلبی مصدق نایستد، لاجرم به سود محافظهکاری، ارتجاع دربار و حفظ نظم استبدادی عمل کرده است.»
معتمدیمهر، مکی را یکی از تفرقهاندازان در میان نهضت ملی ایران میداند: «تردید نمیتوان کرد که مکی نگران گسترش نفوذ حزب توده بود و در ترویج برداشتهای مبالغهآمیز چپهراسانه و گسترش فضای واهمه از خطر کمونیسم، همراه و چهبسا از جمله انگیزهدهندگان به آیتالله کاشانی بوده است و از این رو، در عداد تفرقهاندازان میان رهبران نهضت ملی ایران جا دارد. مکی با وجود تجربه سیاسیاش، ارزیابی درستی از چرخش سیاسی بقایی پیدا نکرد و حتی در ۱۳۳۹ به اتفاق مظفر بقایی سازمان نگهبان آزادی را بنیاد نهاد و حال آن که در آن تاریخ، دست مظفر بقایی برای بسیاری از همراهان سابقش رو شده بود. به نظر میرسد مکی، آن سیاستمدار برجسته و تاریخدان، نگرشی کوتهبینانه از روند تاریخی و سیاسی دوران خود داشت و نتوانست از ظرفیت دانش تاریخی خویش در راستای تقویت جنبش اجتماعی ایران و به سود عاقبتبهخیری خویش در عرصه سیاست بهره گیرد.»
او نگاه مکی به ملیشدن نفت را این گونه تشریح میکند: «نگرش حسین مکی به مسئله ملیشدن صنعت نفت و نادیدهگرفتن اصول حقوق اساسی که حفظ استقلال، آزادی و حاکمیت قانون را قابل تقویم با برآوردهای اقتصادی و پولی نمیداند، دلیلی است که وادادگی مکی در قبال پیشنهادهای بانک جهانی و عدم مفاهمه او با نگاه مصدق در این خصوص را توضیح میدهد. مصدق استقلال و هیچیک از اصول ناظر بر حقوق اساسی و حاکمیت ملت را قابل معامله و همتراز با منافع مالی نمیدانست. متأسفانه این سنخ استدلالات و محاسبات مالی پیرامون خسارتهای ملیشدن نفت ایران که چندان از دقت و شفافیت برخوردار نیستند، امروزه هم توسط عدهای تکرار میشود. مخالفت مکی با انحلال مجلس هفدهم، نادیدهگرفتن فضای توطئهآمیز مجلس علیه دولت ملی و استدلالها و هشدارهایی که به مصدق داده و گفته است با انحلال مجلس، شاه حق عزل نخستوزیر را پیدا میکند، اگر که متأثر از وجه منافع فردی و دغدغه در خطر دیدن منصب و مقام تلقی نشود، در راستای کژفهمی او از ساختار بنیادین قانون اساسی مشروطه و نگرش محدود او به پایهایترین اصل مشروطیت قرار دارد که مقرر میدارد: شاه بههیچوجه حق حکومت ندارد و دستورات او بدون توشیح و تأیید مجلس شورای ملی، برای هیات وزیران و در رأس آنان شخص نخستوزیر وجاهتی ندارد. انحلال مجلس در نظام مشروطه، الزام به برگزاری انتخابات زودهنگام را برای نخستوزیر به همراه دارد و این مجلس جدید است که حق عزل یا ابقای نخستوزیر را دارد و نه شاه. اگر شاه محق به عزل نخستوزیر باشد، در غیاب مجلس منحلشده و نخستوزیر معزول، باید پذیرفت که شاه از حقوق کامل حکومت برخوردار میشود و البته این نگرش، خلاف اساس مشروطیت و مترادف با بازگشت به استبداد است.»
مهدی معتمدیمهر در پایان گفت: «قصه حسین مکی، روایت دیروز نیست و حسین مکی هم تنها یک شخصیت سیاسی در گذشته تاریخی به شمار نمیرود. مکی یک الگوست؛ الگویی نارس از یک سیاستمدار ارادهگرا که مقدرات و ملزمات سیاستورزی دوقطبی را نمیفهمد. هم پیش از مکی و هم پس از او، نمونهها و مصادیقی را میتوان برشمرد که خواهان نشستن بر کرسی خط سوم و فراتر از دو اردوگاه محافظهکاری و اصلاحطلبی بودهاند. تاریخ گواهی میدهد که در طیف خطسومیها، آنان که حسن نیت دارند، در نهایت به مغاک انفعال و فراموشی و تکروی گرفتار میآیند و نمونههایی که مفسدانه و خائنانه به رویارویی با اصلاحگری برمیخیزند، در توقف فرایند گذار به دموکراسی، سهیم شده و در روند واگذاری دستاوردهای نهضت دموکراسیخواهی و منافع ملی به ارتجاع و استبداد و استعمار، پیشگام خواهند بود. این حکایت، همچنان باقی است. رادیکالیسم ِ پیشروی جنبش اصلاحات و آنان که غیر مسئولانه یا متعمدانه، مرگ اصلاحات را ترویج میکنند، همواره کاری جز زمینهسازی برای توفیق مخالفان نداشتهاند.»
روایت امیر مکی از حسین مکی
سرباز فداکار وطن
امیر مکی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ، روایت خود از حسین مکی را این گونه بیان کرد: «نوزدهم آذر درگذشت یکی از مردان طلایی نفت را گرامی میداریم؛ آن که تا قبل از قیام ملی ۳۰ تیر به تعبیر دوست و دشمن سرباز فداکار وطن لقب گرفت و در عرصه نبرد با امپریالست و استعمار پیر، به کرات زبان به اعتراض گشود؛ تا جایی که در ماجرای خلع ید از شرکت نفت انگلیس و نیز ملیشدن صنعت نفت ایران، از طرف وزارت خارجه انگلیس نامه گلایهآمیزی درباره حضور مکی در جمع هیات اعزامی به دکتر مصدق ارسال کردند و درخواست جلوگیری از سخنرانیهای مکی در آبادان را داشتند و بهراستی که او یکی از مهرههای اثرگذار و ماندگار آن روزگار بود. نحوه بیان و طرز فکر مکی متفاوت بود. بعضی اوقات محو سخنانش میشدم که با چه قاطعیتی از حرکت عظیم سالهای نهضت ملیشدن صنعت نفت از خود و یارانش دفاع میکرد. ایشان شخصیتی خاص و منحصر به فرد داشت و گاهی اوقات نیز پشیمان از آن چه در گذشته انجام داده بود. بهراستی که او خودش بود و برای اهدافش دم میزد ولی بازدمش آن نبود که انتظار داشت و سرانجامش. بر ما رسالت است که شرح زندگی مردان طلایی نفت را یکی پس از دیگری به همکیشان خود معرفی کنیم و در صورت امکان آن چه را با جان و دل به انجام رسانیدهاند، بر صفحات تاریخ معاصرمان درج کنیم. آن چه مسلم است حسین مکی از مردم بود، برخاسته از دل مردم بود، به خاطر وطن خواند، به خاطر وطن گفت و در خاک وطن نیز آرام گرفت. نه درس دیپلماتها را خوانده بود و نه زبان آکادمیک میدانست و تنها به زبان مردم صحبت میکرد و بیباک بود. مخالفان او را به رکگویی متهم میکردند و موافقان او را شجاع و بیپروا میپنداشتند؛ آنچنان که خبرنگاران انگلیسی و آمریکایی او را به جرقه آتشی تشبیه میکردند که هنگام ایراد سخنرانیهای مهیج خود به گفته ایشان، چهره شیطانی و ضد استعماری به خود میگرفت اما مخالفان او را خرابکار روابط با غرب و موافقان او را مخالف استعمار و اجنبی میپنداشتند. قبل از اختلاف و شکاف در جبهه ملی، او پررنگ و بیمثال بود و سرباز فداکار لقب گرفت اما پس اختلافات داخلی جبهه ملی به گفته مخالفانش کمرنگ و خطاکار شد.»
او ادامه داد: «مسلما در دوران پساکودتا خلاف آن چه مخالفانش میپنداشتند، صورت گرفت. او پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد، نه پست وزارت را قبول کرد و نه مناصب دولتی را نگه داشت بلکه بهصورت خاصی به نوشتن روی آورد و بر اثر فشار دولت کودتا و ایادی ایشان بهناچار گوشه عزلت گزید و به قول امروزیها خانهنشین شد. او آن قدر مستعد بود که در نگارش تاریخ نیز منحصربهفرد شد و نمونه آشکار و مبرهن آن را در شاهکار هشتجلدی تاریخ بیستساله او میتوان دید و جالبتر آن که نگارش ۲۴ سال از تاریخ معاصر این مرزوبوم با همه زیروبم آن در حدود ۴۱ سال به نگارش درآمد؛ چنانکه پشتکارش در این نوشتار زبانزد خاص و عام شد؛ تا جایی که امروز میبینیم تاریخ بیستساله حسین مکی بهعنوان یکی از کتب مرجع موثق تاریخ معاصر ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور نیز مستند بوده و نمود پیدا کرده است.»
او در شرح حیات سیاسی زندگی مکی گفت: «مکی پس از شهریور ۱۳۲۰ و بهوجودآمدن فضای باز سیاسی، رسما فعالیت خود را در مطبوعات کشور آغاز کرد و رنگوبویی نو به خود گرفت و بهعنوان روزنامهنگار در روزنامههای مهر ایران، کیهان، اطلاعات، اطلاعات هفتگی و مجله آینده، اقدام به نوشتن مقالاتی کرد که خوانندگان زیادی را به خود جذب کرد که از میان آنها میتوان استاد ملکالشعرای بهار را نام برد. در سال ۱۳۲۲ به اتفاق عدهای از مهندسان از جمله مهندس غلامعلی فریور حزب ایران را بهصورت مستقل تأسیس کردند و در سال ۱۳۲۴ برابر با پنجمین دوره نخستوزیری قوام، حسین مکی به معاونت شهرداری تهران انتخاب و سپس با سمت مدیریت کل وزارتخانه کار مشغول به کار شد. او پس از تشکیل حزب دموکرات از سوی قوامالسلطنه در سال ۱۳۲۵ به درخواست شخص نخستوزیر به عضویت حزب درآمد و عضو کمیته تشکیلات حزب شد و ریاست تشکیلات حزب دموکرات را در غرب ایران و استان مرکزی عهدهدار شد. مکی در مجلس پانزدهم نماینده مردم اراک شد. او در سال ۱۳۲۶ پس از بازنگری در مواضع سیاسی خود، در دوران دولت رزمآرا و ساعد به مخالفت با قرارداد گس-گلشاییان پرداخت و در همین ایام با همکاری مظفر بقایی حزب اقلیت را تشکیل دادند. مکی در مجلس شانزدهم حول محور دکتر محمد مصدق به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد و مبارزهای آشکار با متحدان خود با دولت رزمآرا آغاز کرد؛ آن چنان که به شهرت سیاسیاش اضافه شد، بیپروا و با قدرت فراوان مخالفت خود را ابراز کرد و مبارزات علنی او و همپیمانانش رقم خورد و در عمل زمام امور مجلس شانزدهم را به دست گرفتند. مکی در دوره هفدهم مجلس شورای ملی بهعنوان نماینده اول تهران انتخاب و نیز در ۲۹ اسفند ۳۱ از سوی دکتر مصدق، نخستوزیر وقت، به عنوان مشاور ایشان انتخاب شد.»
این پژوهشگر تاریخی اختلافات مصدق و مکی را این گونه شرح میدهد: «پرواضح است که زندگی سیاسی مکی به دو بخش قبل و بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد تقسیم شد که با توجه به مطالعات انجامشده و نظرات شخصی ایشان، تغییرات عمدهای در اصل و نظرشان ایجاد نشد و فعالیتهای پس از کودتا و نیز مدارک موجود، بر خلاف ادعاهای دیگران دلیلی محکم بر این ادعاست. شروع اختلافات مکی با مصدق نیز پس از درخواست ایشان بر اختیارات ششماهه و نیز در زمان انحلال مجلس هفدهم رنگ و لعابی خاص به خود گرفت و مسیر اوج اختلاف حادث شد که به قول او: «من با دکتر مصدق عقد زناشویی نبسته بودم که مجبور باشم تا پایان عمر بر آن پایبند باشم. علت عدم همکاری خود با او را بارها گفته و نوشتهام. عقیده داشتم و دارم که او بر خلاف نهضت ملی قدم برداشت و من نتوانستم با او همگامی کنم و اما چه در زمان مصدق و چه بعد از او پستهای وزارت دربار، نخستوزیری، وزارت کشور و استانداری خوزستان و مدیرعاملی شرکت نفت را که به من پیشنهاد شد، نپذیرفتم. هدف من خدمت به وطن بود، نه تکیهزدن بر منصب. با سربلندی تا حدی که از دستم برآمده، خدمت کردهام و هیچگاه قدمی بر خلاف خواسته خود و مصلحت مملکت برنداشتم. شاید اگر من هم منصبی را پذیرفته بودم و چند صباحی جامه وزارت و صدارت بر تن میکردم، ناچار میشدم مخفیانه از مملکت بگریزم و به دیار فرنگ پناه ببرم و برای تبرئه گذشته خود داستانپردازی کنم. پرواضح است که اگر به خیلیها تنها آفتابهداری دربار را پیشنهاد میدادند، بر روی چشم میگذاشتند و اطاعت امر میکردند.»
او مکی را یکی از سکانداران قیام ۳۰ تیر دانست و ادامه داد: «حسین مکی در مجلس علیه اعطای لقب کبیر به رضاشاه و علیه وابستگان به دربار مخالفتها و سخنرانیهای متعددی داشت. در دوره رزمآرا در خیابانها روزنامهفروشی میکرد؛ چراکه پلیس وقت، روزنامههای مخالف دولت را توقیف میکرد و ایشان به دلیل مصونیت پارلمانی چارهای جز انجام این کار نمیدید. نمایندگان آن زمان مکی را متخصص از اکثریت انداختن مجلس میشناختند. مکی نه با نام و نسب اشرافی، نه از زمره دولهها، سلطنهها و ممالکها و ملکها؛ بلکه از خود مردم بود. چه بخواهیم و چه نخواهیم، مکی یکی از سکانداران اصلی قیام ملی۳۰ تیر بود. آری مکی همان بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد در جلسهای که با زاهدی در قیطریه داشت و زاهدی خبر اعدام احتمالی مصدق را به مکی داد، ناگهان حسین مکی فریاد کشید و گفت: آن کس که بتواند دکتر مصدق را اعدام نماید از مادر زاییده نشده است.»
او ادامه داد: «همچنین به دلیل قبولنکردن دعوتهای مکرر زاهدی از طرف مکی روابطشان بهسرعت رو به سردی گرایید تا جایی که پس از اعلام جرم خواندنی حسین مکی به دلیل حادثه ۱۶ آذر که بهواقع در روزگار خفقان پس از کودتا در نوع خود شاهکاری است، نامهای توهینآمیز از طرف دولت زاهدی صادر و عملا مکی به طور کامل از حضور در صحنه سیاست کشور کنار زده شد و مضافا این که تحت نظر امنیتی نیز قرار گرفت.»
مکی درباره مواضع حسین مکی در انقلاب اسلامی سال ۵۷ گفت: «در کوران انقلاب ۱۳۵۷ نیز با سن نزدیک به ۷۰ سال کماکان خاموش نبود و با ارائه دو مقاله جذاب و خواندنی در سال پایانی حکومت پهلوی با عناوین بسیاری از علل نارضایتیها مربوط به گذشته است (۱۵ مهر ۵۷) و حکومتگران کوتهفکر (۲۹ مهر ۵۷) اهداف خود را تبیین میکرد. سرانجام با تمام این اوصاف، سرباز فداکار وطن در روز ۱۹ آذر سال ۱۳۷۸ بر اثر کهولت سن و ابتلا به سرطان ریه در بیمارستان آراد تهران چشم از جهان فروبست.» /شرق