به گزارش بخش سیاسی سایت خبرمهم، تاریخ کشورمان را شاید به سبب طولانی بودنش و شاید هم به سبب فراز و نشیبهایش بتوان یکی از پر سوال ترین تاریخها دانست، سوال هایی که یا جواب داده نشده یا پاسخهای متفاوتی دریافت کرده و یا اصلا پاسخ درخور نداشته است.
از همین رو نیز در تلاش هستیم تا به یکی از چراهایی که در تاریخ معاصر وجود داشته پرداخته و شاید از جنبهای دیگر به آن پاسخ دهیم. برای مثال هنوز که هنوزه پاسخی برای این سوال پیدا نشده که چرا هواپیمای حامل برادر محمدرضا پهلوی که در آستانه مقام ولیعهدی نیز بود با آن همه دبدبه و کبکه سقوط کرد؛ آیا به راستی این حادثه یک اتفاق ناگهانی بوده و یا توطئهای دستچین شده آن را رهبری میکرده است؟
علیرضا؛ جانشینی که در حد حرف ماند
علیرضا پهلوی برادر تنی محمدرضا بود که در سال ۱۳۰۱ یعنی سه سال پس از او به دنیا آمد؛ بسیاری معتقد بودند که از جهات بی شماری شبیه به پدرش رضا خان است؛ برای مثال حسین فردوست یار غار محمدرضا در دوره ولیعهدی در این باره گفته است: «از نظر خصال و شخصیت، شباهت تام و تمامی به رضاخان داشت. فردی بیرحم و خشن و بدون منطق بود و انگلیسیها روی این خصوصیات او شناخت دقیقی داشتند و میدانستند که امکان اینکه در شخصیت او بعداٌ یک شکوفایی ایجاد شود وجود ندارد، اما محمدرضا را از نظر شخصیت بر علیرضا ترجیح میدادند».
در آخرین ایام حضور رضاشاه بر سر قدرت در سال ۱۳۲۰ از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. البته در مقطعی که محمدرضا در سوئیس تحصیل میکرد او در همان مدرسه حضور داشت. در سال ۱۳۲۳ و پس از مرگ پدرش برای تکمیل معلومات نظامی از طریق قاهره به فرانسه جنگزده رفت و حتی طبق نوشتههای رسمی مدتی با نظامیان فرانسوی علیه آلمانها جنگید؛ او پس از مدتی از پایان جنگ جهانی در فرانسه ماند و در سال ۱۳۲۶ به ایران بازگشت.
بنا به نقلهای مختلف او از لحاظ شخصی هم مانند پدرش در دوره زندگی قزاقی، زندگی بیبندوباری در پیش گرفت. همسرش فردی لهستانی به نام کریستیان شولوسکی بود که از آوارگان جنگ جهانی در پاریس بود. هر چند که ملکه مادر و دربار پهلوی هیچگاه این وصلت را به رسمیت نشناختند و هیچگاه در تریبونهای رسمی به رسمیت اعلام نکردند؛ ولی حاصل این ازدواج پسری به نام علی پاتریک بود.
همانطور که اشاره شد او تقریباٌ تنها فردی از پهلویها بود که به نظامیگری علاقه داشت و همین امر موجب شد که در کودتای ۲۸ مرداد به عنوان یکی از عوامل آن شناخته شود.
پس از ازدواج محمدرضا با ثریا نداشتن ولیعهد به معضلی جدی برای دربار تبدیل شده بود و اگر واقعاٌ شاه پسردار نمیشد؛ آینده جانشینش معلوم نبود؛ از طرفی هم شاه که عاشق ثریا بود، نمیخواست او را طلاق دهد و صرف نظر از دیدگاه برخی دولتهای خارجی، خودش مایل نبود که کشور را به دست علیرضا بسپارد؛ پس از این در دو مقطع زمانی مسئله جانشینی علیرضا مطرح شد؛ بار اول وقتی بود که رضاشاه به سمت تبعیدگاه خود روان بود و انگلیس و دول بیگانه به عنوان اهرمی برای فشار بر شاه جدید و همگامی بیشتر وی با خود مسئله ولایتعهدی علیرضا را مطرح کردند و برای بار دوم در بحبوحه ملی شدن صنعت نفت و ناتوانی شاه، انگلیسیها شایعه جانشینی علیرضا را بر سر زبانها انداختند. هر چند دلیل و سند محکمی ارائه نشده است ولی این امر در افواه عمومی جدی به نظر میرسید.
ناگفته نماند که شاه هیچگاه به علیرضا پست و مقام در خوری نداد؛ امری که به وفور موجب قهر و ناراحتی علیرضا میشد. در جریان یکی از قهرهای علیرضا سرلشکر شفاهی از جانب شاه برای بازگرداندن علیرضا به اروپا رفت. شفایی بعدها گفته بود: «پس از چند روز به پاریس رفته و بدون اطلاع قبلی خود را به آپارتمان والاحضرت رساندم و زنگ را به صدا درآوردم. خود او در را باز کرد. دیدم ریشش بلند شده و لباس سادهای به تن دارد. تا مرا دید تعجب کرد و مرا به سالن دعوت نمود. نیم ساعت در آنجا نشستم … علت سفر مرا جویا شد. گفتم میدانید که اعلیحضرت از این سفر شما ناراحت هستند و میخواهند که هر چه زودتر به تهران بازگردید و اگر مشکلی هم هست آن را حل کنند. شاهپور علیرضا خیلی عصبانی بود و میگفت برادرم همه چیز را برای خودش میخواهد و هنوز حتی ارث ما را نداده است. به او گفتم میدانید که من همیشه خدمت پدر شما و خانواده پهلوی بودهام. حالا مصلحت نمیدانم که این حرفها مطرح شود. این به ضرر همه شما خواهد بود. به تهران بیایید و این مشکلات را حل کنید.»
پس از چندی که شاه مجبور شد بین منافع و احساسات یکی را برگزیند، مرگ علیرضا به کمکش آمد مرگ او در شب چهارم آبان ۱۳۳۳ اتفاق افتاد و هنوز هم از حلنشدهترین اتفاقات خاندان پهلوی است. او که به جشن تولد برادرش دعوت شده بود با خلبان و هواپیمایی که شاه در اختیارش گذاشته بود؛ از ملکش در گرگان به سمت تهران حرکت کرد، اما برخواستن هواپیما بر عهده خلبان بود و فرودش در دست دیگری؛ چرا که هواپیما در کوههای نزدیک تهران دچار نقص فنی شد و سقوط کرد.
چرا برادر شاه بدون هماهنگی با مهرآباد؛ فرودگاه گرگان را ترک کرد
پس از این اتفاق اعلام شد که برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران از حرکت علیرضا بی خبر بوده؛ اما به راستی امکان داشت که برادر شاه با هواپیما فرودگاه گرگان را ترک کرده و فرودگاه مقصد یعنی مهرآباد با خبر نشود؟ در این باره نقلهای تاریخی مختلفی گفته شده برای مثال در کتاب «ماجرای شاهپور علیرضا پهلوی» در این باره گفته شده است «علیرضا شایعههای بسیاری در میان مردم نسبت به خود به وجود آورد؛ مانند اختلاف داشتن با محمدرضاشاه و ناراضی بودن از طرز حکومت او، دست داشتن در ترور رزمآرا نخست وزیر، برقراری ارتباط با شوروی برای سرنگونی دولت، تلاش برای رسیدن به مقام ولیعهدی و سرانجام مرگ مشکوک او بر اثر سقوط هواپیمایی که برادر تاجدارش در اختیار وی گذارده بود.»
همچنین در این کتاب نویسنده با اشاره به حساسیت شاه در به قدرت رسیدن برادرش مینویسد: «شاه با اخلاق و رفتار علیرضا آشنایی کامل داشت و به گفته ثریا اسفندیاری بین او و سایر برادارنش تفاوت بسیاری قائل بود. «به نظر میرسید که شاه در رفتارش با او نسبت به سایر برادرانش دقت بیشتری بکار میبرد… شاه برای تنها برادر تنی خود اهمیت زیادی قائل بود و اغلب میگفت علی شخصیتی برتر از من دارد.» در عین حال که آشکارا نمیخواست برادرش را در مسند سلطنت ببیند… اغلب روزنامههای خارجی علی را وارث تاج و تخت معرفی میکردند، اما شاه هرگز این عنوان را رسما به وی نداد.»
محمدحسین قدیری ابیانه تحلیلگر مسائل سیاسی همبا اشاره به ابهام قتل علیرضا توسط برادرش گفت: خاندان پهلوی دارای خوی جنایت کارانه بودند و برای حفظ موقعیت خود از ارتکاب هیچ گونه جنایتی ابا نداشتند ، برای مثال پس از تصمیم انگلیس به این بیرون راندن رضا خان از ایران در پایان سلطنتی که خود انگلیس تعیین کننده آن بود، محمدرضا پهلوی نماینده ای را به سفارتخانه انگلیس فرستاد و گفت که آیا من هم باید بروم یا من می توانم بمانم؟ به شما قول می دهم که هر گاه بین منافع ایران و انگلستان تفاوتی ایجاد شد منافع انگلیس را به منافع ایران ترجیح دهم.
او ادامه داد: در ساواک جنایت های بسیاری اتفاق افتاد و انگلیس و آمریکا و اسرائیل تجهیرات لازم را برای شکنجه مردم به آنها داده و بسیاری را به شهادت رساندند، اما این جنایات صرفا علیه مردم و روحانیت نبود، بلکه در صورت احساس نیاز؛ اعضای خاندان خود را هم سر به نیست می کردند. تحلیل های بسیاری وجود دارد که شاه در سقوط هواپیمای برادرش نقش داشته است و گویا اختلافات بسیاری با هم داشتند.
آیا نفرت شاه از برادرش دلیلی محکم برای کشتن او بود؟
علاوه بر این اشرف پهلوی در مصاحبه با مجله آلمانی کوئیک، اگر چه نقش شاه در ترور علیرضا پهلوی را تکذیب کرده است؛ اما به طور تلویحی این مطلب را تا حدودی تایید میکند. (و یا حداقل خواننده را به شک و شبهه میاندازد.) اشرف میگوید: «شاه، برادرش علیرضا را خیلی دوست داشت؛ ولی طبیعی بود که دلش میخواست سلطنت به پسرش برسد.» همچنین به گفته فردوست خاندان پهلوی شاه را عامل مرگ علیرضا میدانستند و خود شاه همیشه در این باره سکوت میکرد.
مهدی عبدخدایی کارشناس مسائل تاریخی نیز در ان باره می گوید: من نیز مانند دیگران این موضوع را شنیدم و در همان زمان هم این بحث بر سر زبانها بود، البته شاهپور علیرضا فرد خشنی بود و خوی رضاخانی داشت و شاه فردی بود که با دخترها بزرگ شده بود و اراده کمی داشت و علیرضا اراده بیشتری داشت؛ البته شاه جنایت زیاد کرده و از کشتن اِبایی نداشت.
فریده دیبا “مادر فرح پهلوی” در کتاب خاطراتش به انزجار شاه از برادرزادهاش “فرزند علیرضا پهلوی” اشاره میکند و مینویسد که علی پاتریک را به جمع فامیل و مهمانیها و کاخهای سلطنتی راه نمیدادند. فریده دیبا مینویسد: «یکی دیگر از اعضای خانواده پهلوی که ما مجاز نبودیم در محافل و مجالس خود او را بپذیریم فرزند شاهپور علیرضا بود.»
در پایان باید گفت که خاطرات پهلوی و روزگارشان را شاید جزو پیچیدهترین و عبرت آمیز ترین موضوعات تاریخی دانست؛ چرا که در این خاندان حتی رسم برادری هم دستخوش تغییر شده و از آن صرفا نامی تزئینی بر یادگار مانده است./yjc