به گزارش بخش بین المللی سایت خبرهای فوری، خبر شهادت سپهبد قاسم سلیمانی اتفاقی بود که علاوه بر مردم ایران، مردم منطقه و جهان را نیز شوکه کرد. شاید تنها کسی که شوکه نشد خود سپهبد سلیمانی بود که سالها منتظر لحظه شهادت خود بود. چنین ویژگیهای شخصیتی مانند صداقت، سلامت و نترس بودن حاج قاسم او را به نماد بینالمللی مقاومت و چهره مبارزه با تروریسم تبدیل کرده بود. شهادت فرمانده سپاه قدس ایران علاوه بر مشکلاتی که برای آمریکا و متحدانش ایجاد خواهد کرد، باعث همدلی و اتحاد مردم ایران و ملت آزاده در منطقه و رونق بیشتر مقاومت خواهد بود. این فضا باعث میشود که آمریکا خود را در فضایی بسیار ملتهب علیه خود ببیند و به همین دلیل به انحراف ماجرا روی آورده است.
۱- یکی از خطوط فریبی که توسط دشمن دنبال میشود ایجاد دو دستگی در کشور در دو سطح نخبگان و مردم است. آمریکا به خوبی میداند که سردار سلیمانی چهرهای ملی و محبوب در ایران است و این باعث انسجام اتحاد ملی در کشور میشود، به همین دلیل تلاش میکند دوگانگی را القا کند. اظهارات عجیب رئیس جمهور آمریکا که اتهام مشارکت قاسم سلیمانی را در کشتار ۱۰۰۰ نفر را مطرح کرد، در همین راستا قابل ارزیابی است؛ حال آنکه فرض و نتیجهگیری او هر دو نسبتی با واقعیت ندارد. دونالد ترامپ علاوه بر آمارسازی، به دنبال فضاسازی است تا بدین واسطه از اراده ملی در ایران برای گرفتن انتقام سخت بکاهد. همچنین ایجاد و رونق بخشیدن به دوقطبیها در داخل میان مردم و دولت یا میان جناحهای مختلف و سلیقههای مختلف سیاسی و شایعه ساختن از یک سو علیه دیگری جزو خطوطی است که بلافاصله پس از ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی به راه افتاده و به نظر میرسد یک پیوست قطعی برای عملیات ترور است.
۲- مورد دومی که از روز گذشته مطرح شده است، متهم کردن کشورهایی است که در زمینه سیاستهای منطقهای با ایران همکاری خوبی داشتهاند. از روز گذشته مطالب مبهم، جعلی و غیرمستندی درباره دست داشتن، یا اطلاع داشتن برخی کشورها مانند لبنان، سوریه، روسیه، قطر و حتی عراق در این ماجرا منتشر شدهاند. این محتوا بنظر میرسد با هدف ایجاد ذهنیت کاذب بین ایران و این کشورهاست. جالب است که بیشتر هم نام کشورهایی مطرح میشود که ایران با آنها در زمینه مبارزه با تروریسم همکاری نزدیکی را داشته است یا اینکه روابط سیاسی نزدیکی با آنها دارد. طرح نام کشورهای مختلف دوست از یک سو باعث ایجاد سوء ظن در افکار عمومی نسبت به این کشورها میشود و از طرفی دیگر اذهان را در خصوص عامل و مقصر اصلی دچار تشتت کند. اینکه در کشور در خصوص اینکه چه کسانی در این ماجرا دست داشتهاند، سردرگمی ایجاد شود، این موضوع میتواند از شدت و میزان اراده و انسجام برای گرفتن انتقام بکاهد و عامل اصلی را از زیر بار فشار برهاند.
۳- سومین مسئلهای که از روز گذشته و آن هم توسط مقامات آمریکایی مطرح شده است این است که ترور سپهبد سلیمانی اقدامی پیشدستانه بوده و با هدف جلوگیری از یک جنگ بوده است. این گزاره کاملا اشتباه است. حتی خود تحلیلگران آمریکا این اقدام دولت آمریکا را به مثابه اعلان جنگ با ایران عنوان کردند. چگونه است که رئیس جمهور آمریکا اقدامی جنگی خود را در قالب به اقدامی که مانع جنگ شود، معرفی میکند؟ او گفت که با این کار جان آمریکاییها را نجات داده است، اما بالعکس این ترور نسنجیده مخاطرات بیشتری را برای آمریکاییها در پی دارد. نکته دیگری که در اینجا قابل بررسی است، این است که بحث تجمع مقابل سفارت آمریکا و احتمال انجام عملیات در آن مطرح شده بود. اما نکته مهم این است که تصمیم برای ترور سپهبد سلیمانی قبل از تجمع مقابل سفارت آمریکا در بغداد اتخاذ شده بود. اصلاً بر اساس اعلام خود آمریکاییها سالها بود که آمریکاییها و اسرائیلیها در پی به شهادت رساندن فرمانده سپاه قدس ایران بودند. بنابراین گزاره نجات انسانها و اقدام پیشدستانه هیچ معنا و مفهومی ندارد. پس چرا آمریکاییها چنین بحثی را مطرح میکنند؟ یکی این است که از شدت احساسات ضدآمریکایی در منطقه بکاهند و از طرفی چهره قاسم سلیمانی را که چهرهای ضد تروریسم و ضد داعش است را تحریف کرده و آن را وارونه منعکس کنند. چرا که آمریکا در حال حاضر مجرم است که فردی ضد داعشی و ضدتروریسم را ترور کرده است.
۴- نکته چهارم هم این است که بحثی تحت عنوان مخالفت یا عدم اطلاع دموکراتها در آمریکا از این اقدام دولت ترامپ به راه افتاده است. این بحث مسیری را پیگیری میکند که در نهایت بگوید در هیات حاکمه آمریکا در این خصوص اختلاف نظر وجود دارد. شاید در میزان ترس آمریکاییها در این زمینه تفاوت کمی وجود داشته باشد، ولی قطعاً هر دو حزب در آمریکا یک سیاست را در قبال ایران دنبال میکنند و سردار سلیمانی هم در این زمینه استثنا نبوده است. بلکه دلیل مسئله دو دسته نمایی، هراس واشنگتن از پاسخ ایران است.
۵- آمریکاییها درک میکنند که بنا به شخصیت و جایگاه قاسم سلیمانی در جامعه ایرانی، پاسخ به ترور و انتقام خون او یک مطالبه ملی و حتی بینالمللی است که میتواند موجب ایجاد اتحاد در کشور هم شود. بنابراین همه موارد فوق را برای کاهش موج و شدت انتقام ایران دنبال میکنند. اما نباید فراموش کرد که انتقام ایران، نه یک خواست احساسی بلکه تدبیری منطقی و با هدف بازدارندگی برای جلوگیری از جنگ و ناامنی است. چرا که اگر ایران پاسخ ندهد، آمریکا دفعات بعد با شدت بیشتری علیه ایران خواهد تاخت. بنابراین انتقام و پاسخ سخت ایران کارکردی بازدارنده و با هدف ایجاد امنیت و ثبات خواهد بود حال آنکه آمریکا میخواهد اینگونه جلوه دهد که انتقامگیری از ترور سلیمانی معادل جنگ و خلاف منافع ملی است؛ در حالی که همگان میدانند عدم پاسخ دهی قاطع و متناسب به آمریکا او را برای اقدامات بیشتر علیه ایران بیش از پیش تحریک خواهد کرد؛ اما پاسخ درخور به او، شیطان بزرگ را سر جایش خواهد نشاند. انشاءالله./تسنیم