به گزارش بخش بین المللی سایت خبرهای فوری، خیابانهای عراق و لبنان شاهد ناآرامیهای گستردهاند و اعتراضاتی هم در الجزایر، سودان و کشورهای دیگر در جریان است که به نسبت دو کشور قبلی کمتر برجستهاند. دو جنبه قابلتوجه اعتراضهای اخیر برجستهترند و به سیاستهای غرب در قبال منطقه مربوط هستند.
یک نکته اینکه منابع نارضایتیها در درجه اول قدیمی و آشنا هستند، یعنی همانهایی که لایه زیرین بهار عربی نخست به شمار میرفتند. این نارضایتیها شامل میل اساسی انسان برای زندگی بهتر میشوند. به زبان سادهتر، این نارضایتیها ناتوانی نظامهای سیاسی موجود برای ارائه خدمات و فرصتهای اقتصادی به روشی منصفانه، غیرفاسد و کارآمد را هدف قرار دادهاند. این منابع نارضایتی در بسیاری از مردم از جوامع مختلف و جریانهای سیاسی متفاوت، مشترک است. ناآرامیها عمدتا از نظر ایدئولوژیهای خاص یا حتی هویتهای مذهبی و قومی تعریف نشدهاند. مینا العریبی، روزنامهنگار عرب، شرح داده است که برخی از ناآرامیهای عراق «این نکته را تأیید میکند که چطور استانهای عمدتا شیعهنشین از احزاب سیاسی با هویت شیعی برای کسب و حفظ قدرت سود نبردهاند». درک ریشههای ناآرامی نباید در مانیفست احزاب یافت شود، بلکه بهجای آن باید در کاستیهای اجتماعی و اقتصادی تحلیلشده در یکسری از مطالعات تحت حمایت ایالات متحده دنبال شود که اولین آن در سال ۲۰۰۲ و تحت عنوان گزارش توسعه انسانی عربی منتشر شد. دیگر ویژگی عمده بهار عربی دوم، تفاوت آن با برداشت معمول ایالات متحده از مشکلات و مصائب خاورمیانه است. یکی از مضامین غالب این برداشتها که از سوی نومحافظهکارانی که کنترل دولت جورج دبلیو بوش را بر عهده داشتند، ترویج شد و در جنگ عراق به اوج رسید، دموکراسی و درخواست مردمان خاورمیانه برای خلاصی از دست حاکمان خودکامه بوده است. بیشک بسیاری از عراقیها بهدلیل خلاصی از چنین نظامی خوشحال بودند، ولی در کوتاهمدت، هرگونه قدردانی از کمک در سرنگونی چنین یوغی جای خود را به نارضایتی از اشغال خارجی داد، احساسی که از آن زمان سیاستهای عراق را تحت تأثیر قرار داده است. اشغالگران آمریکایی کمتر با گل و شیرینی و بیشتر با حمله روبهرو میشدند.در درازمدت، ناتوانی دولت عراق (که ایالات متحده آن را تشکیل داده بود) در ارائه خدمات و فرصتهای عاری از فساد، بر احساسات مردمی مسلط شد و موجب ناآرامیهای کنونی شد. شباهتهایی هم میان این ماجرا با روسیه پس از شوروی سابق وجود دارد، جایی که هرگونه خوشحالی زودهنگام برای سرنگونی نظام شوروی زیر سایه نارضایتی درباره فساد و خدمات عمومی نابرابر قرار گرفت و موجب شد برخی سوگوار سیستم ازدسترفته باشند.بهتازگی گرایش غالب ایالات متحده این بوده که به کشورهای خاورمیانه مانند مربعهای روی صفحه شطرنجی مینگرد که ایالات متحده روی این زمین با قدرتهای رقیبش در خارج و داخل منطقه، بهویژه روسیه رقابت میکند. بااینحال مردم خاورمیانه خود را مانند مربعهایی روی صفحه شطرنج دیگران نمیبینند و ناآرامیهای اخیر هم حاکی از همین است. ناآرامیهای لبنان کمتر رویارویی یک جماعت علیه جماعت دیگر و یک گروه فرقهای شناختهشده علیه یک گروه دیگر بوده و بیشتر نفی گسترده کل نظام سیاسی بوده است. این سیستم در تأمین بسیاری از نیازهای لبنانیها و بهطورکلی لبنان، ناکارآمد بوده است.دو مورد از پیامدهای سیاسی برای ایالات متحده در ادامه ذکر میشود؛ اول اینکه اگر هدف این است که کشورهای خاورمیانه باثباتتر و صلحآمیزتر باشند، به نیازهای توسعه انسانی مردمش توجه کرده و صفحه شطرنج را فراموش کنید. دوم اینکه اگر میخواهید به نسبت رقبای خود حضور بیشتری در این کشورها داشته باشد، درباره آنچه میخواهید دقت کنید. احساسات ضد اشغالگری قوی خواهند بود، حتی در حدی که بر نارضایتی درباره ناتوانی خودکامگان محلی برای رفع نیازهای مردمی پیشی بگیرد. ازهمینروست که بهار عربی هیچگاه به فلسطین سرایت نکرد. فلسطینیها فهمیدهاند که بزرگترین و ظالمانهترین واقعیت در زندگی آنها اشغال اسرائیل است و بیشتر فلسطینیها خشم خود را بر آن موضع متمرکز کردهاند. فراتر از نارضایتی نسبت هر چیزی که بهعنوان اشغال خارجی در نظر گرفته میشود، یک ساختار سیاسی و اقتصادی داخلی ناکارآمد موجب نارضایتی علیه آن قدرت خارجی میشود که به هر دلیلی با آن ساختار در ارتباط است. /شرق