به گزارش بخش بین المللی سایت خبرهای فوری، طی ۴ دهه گذشته، همواره بین ایران و عربستان ـ به عنوان دو کشور مسلمان و پراهمیت در جهان اسلام و غیر اسلام! ـ تنشها و مناقشههایی بوده است اما با پایان صدام حسین در عراق، این تنشها و مناقشهها به مشاجرات لفظی ـ از نوع سیاسی ـ و در برخی موارد به رو در روییهایی نسبتاً جدی ـ از جنس نیابتی ـ تبدیل شد.
عادل الجبیر هیچگاه مهره مهم و قابل اعتمادی نبوده و نیست!
در این میان، تغییرات وسیع در سیاست داخل و نه سیاستهای بینالمللی هر دو کشور، گاه بر آتش این اختلاف و تنشها نیز دمیده است از حوادث تلخ ۶۶ در مکه گرفته تا حمله به سفارت و کنسولگری عربستان در تهران و مشهد و نیز فاجعه ی منا و نیز برخی شخصیتها که هرچه از یک سو تلاش بر عادیسازی و تنش زدایی مبتنی میشد، طرف مقابل بیشتر خودش را مجاز به توهین و تهدید میدید از جمله همین اواخر که از یک سو محمد بن سلمان پیام و نامه و میانجی گسیل میدارد و از سویی دیگر وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران از آمادگی برای سفر به ریاض میگوید اما عادل الجبیر همچنان و مثل همیشه بر طبل یاوه گویی و تهدید میکوبد که البته بنا بر یک اظهارنظر صریح و قابل تامل دکتر جعفر قناد باشی تحلیلگر مسائل غرب آسیا؛ «عادل الجبیر هیچگاه در سپهر سیاسی عربستان مهره ی مهم و قابل اعتمادی نبوده و نیست! »
آفتاب یزد به دور از سیاست زدگیهای رسانهای که آن را آفت اطلاعرسانی صحیح و آسیبی جبران ناپذیر به دنیای تحلیل و کنکاش برخی رخدادها میداند در گفتوگویی نسبتاً مفصل با دکتر جعفر قناد باشی که احاطهای قابل احترام به مسائل دنیای عرب از جمله عربستان دارد به دنبال رسیدن به پاسخ یک پرسش مهم و بنیادین است و آن این که؛ « اساساً چرا عادیسازی روابط تهران ـ ریاض تا این اندازه مهم و حیاتی است؟»
نخست بنا را بر این میگذاریم تا جعفر قنادباشی، به صورتی کاملاً خلاصه، فراز و نشیبهای روابط تهران ـ ریاض طی ۴ دهه ی اخیر را تشریح کنند تا باقیمانده پرسشها مطرح شود.
دکتر جعفر قناد باشی در تشریح این روند میگوید: همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، نگرانیهایی برای کشورهایی که نظام پادشاهی داشتند ایجاد شد. این نگرانی بیشتر از منظر ساختار میتوانست تحلیل شود زیرا در همسایگی کشورهایی که از یک نظام پادشاهی برخوردار بودند کشوری با معیارهای جمهوری و دمکراسی خواهی قد علم کرده بود که میتوانست برخی بغضهای فروخورده شده طی قرون و اعصار را دچار بیداری و غلیان کند پس از همان ثانیه نخست، بر سر کار آمدن یک نظام مردمی، پادشاهان خودکامه منطقه به شدت احساس ترس و خطر کردند.
توفیق اجباری…!
نکته ی دیگر باز میگردد به نقش و جایگاه رژیم شاهنشاهی که یکی از اضلاع سه گانه ی مثلث مدافعان منافع آمریکا در منطقه به شمار میآمدند یعنی تا پیش از بهمن ۵۷، ایران، اسرائیل و عربستان مثلث مدافع تمام قد منافع ایالات متحده آمریکا بودند و اما با سرنگونی رژیم پهلوی، طبیعتاً، عربستان این فرصت را یافته بود تا یکه تازیهایی را در مخیله خود بپروراند!
از سویی دیگر، عربستان به خودی خود و به یکباره، به مهمترین متحد واشنگتن در خاورمیانه تبدیل شد و همین مسئله باعث شد تا نوعی خود دشمن پنداریِ عمیقی با تهران در نهاد عربستانیها ریشه بدواند و این امر دنباله تغییراتی بود که در هندسه قدرت در خاورمیانه پدیدار شده بود و ریاض نیز اگرچه از ماهیت این اتحاد شوم باخبر بود اما مایلتر از حتی مقامات آمریکایی برای ضربه زدن به جمهوری نوپای اسلامی ایران، نقشههای بسیاری در سر پرورانید.
یکی از نخستین گامهای عملی عربستان در این راه، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس بود که تنها ۴ ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با اهداف نظامی و دفاعی، بنیان نهاده شد و این نشان از یک تغییر عمیق در منطقه میدهد که در راس آن حکام سعودی قرار داشتند.
همزمان با آغاز تجاوز رژیم بعثی عراق به جمهوری اسلامی ایران، اگرچه ریاض روابط دیپلماتیکیِ عادی با تهران داشت اما با قیدِ این موضوع که جنگ ایران و عراق به واقع جنگ اعراب با ایران است! پشتیبانیهای سیاسی ـ نظامی و مالی از عراق در دستور کار حکام سعودی قرار گرفت. شبیه آنچه این روزها در یمن در جریان است ـ اگرچه عربستان متجاوز است و یمن مدافع ـ اگر آن روزگار ایران، ریاض را به دخالت در جنگ تحمیلی میکرد و حق هم داشت اما حالا عربستان، تهران را به مداخله متهم میکند در حالی که حضور ایران یک حضور مستشاری و کاملاً قانونی است. در کنار حمایتهای پیدا و پنهان از رژیم متجاوز عراق، موضوع کشتار حجاج در سال ۶۶ و در مکه نیز یکی از تلخترین مسائلی بود که سایه سیاه و سنگینی بر روابطِ تیره و تار تهران و ریاض انداخت تا جایی که اندک کور سوی امیدی که در سایه دیپلماسی مذهبی بین این دو کشور وجود داشت نیز به طور کامل متوقف شود به گونهای که بین سالهای ۶۷ تا ۶۹، کلیه مناسبات سیاسی تهران ـ ریاض به طور کامل منقطع شد.
هاشمی پرچمدار سیاست تنش زدایی با همه کشورهای جهان
با روی کارآمدن دولت آقای هاشمی که سیاست خود را مبتنی بر تنش زدایی با همه کشورهای منطقهای و جهانی قرار داده بود، همین شیوه در مورد عربستان نیز به کار بسته شد تا جایی که «حجت الاسلام محمدرضا نوری شاهرودی» سفیر وقت تهران در ریاض را « معمار روابط نوین ایران ـ عربستان » مینامند! ولی تلاشهای ایران برای عادیسازی یا حتی بهبود روابط دیپلماتیکی مابین خود و ریاض با پیش کشیده شدن بحث کهنه، دروغ و نخ نما شده «جزایر سهگانه ایرانی» نه تنها توفیقی به دست نداد که به نوعی دچار واگرایی نیز شد! هرچند ایران همواره بهدلیل تلاش برای اتحاد جهان اسلام، سیاست تنشزدایی و مدارا در قبال عربستان را در دستور کار خود قرار داده و همچنان نیز با حفظ شئون نظام مقدس جمهوری اسلامی، همان سیاست را دنبال میکند اما قدرت و موتور محرکه امارات متحده عربی در ایجاد اختلاف با تهران و پیش کشیدن بحث جزایر سه گانه ایرانی، همواره حکام عربستانی بودهاند.
سیاست تنش زدایی و مدارا با ریاض در دوران دولتین سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد نیز با کمی و کاستیهایی ادامه پیدا کرد حتی در دوران روی کار بودن محمود احمدی نژاد شبیه آنچه این روزها، ظریف میگوید که «آماده ی رفتن به ریاض» است پیشتر نیز مقامات سیاسی ایران چنین اعلام آمادگیهایی داشتهاند نه صرفاً در مورد عربستان که در مورد همه ی جهان عرب از امارات و عربستان گرفته تا قاهره و… این روزها نیز همه شاهد مشی اعتدالی و مداراجویانه ی دولت آقای روحانی هستند پس در یک نگاه کلی میتوان گفت این نوع نگرش در مورد عربستان به عنوان یک کشور بزرگ و مهم در جهان اسلام، همواره مورد توجه سیاستمداران و سیاستگذاران ایرانی قرار داشته است.
نگاه مقامات ریاض مبتنی بر منافع ملی عربستان بنا نهاده نشده است!
قناد باشی در خلال تشریح روند تیرگی روابط تهران ـ ریاض با پرداختن به این موضوع که از یک سو نامه و پیغام و میانجی میفرستند و از سوی دیگر نخست وزیر، امورخارجهای با ذهنیت ضدیت با ایران روی کار میآورند و سپس وزیر برکنار شده امور خارجه ـ عادل الجبیر ـ از گفتوگو نکردن تهران و ریاض میگوید پرداخته میگوید: حتی اگر ما فرضیه جنگهای پنهان قدرت در لایههای درونی قدرت در عربستان را منتفی بدانیم، عملاً رفتارهای اینچنینی حکایت از آن دارد که مثل بسیاری از کشورهایی که بر اساس مدل پادشاهی اداره میشوند؛ کشور عربستان نیز قربانی سیاستهایی است که اساساً منافع ملی آن کشور در آن جایگاهی ندارد!
این تحلیلگر مسائل دنیای عرب البته به این موضوع توجه جدیتری نشان داده که عربستان در بخشی از پازل با فشار بر تهران در تلاش است تا بالاخره بحث تحریمها ایران را به زانو درآورد و در این میان کشوری متهم به کم کاری و نیز همراهی احتمالی با تهران برای فرار از فشار کمرشکن تحریمها نشود. در این موضع تقریباً با آقای قناد باشی هم عقیده میشویم که عربستان نیز مانند دیگر دشمنان قسم خورده ی جمهوری اسلامی ایران، همه تخم مرغهای خود را در سبد اثر بخشی تحریمهای اعمال شده از سوی ایالات متحده آمریکا گذاشتهاند و امید وافری دارند که این تحریمها بالاخره اثر بخشی خود را نشان دهد.
در قسمت اول گفتوگو که به مبحث واکاوی چهل ساله ی روابط تهران ـ ریاض مربوط است به این جمعبندی میرسیم که عربستان همواره پس از تغییرات و رخدادهای سیاسی در حوزه ژئوپلیتیکی جمهوری اسلامی ایران، همواره تصمیماتی اتخاذ کرده است که به نوعی دشمنی خود را به اثبات برساند.
بحث دوم یا نگاه نظر دوم این است که عربستان علاوه بر اهمیتهای اقتصادی، مذهبی و سیاسی از نقطه نظر ژئوپلیتیکی به این دلیل که از یک سو راه به خلیج فارس دارد و از سویی دیگر سیطره بر دریای سرخ و پلی برای ارتباط بین آسیا ـ خاورمیانه با کشورهای شمال و شمال شرق آفریقا؛ میتواند مهم و قابل اعتناتر از دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس باشد.
به دور از تنشها و مناقشه ها، عربستان هم از لحاظ سیاسی ـ حداقل در جهان عرب ـ و هم از لحاظ اقتصادی به دلیل دارا بودن منابع غنی نفت و گاز، کشور بسیار مهمی است و نمیتوان از کنار این پارامترها در کنار مرکزیت جهان اسلام به دلیل اماکن مذهبی مورد احترام ۲.۵ میلیارد مسلمان به سادگی گذشت.
قدرت نظامی عربستان ـ البته ـ محل ابهام و ایرادات بسیاری است که اگرچه عربستان کشور پرامکاناتی از لحاظ ادوات نظامی است اما هرگز به عنوان یک قدرت نظامی قابل اعتنا نمیتواند به شمار آید. برای این ادعا نمونههای بسیاری وجود دارد از جنگ با یمن گرفته تا دخالت در سوریه و پنهان شدن پشت داعش! حال این پرسش به وجود میآید که چرا کشوری با قدرت و جایگاه عربستان، هیچ گونه توفیقی در سیاستهای اتخاذه شده در منطقه به دست نیاورده است؟! اصلیترین دلیل شکستهای متوالیِ منطقهای ریاض چه میتواند باشد؟!
دکتر جعفر قنادباشی، در خلاصهترین وضعیت ممکن، اصلیترین دلیل را رفتار غیرکارشناسانه در تمامی میادین اعم از نظامی، اقتصادی و سیاسی میداند و معتقد است سیاستهای ریاض هرگز مبتنی بر یک سلسله اصول دیپلماتیک برخاسته و برگرفته از یک دیپلماسی منطقی و هوشمندانه نبوده و در آینده نیز نخواهد بود زیرا همان گونه که در ابتدای بحث گفته شد، نظامهای پادشاهی، بیشتر از هرچیز به بقای خود میاندیشند نه منافع ملی کشوری که بر آن حکم میرانند و ادامه میدهد: البته عدم صداقت و تکیه بر سیاستهای خصمانه و افراطی داشتن را نیز میتوان از جمله عوامل بسیار مهمی دانست که عربستان را همواره به عنوان یک کشور تهاجمی، تفرقه افکن و غیر قابل اعتماد معرفی میکند.
عامل دیگری که میتواند این شکستها را طبیعی جلوه دهد، تکیه ی بیش از حد بر وهابیت و به تبع آن مجری بیچون و چرای سیاستهای آمریکا و ترامپ در منطقه است! این دو عامل همواره طرف مقابل را مجاب میکند تا با شکست دادن عربستان نخست از سیطره ی وهابیت بر جهان اسلامی جلوگیری کند، دوم افراطی گری را در نطفه خفه کند و سوم این که غیر مستقیم عدم توفیق آمریکا را رقم بزند.
نکته ی مهم دیگر این که کشورها در مواجهه با عربستان، عملاً مطمئن شدهاند با یک حکومت و یک سیستم به هم پیوسته ی سیاسی مواجه نیستند بلکه با یک باندِ خانوادگی طرف هستند که هیچ احترامی به منافع ملی کشوری که بر آن حکم میرانند، نمیگذارند و این یعنی تفکری این چنین پوسیده و پوشالی، اهمیتی به پیمان نامههای بینالمللی، تمامیت ارضی، استقلال و منافع مشترک نیز نخواهد گذاشت پس آن چنان که ترامپ به صراحت گفت، حکام ریاض بیشتر از آن که پادشاه سرزمین خود باشند، «گاوان شیردهی» هستند که ثروت بادآورده خود را در خدمت منافع دولت و سیاستمداری قدرت طلب و بیاعتبار قرار داده فلذا هیچ گونه همکاری مداومی با عربستان شکلگیری نخواهد شد.
جعفر قناد باشی معتقد است اگرچه در دوران ملک عبدالله و سعود الفیصل نیز، همین تفکر و رویکرد بر فضای سیاسی عربستان حاکم بود اما در آن دوران همگان شاهد یک نوع متانت سیاسی از سوی عربستان بودند متانتی که با روی کارآمدن ملک سلمان از بین رفت و به صورت عریانتری و دریده تر، خودخواهی و تفرقه افکنی و جنگ طلبی اعراب عربستانی رخ نمود.
این تحلیلگر مسائل دنیای عرب معتقد است دو رویداد در سرنوشت حال حاضر عربستان تاثیر بسزایی دارد؛ نخست تغییر پادشاهی در عربستان که متانت سیاسی و حیا و ادب سیاسی عربستانیها را از بین برد و دوم روی کار آورده شدن «بن سلمان» که یک حکومت پادشاهی را تبدیل به یک دیکتاتوری خودکامه و فردی آن هم به صورت محض کرد! قنادباشی تاکید دارد که تغییر پادشاه، در سیاستهای عربستان «تغییر دیدگاه» ایجاد نکرد بلکه ریاض دچار نوعی «تغییر رفتار» آمیخته با کینه و دشمنی با ایرانیها و دیگر ملل منطقه شد.
حالا میخواهیم وارد بحث اصلی شویم. مقدمات را با دقت مرور میکنیم؛ ایران به دنبال تنش زدایی است اما مقامات ریاض به دنبال تفرقه افکنی و تنش زایی، در حال حاضر هم رگههایی از تخاصم و رو در رویی با عربستان قابل رویت است اما یک موضوع مهم مد نظر آفتاب یزد است که در این مصاحبه آن را دنبال میکند و آن این که رابطه ایران و عربستان یک رابطه آسیبدیده اما مهم، استراتژیک و تعیینکننده است هم در ابعاد منطقهای و در فضایی فراختر در ابعادی به وسعت جهان اسلام و هم در ابعاد جهانی! به عبارتی سادهتر دوری و نزدیکی تهران ـ ریاض همواره بر تفکرات سیاسیِ بینالمللی سایه افکن بوده است تا جایی که نوع رابطه ایران با کشورهایی نظیر ترکیه، عراق، پاکستان و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس تا این اندازه مهم نبوده و نخواهد بود. پیشترها در گفتوگو با آقای قناد باشی به این تفاهم رسیده بودیم که اگرچه رابطه ی ایران و عربستان آسیب دیده است اما ترمیم این رابطه ی به شدت آسیبدیده به سختیِ برخی از روابط دیگر نیست چون همواره ایران و عربستان در سیاهترین وضعیت، روابط سیاسی ـ مذهبیِ خود را حفظ کرده و برقرار نگه داشته بودهاند. حال آنچه مهم است و میخواهیم در جمعبندی این گفت و شنود بدان دست پیدا کنیم؛ رسیدن به پاسخ این سوال است که چرا همواره رابطه ی ایران و عربستان مهم بوده، هست و خواهد بود!؟ این درجه از اهمیت ناشی از چیست؟!
دکتر جعفر قناد باشی معتقد است عامیانهترین و صاف و سادهترین جواب به این پرسش آن است که در منطقه ی خاورمیانه و جهان اسلام؛ این دو کشور محوریترین و قویترین هستند فلذا ارتباط و عدم ارتباط این دو کشور میتواند تاثیرگذاری خاصی در پی داشته باشد.
نگاه و نظرات دیگری هم میتواند مطرح شود از جمله آن که عقبه ایران و عربستان قطعاً از مرزهای جغرافیایی این دو کشور فراتر میرود پس طبیعی است مشمول نگاهی عمیقتر و فراگیرتر باشند. به طور کلی، تیرگی و شیرینی روابط تهران ـ ریاض عملاً و در مرحله ی نخست بر سرنوشت و سیاستهای اتخاذ شده از سوی ۵۷ کشور اسلامی در سطح جهان سایه افکن خواهد بود پس طبیعی است وقتی یک چهارم کشورهای جهان و یک سوم جمعیت جهان متاثر از تصمیمات این دو کشور باشند اهمیت غیرقابل گذشت و غیر قابل انکار این دو کشور نه تنها در منطقه بلکه در سطح جهان به وضوح قابل درک خواهد بود.
موضوع مهم دیگری که این تحلیلگر مسائل بینالمللی و منطقهای بر آن دست میگذارد تاثیر مذهب بر مرزبندیهای سیاسی است که حتی اروپا را نیز این روزها شامل شده است. قنادباشی در تشریح این فرضیه ی تقریباً اثبات شده میگوید نه تنها در جهان اسلام که در سرتاسر جهان، نقش مذهب و جایگاه مذهب در حال رشد و تاثیرگذاری و نقش بازی کردن جدیتری است فلذا وقتی دو کشور مملو از ایدئولوژیهای مذهبی باشند، دوری و نزدیکی آنان بسیار مهم و حائزاهمیت خواهد بود.
فراز پایانی این گفتوگو به مجموعه رخدادهای پس از برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد مربوط میشود که مشخصاً حاکی از آن است جمهوری اسلامی ایران از لحظهای که « پویش صلح هرمز» را مطرح کرده، نه تنها پیشنهاددهنده صلح و تنش زدایی بوده بلکه در این راه پیشقدم نیز شده است به گونهای که وزیر امور خارجه ما صراحتاً اعلام آمادگی میکند تا راهی ریاض شود و ملاقاتهایی با مقامات عربستانی داشته باشد. طی سی روزه ی منتهی با آبان۹۸ ما اگرچه نمیخواهیم به آن تغییر دیدگاه یا تغییر رفتار بگوییم اما معتقدیم تهران در قبال ریاض دچار یک نوع تغییر ادبیات شده است وقتی خشم ظریف از بستن صرافی ایرانیها در امارات که تهدید کرده بود ما این موضوع را به دستگاههای امنیتی خود خواهیم سپرد ـ در عرف سیاسی یعنی تقابلی سخت ـ را در کنار این گفتار که به عربستانیها گفتیم اگر ما را قبول ندارید سردار سلیمانی را راهی ریاض کنیم ـ ادبیاتی معنادار! ـ قرار دهیم و با ادبیات این روزهای ظریف مقایسه کنیم طبیعتاً شاهد چرخش و نرمشهایی خواهیم شد، حالا این دو پرسش مطرح میشود که چنین چرخش و نرمشهایی را میتوان کارساز دانست یا خبر و دیگر این که آینده رابطه تهران ـ ریاض چه خواهد شد؟!
دکتر جعفر قناد باشی میگوید: اتفاق تازهای رخ نداده زیرا سیاست خارجی ایران در مواجهه با عربستان همواره مبتنی بر تنش زدایی و دوستیهای متقابل بوده است اما «تغییر لحن» اصطلاح و واژه درستی است و این بدان معنا است که جمهوری اسلامی ایران، سیاستهای همیشگی خود در قبال عربستان را آشکارتر دنبال میکند و این شیوه و روش پس از بارها پیام و نامه و میانجی گسیل داشتن از سوی محمد بن سلمان امری بدیهی و طبیعی است. اما نکتهای که از نظر نباید دور نگه داشته شود آن است که عربستان به خوبی قدرت منطقهای و جهانی و نیز قدرت نظامی و استراتژیک ایرانیها را فهمیده و حتی لمس کرده است فلذا در این برهه بهتر میتوان پشت میز مذاکرات نشست و نتایج بهتری به دست آورد.
این همه ی ماجرا نیست زیرا به موازات آن که قدرت ایران مشخصتر شده است ضعف و زبونی عربستانیها بر همه آشکار شده! پس از لحاظ زمانی نیز موقعیت مناسبی است تا گامی به پیش برداشت. نکته ی بعدی پیادهسازی سربازان آمریکایی در خاک عربستان است که به هیچ وجه خوب نیست و باید این مسئله متوقف شود.
در مجموع میتوان گفت این سیگنالها و این تغییر لحن، بهترین و عاقلانهترین تصمیم از سوی ایران است تا در هر صورت حسن نیت ایران در پایان بخشیدن به مناقشههای منطقهای برای همه آشکار شود. در این میان باقی میماند برخی تغییرات و اظهار نظرات؛ یکی تغییر وزیر امور خارجه که چهرهای ضد ایرانی است و دیگری اظهارات تند عادل الجبیر.
در مورد عادل الجبیر من هم با شما موافقم که به واقع «هیچ کارهترین چهره ی سیاسی عربستان» همین عادل الجبیر است و شاید بیپشتوانه نباشد این تحلیل که حتی دستورات خود را از جایی ورای حلقه ی حاکمه ی عربستان اتخاذ میکند گویی تافته ی جدابافته است و اما در مورد تغییر در سطح وزارت امور خارجه.
این تغییر را نباید آغشته به پیشینه و تفکرات ضدایرانی وزیر جدید کرد بلکه این گونه باید معنا کرد که عربستان بعد از یک دوره ی فترت میخواهد سنگ بنای نوینی در سیاست خارجه خود بنا نهد، پس این تغییر را هم میتوان در ادامه پیامها و نامهها و میانجی فرستادنها معنا کرد و اما عادی شدن روابط ایران و عربستان اندکی رویاپردازانه است مگر آن که ما به سطحی از عادیسازی که بوی تخاصم جدی ندهد راضی باشیم. ما باید روی تجربه و توان وزیر امور خارجه جدید عربستان حساب ویژهتری باز کنیم و نه ضدیتش با ایران.
در مجموع میتوان این گفتوگو را در سه جمله خلاصه کرد:
ـ رابطه ی ایران و عربستان نه مهم که بسیار مهم و استراتژیک است
ـ حرکتها به سمت تنش زدایی است هرچند فراز و فرودهایی داشته است.
ـ به آینده میتوان امیدوارانهتر نگریست. /آفتاب یزد