افغانستان‌، تاریخ چهل سال بی‌ثباتی

خبرمهم: امید شعبانی، تاریخ پژوه نوشت: اگر حکومت دوم طالبان قصد رفتار عاقلانه نداشته باشند و از تاریخ این سرزمین درس نگیرند البته که همسایگانشان را دچار تنش‌های جدید خواهند ساخت و جامعه افغانستان هم کاملا زمینه ایجاد درگیری‌های قومی یا مذهبی را دارد، چرا که گروه‌های معارضی مانند پسر احمد شاه مسعود یا جبهه مقاومت ملی افغانستان که در تاجیکستان مستقر است، می‌توانند با کمک گرفتن از همسایگان ناراضی از دولت طالبان دست به اقداماتی بزنند که موجودیت دولت طالبان را زیر سوال ببرند و منجر به شورش داخلی علیه حاکمیت طالبان شوند.

امید شعبانی، تاریخ پژوه نوشت: اگر حکومت دوم طالبان قصد رفتار عاقلانه نداشته باشند و از تاریخ این سرزمین درس نگیرند البته که همسایگانشان را دچار تنش‌های جدید خواهند ساخت و جامعه افغانستان هم کاملا زمینه ایجاد درگیری‌های قومی یا مذهبی را دارد، چرا که گروه‌های معارضی مانند پسر احمد شاه مسعود یا جبهه مقاومت ملی افغانستان که در تاجیکستان مستقر است، می‌توانند با کمک گرفتن از همسایگان ناراضی از دولت طالبان دست به اقداماتی بزنند که موجودیت دولت طالبان را زیر سوال ببرند و منجر به شورش داخلی علیه حاکمیت طالبان شوند.

افغانستان‌،از تهدید همسایگان تا نابودی حکومت‌ها

به گزارش بخش بین المللی سایت خبرمهم، کشور افغانستان همسایه شرقی ایران است. این کشور سال‌های سال جزئی از ایران بزرگ قرن‌های گذشته بود و توسط انگلیسی‌ها از ایران جدا شد. در سال ۱۴۰۰ پس از فرار اشرف غنی رئیس‌جمهور افغانستان از این کشور هرج‌ومرجی عجیب و بی‌سابقه در افغانستان به راه افتاد که بار دیگر همه را به یاد سال‌های تلخ دهه ۶۰ و هفتاد این کشور می‌انداخت.

تماشای صحنه‌های عجیب آویزان شدن انسان‌ها از هواپیماهای در حال پرواز یا مسابقه بزرگ فرار از فرودگاه به قیمت کشته‌شدن در ذهن انسان متمدن امروز این سؤال را ایجاد می‌کند که چرا این کشور بر خلاف تمام دنیا و حتی عراقی که هم‌زمان مورد تجاوز قرار گرفت و اشغال شد موفق به تشکیل یک دولت مرکزی قوی و اعمال حاکمیت به‌نحوی‌که زندگی به شکل عادی در آن جریان یابد نمی‌شود؟

پاسخ این سؤال قطعاً چیزی نیست که بشود برای آن جوابی مطلق یا خلق‌الساعه داشت بلکه برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید دید که شروع مشکلات افغانستان از کجا بوده و سپس برای حل بحران سراغ عوامل ظاهری برویم که اغلب همه آن‌ها را می‌دانند. برای بررسی نظام‌مندتر ریشه مشکلات افغانستان بهتر است سه دسته عوامل را در نظر بگیریم:

رکود سیاسی و اجتماعی:

از ۱۷۴۷ میلادی تا سال ۱۸۰۹ میلادی سلسله ابدالی بر افغانستان حاکم بودند که همگی پشتون بودند. از ۱۸۰۹ تا ۱۹۷۴ هم خاندان بارکزایی که آن‌ها هم پشتون بودند قدرت را در دست گرفتند و سرانجام با یک کودتا توسط داوود خان که پسرعموی ظاهر شاه بود سلطنت منقرض و اعلام جمهوری شد. در انقلاب ثور سال ۱۳۵۸ خورشیدی هم با قیام افسران ارتش داوود خان کودتایی دیگر صورت گرفت که منجر به قتل داوود خان و اعضای خانواده او شده و حکومت به ترتیب بین نورمحمد تره کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل و محمد نجیب‌الله دست‌به‌دست شد.

با مطالعه تاریخ افغانستان متوجه می‌شویم که در دوران معاصر سلسله پادشاهی ابدالی و بارکزایی بر افغانستان حکومت کردند که هر دو از قوم پشتون بودند و تنها در دوران پادشاهی یک‌ساله حبیب‌الله کلکانی بود که سلطنت به یک غیر پشتون رسید که با اعدام وی این سلطنت وی هم به پایان رسید.

از اعلام جمهوری در افغانستان توسط سردار داوود خان عملاً سلطنت پشتون‌ها پایان یافت و عصر جدید سیاسی در این کشور آغاز شد. این اقدام و سلسله اقدامات متعاقب آن البته در راستای تلاش عده‌ای از روشنفکران و جوانان افغانستانی برای ایجاد تحول در جامعه سنت زده آن زمان افغانستان بود. مسئله این هست که به جز در دوره شاه امان‌الله خان هیچ دوره‌ای حاکمان افغانستان علاقه به ایجاد تحول و اجرای اصلاحات جامعه نداشتند که البته امان‌الله خان هم عاقبتی بهتر از مرگ در تبعید پیدا نکرد و اصلاحات توسط سران مذهبی و قومی میخکوب شد و چه‌بسا تاریخ افغانستان مسیری متفاوت پیدا کرد.

رکود اجتماعی ۴۰ ساله منتهی به سال ۱۳۵۲ خروجی‌اش به‌صورت ایجاد طرح و نقشه‌های چندین گروه برای اجرای کودتا بود که دراین‌بین بخت داوود خان بلندتر بود هرچند به‌پیش بینی شاه سابق ایران محمدرضا پهلوی عمر دولت داوود خان هم درازا نداشت و در کمتر از هفت سال خود قربانی انقلاب کمونیستی ثور شد که حامیان سابق خودش در ارتش آن را اجرا کرده و منجر به قتل‌عام کل خانوادهٔ داوود خان به همراه خودش در ارگ ریاست‌جمهوری شد.

در طی این سال‌ها هیچ‌گاه سیاستمدار غیر پشتونی به درجات بالای نظام سیاسی اداری یا سیاسی افغانستان نرسید و همواره قدرت در بین قوم پشتون دست‌به‌دست شد که نتیجه آن هیچ‌انگاری  ۶۰% یک ملت بود.

عدم مشروعیت سیاسی رژیم‌های مختلف و سران آن‌ها:

در واقع می‌توان گفت که عدم تغییر مشروع نظام پادشاهی به جمهوری توسط داوود خان شروع مشکلات ۵۰ سال اخیر افغانستان بود و حتی رژیم داوود خان هم در اجرای اصلاحات تلاش نکرد و به همان شیوه ظاهر شاهی کشور را اداره کرد و حتی در مقطعی با بدبینی نسبت به حامیان سابق خود آن‌ها را به زندان انداخت و فضای سیاسی از قبل هم‌بسته‌تر شد تا جایی که با مرگ “میر اکبر خیبر “بهانه به دست کمونیست‌های افغان افتاد و با قتل وحشیانه داوود خان پرونده نظامش را هم بستند و خود قدرت را به دست گرفتند.

استقرار “نورمحمد تره کی” در ارگ ریاست‌جمهوری هم سرنوشت متفاوتی برای او ایجاد نکرد و وی به دستور حفیظ الله امین شاگرد خود کشته شد و امین هم به همین روال با کشته‌شدن به دست کماندوهای ارتش شوروی جای خود را به “ببرک کارمل “داد. ببرک کارمل  با تحویل قدرت به “محمد نجیب‌الله” معروف به داکتر نجیب انزوای سیاسی گرفت و هرقدر داکتر نجیب برای ایجاد و تصویب طرح صلح سازمان ملل کوشید گروه‌های مخالف کارشکنی کردند و سرانجام او نیز به دست نیروهای پاکستانی در قالب پوشش طالبان کشته شد. او به‌درستی پیش‌بینی کرده بود که در صورت عدم توافق و انتقال مشروع قدرت به حکومت بعدی حمام خون در افغانستان راه خواهد افتاد و هرقدر سعی کرد با گروه‌های مجاهد افغان به توافق برسد نشد و حکومت ضعیف و نیم بند مجاهدین هم به همین منوال جای خود را به طالبان دادند  که پنج سال به شیوه قرون وسطایی بر افغانستان حکومت کردند . دستاورد این جنگ‌های داخلی و عدم ثبات سیاسی تضعیف دولت مرکزی و البته خروج میلیون‌ها افغانستانی از کشور‌شان بود.

در نهایت با حمله آمریکا و متحدانش حکومت اول طالبان از هم پاشید و جمهوری اسلامی افغانستان تشکیل شد که مورد تأیید جامعه جهانی بود ولی به دلیل نارضایتی عمومی بالا از فساد و انحصار در قدرت مجدداً در مرداد ۱۴۰۰ گروه طالبان قدرت را در این کشور به دست گرفت که باتوجه‌به سابقهٔ بد آن هیچ کشوری این رژیم را به رسمیت نشناخته است.

سیاست خارجی اشتباه

در زمانی که ظاهر شاه قدرت را به دست داشت سیاست وی بی‌طرفی در اکثر مسائل مهم و دورنگه داشتن افغانستان از تنش‌های منطقه‌ای و جهانی بود. باقدرت رسیدن داوود خان مسئله دیورند خواهی دوباره مطرح شد و عملاً سیاست خارجی افغانستان چه در حرف چه در عمل تمامیت ارضی کشور نوپای پاکستان را هدف گرفت که باتوجه‌به فضای متشنج آن موقع منطقه و بلوک‌بندی کشورها به حامی یا دشمن کمونیسم افغانستان در جبهه بلوک شرق و در همکاری با هند به فشار روی پاکستان ادامه می‌داد و پاکستان هم با نزدیکی به آمریکا و متحدین منطقه‌ای آن از جمله عربستان سعودی به مقابله با این فشارها پرداخت. جامعه جهانی همواره به قبول داشتن دیورند به‌عنوان مرز رسمی تاکید داشته ولی افغانستان به شیوه‌های مختلف از پذیرش این مسئله در دوران داوود خان و جانشینانش خودداری کرد که نتیجه آن تمرکز پاکستان بر بی‌ثبات کردن افغانستان و حفظ تمامیت ارضی خود بوده که منجر به رقم خوردن تهاجم نظامی شوروی به افغانستان و کشته‌شدن میلیون‌ها نفر بی‌گناه غیرنظامی و البته ویرانی کامل این کشور بوده است به‌نحوی‌که به قول دکتر نجیب‌الله (رئیس جمهور اسبق این کشور) موجب تحقیر ملی تاریخی افغان‌ها شده است لکن هیچ امتیاز و دستاوردی هم برای افغان‌ها نداشته و مصداق سیاست خارجی کور بوده است، حال آن که با مذاکره و حل این مسئله می‌شد هرگز افغانستان را به صحنه مچ‌اندازی قدرت‌های مختلف تبدیل نکرد.

جمع‌‌بندی:

اگر حکومت دوم طالبان قصد رفتار عاقلانه نداشته باشند و از تاریخ این سرزمین درس نگیرند البته که همسایگانشان را دچار تنش‌های جدید خواهند ساخت و جامعه افغانستان هم کاملا زمینه ایجاد درگیری‌های قومی یا مذهبی را دارد، چرا که گروه‌های معارضی مانند پسر احمد شاه مسعود یا جبهه مقاومت ملی افغانستان که در تاجیکستان مستقر است، می‌توانند با کمک گرفتن از همسایگان ناراضی از دولت طالبان دست به اقداماتی بزنند که موجودیت دولت طالبان را زیر سوال ببرند و منجر به شورش داخلی علیه حاکمیت طالبان شوند.

خروج از نسخه موبایل