کارشناس مسائل منطقه با بیان اینکه سیاست خارجی راهبردی ایالات متحده آمریکا در قبال ایران و در پرونده هستهای امتیاز ندادن است، گفت: آمریکاییها حاضر نیستند حتی حداقل امتیازی به ایران بدهند، مگر اینکه تحت فشار قرار بگیرند.
به گزارش بخش بین المللی سایت خبرمهم، آنطور که اخبار و اظهارات مقامات کشورهای مختلف حاضر در مذاکرات وین نشان میدهد، توافق کاملا دستیافتنی و نزدیک خواهد بود. صحت این مطلب را نیز در آخرین اظهار نظر حسین امیرعبداللهیان –وزیر امور خارجه کشورمان- مشاهده کرد. وی در بدو ورود به مونیخ که برای حضور در کنفرانس امنیتی به آنجا سفر کرده بود، اعلام کرد: ما به یک توافق خوب و دست یافتنی بسیار نزدیکیم. لازم به ذکر است که در کنار اخبار مثبت و خوشبینانه در مورد دستیابی به توافق، همچنان اخباری در خصوص مسائلی که هنوز حل نشدهاند نیز شنیده میشود.
به منظور بررسی بیشتر پیشرفت مذاکرات و احتمال دستیابی به توافق، مصاحبهای با دکتر غلامحسین یوسفی –استاد و کارشناس مسائل بینالملل- انجام شد. از نظر وی، تلاش دیپلماتهای ایرانی به منظور متقاعد کردن طرفهای غربی برای پذیرش طرح ابتکاری ایران توانسته موجب بروز بنبستهای احتمالی در مذاکرات شود. اما به اعتقاد این کارشناس مسائل بین الملل، آنچه که موجب کندی مذاکرات شده، رویه آمریکاییها مبنی بر امتیاز گرفتن و امتیاز ندادن در جریان مذاکرات است؛ به خصوصا که آمریکاییها در برجام هم با توسل به همین سیاست، توانستند به نتیجه برسند.
متن کامل این مصاحبه بدین شرح است:
در حالی که مقامات ایران و برخی از طرفهای مذاکره کننده از رو به جلو بودن مذاکرات صحبت میکنند، اما شاهد هستیم که هنوز تغییر ملموسی در رویکرد دولت آمریکا به وجود نیامده است. با توجه به اینکه شرط ایران برای احیای برجام لغو تحریمها بوده، آیا واقعا میتوان به نتیجه مذاکرات خوشبین بود؟
طرحی که تیم مذاکره کننده ایران در ابتدای مذاکرات وین و در دولت سیزدهم تحت نام «ابتکار ایران» ارائه کرد، توسط غربیها پذیرفته نشد. بنابر این تصور میشد که مذاکرات، با بنبست مواجه شده است. اما اصرار تیم ایرانی و دقت مجدد روی این طرح، باعث شد تا طرفهای غربی بپذیرند که این طرح، در چارچوب برجام بوده و طرح جدیدی نیست. با پذیرش طرح ایران و ملاک عمل قرار دادن آن به عنوان پایهای به منظور ادامه مذاکرات، بنبست احتمالی شکسته شد. اگر تصور میشود که مذاکرات روندی رو به جلو دارد، به دلیل پذیرش طرح ایران توسط طرفهای غربی و کار کردن آنها روی این طرح است، که نشان از عمل گرایی ایران دارد. اما این که هنوز نتیجه و تغییر ملموسی در رویکرد آمریکا به وجود نیامده در حقیقت، بخاطر شیوهای است که آمریکا به آن عادت کرده و آن «امتیاز گرفتن و امتیاز ندادن» در جریان مذاکرات است. به خصوصا که آمریکاییها در برجام هم با توسل به همین سیاست، توانستند به نتیجه برسند. از دولت بایدن هم نمیشود انتظار داشت که یکباره چرخشی علیه سیاست خارجی کشورش داشته باشد. ما به این مسئله آگاهیم که سیاست خارجی راهبردی ایالات متحده آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران و در پرونده هستهای نیز همین شیوه است و آمریکاییها حاضر نیستند حتی حداقل امتیازی به ایران بدهند، مگر اینکه تحت فشار قرار بگیرند.
جمهوری اسلامی ایران باید بتواند راههای فرار آمریکا را در مذاکرات ببندد، تا بتواند نتیجه بگیرد و این هم کار سختی است. طرفهای غربی تا کنون تلاش کردهاند تا ایران را بر سر دوراهی «توافق یا تحریم (جنگ)» قرار دهند. به این مفهوم که یا باید شرایط غرب را با توافق بپذیرد، یا متحمل تحریمهای شدیدتر، حتی جنگ شود. بر این پایه رزمایش دریایی آمریکا در منطقه را که با مشارکت حدود ۶۰ کشور انجام میشود، اهرم فشار برای عقبنشینی جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات ببینید. یعنی سایه تهدید نظامی و جنگ را بر مذاکرات انداختهاند! اما همانگونه که پیشتر هم گفتهام، این غربیها هستند که بر سر دوراهی «پذیرش ایران هستهای تحت نظارت آژانس یا ایران هستهای بدون نظارت آژانس» قرار دارند! لذا منطق سیاسی و عقلانیت سیاسی- امنیتی، حکم میکند که گزینه نخست را انتخاب کنند.
هدف جمهوری اسلامی ایران در این مذاکرات، لغو تحریمهاست و این وظیفهای است که طرف مقابل (طرف آمریکایی)، باید آن را انجام دهد. بنابر این لغو تحریمها، امتیازی نیست که آمریکای بدعهد، بخواهد در قبال آن از ایران امتیازی دریافت کند. لذا حذف تحریمهایی که بر اقتصاد ایران تاثیری ندارد، نباید از سوی ایران به عنوان اقدامی موثر از سوی آمریکا تلقی گردد. آنچه مشهود و مستند است، این است که طرف آمریکایی از لغو تحریمها سرباززده و کشورهای اروپایی نیز اقدام شایستهای انجام ندادند، جز توصیه به صبر استراتژیک! (کنار رفتن ترامپ). پس در صورتیکه جمهوری اسلامی ایران نتواند لغو تحریمها را محقق کند، ادامه مذاکرات وین در خصوص پرونده هستهای، بیمعنا خواهد بود.
بحث هستهای در مذاکرات، جدا از بحث لغو تحریمهاست. به نظر من، مذاکرات رفع تحریمها همچنان باید نسبت به مذاکرات هستهای، در اولویت قرار گیرد. چراکه آمریکا نسبت به انجام تعهدش، کاملا بدعهد بوده است و فشار تحریمها بر ملت ایران وارد شده نه بر آمریکا؛ اما باید در نظر داشت، در مذاکرات، طرفی که با دقت، حوصله، کارشناسانه و با قدرت چانهزنی بالاتر، خصوصا با پشتوانه میدانی، وارد مذاکره شود و بتواند طرف مقابل را تحت فشار قرار داده و راه های فرار او را ببندد، میتواند از مذاکرات نتیجه بگیرد.
طرف ایرانی در این مذاکرات نباید خسته، فرسوده و سرخورده شود، یا تهدیدهای نظامی آمریکایی ها را در تصمیم گیری، لحاظ کند، البته مذاکره مورد نظر ایران، مذاکره فرسایشی هم نیست و نباید باشد. باید برای پایان مذاکرات، زمان مشخص شود، چرا که این تحریمها بر اقتصاد کشور و ملت ما فشار وارد میکند. طرف مذاکره کننده ایرانی باید این مسئله را به عنوان یک اصل برای خود قرار دهد که در یک بازه زمانی مشخص، به یک نتیجه ای برسد؛ ادامه یا قطع مذاکرات؟
در روابط بین الملل، همانطور که بدبینی، صفت مناسبی نیست، خوشبینی هم عاقبت مطلوبی ندارد. بنابراین باید واقعبین بود. از نظر من خوشبینی مفهومی ندارد. مهم این است که ببینیم آیا تغییر اساسی و ملموسی که قابل اندازه گیری باشد، به وجود می آید یا نه؟ اگر این تغییر اتفاق بیافتد، مذاکره قابل ادامه است و اگر این اتفاق نیافتد، ادامه مذاکره مفهوم خود را از دست میدهد.
برخی تحلیلگران مسائل بین الملل، معتقدند گفتگوی مستقیم بین ایران و آمریکا میتواند بر حل اختلافات باقی مانده موثر باشد. نظر شما در این خصوص چیست؟
با مراجعه به گذشته در مییابیم که در مذاکرات هستهای، مذاکره مستقیمی با آمریکاییها نداشتیم، اما در برجام (در دولت سابق)، این اتفاق افتاد و با آمریکاییها مذاکره مستقیم کردیم، ولی نتیجهای که گرفتیم منفی بود. لذا نمیشود روندی را که دنبال کردیم و از آن نتیجه مطلوبی نگرفتیم، پیگیری کنیم. معمولا زمانی که دو طرف دعوا با هم اختلاف دارند، بهترین راه حل، این است که با واسطه گری، مذاکره مستقیم داشته باشند، تا بتوانند از طریق آن مسائل و مشکلاتشان را حل کنند.
این در حالی است که در شرایط کنونی، اصرار و فشار دولت آمریکا برای انجام مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی ایران، برای دولت بایدن سود دارد، نه ایران. بنابر این مذاکره مستقیم با آمریکا (دولت بایدن)، همانند «گرفتن عکس یادگاری دونالد ترامپ (رییس جمهوری سابق آمریکا) با رهبر کره شمالی» است. بایدن نیاز دارد که بتواند به جمع مذاکره کنندگان با ایران برگردد و صرفاً میخواهد ادعا کند که «من توانستم بدون دادن هیچ امتیازی، به جمع مذاکره کنندگان برگردم». هدف تیم بایدن از مذاکره مستقیم، امتیاز گیری بدون دادن کمترین امتیاز به طرف مقابل است، که به معنای برد برای آنها تلقی میشود. تیم مذاکره کننده ایرانی حتما بر این مساله اشراف دارد، که رد درخواست آمریکای بایدن برای مذاکره مستقم، پیش از انجام گشایش برای برداشتن تحریمها، منطق متقن جمهوری اسلامی است. چراکه بایدن و ترامپ، دو روی یک سکه و هردو، روسای جمهور یک کشورند و سیاستهای کشورشان را پیش میبرند. لذا در صورتی که دولت بایدن خواستار بازگشت به میز مذاکره و مدعی است که با حسن نیت، قصد انجام مذاکره مستقیم دارد، بازگشت به مسیری که طی ۴ سال توسط ترامپ و گذشت یک سال در دولت او به انحراف رفته، پیش شرط پذیرش درخواست اوست. به نظر من تیم مذاکره کننده و دستگاه دپیلماسی ایران، مرتکب چنین اشتباهی نخواهند شد.
به نظر میرسد مواضع جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا در ارتباط با شرایط احیای برجام، تعدیل شده است و بر انتظارات اولیه خود اصراری ندارند. چقدر با چنین تحلیل موافق هستید؟
طبیعی است که هر وقت روند مذاکرات کند می شود، یا با مشکلی روبرو می شود، چنین احساسی به وجود میآید. وقتی طرفین میبینند کار پیش نمیرود، احساس میکنند نباید بر خواستههایشان اصرار ورزند تا گشایشی ایجاد شود. اما این رویکرد، مقطعی است و ریشهای نیست. روی دیگر این سکه این است که طرف آمریکایی برای سست کردن اراده طرف ایرانی، اگرچه به طور غیر مستقیم، نقش بازی میکند و ممکن است مواقعی که مشکلی پیش میآید یا روند مذاکرات کند میشود، به ظاهر نشان میدهد که ما بر اهداف خودمان اصراری نداریم، بنابر این شما هم بر خواستههای خودتان اصرار نداشته باشید تا کار پیش برود. پس تیم مذاکره کننده ایران باید کاملا بر نوع بازی طرف مقابل، اشراف داشته باشد.
این در حالی است که برای جمهوری اسلامی ایران «برجام»، فی نفسه و به صورتی که اکنون وجود دارد، اهمیتی ندارد. برجام زمانی اهمیت پیدا میکند که ایران از آن منتفع شود که مصداق عینی این انتفاع، لغو تحریمها است، هدف جمهوری اسلامی ایران نیز خلاص شدن از شر تحریمهای ظلمانهای است که نه دولت، بلکه ملت ایران را نشانه گرفته است. بنابر این موضع ایران تعدیل نشده و نباید بشود.
در مذاکرات وین، هدف تیم ایرانی در گام نخست، لغو تحریمها و بازگشت طرف آمریکایی به تعهدپذیری است. عهدی که با زیر پاگذاشتن آن و خروج از برجام، انگارههای پذیرفته شده در نظام بین الملل را نادیده انگاشت و پیمانی بین المللی را شکست. براین پایه هدف، نباید گم شود؛ لغو تحریمها و محترم شمردن تعهدات کشورها، پیام مثبت و امید آفرینی است که باید به جهان مخابره شود. منطق جمهوری اسلامی ایران نیز تا کنون در موضوعات متعدد نشان داده است که اگر بر مسالهای متعهد شود، راست قامت خواهد ایستاد. با این اوصاف، به نظر من این موضوع نمیتواند صحت داشته باشد که ایران بر اهداف خودش اصرار ندارد. اما باز هم تکرار و تاکید میکنم که طرف آمریکایی، بازیگر قهاری است که باید حواسمان به بازی چندوجهی او باشد.
گفته میشود که علیرغم تلاش ظاهری روسها برای به نتیجه رساندن مذاکرات وین، این کشور تمایلی به نزدیکی ایران و آمریکا ندارد. جنابعالی این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
در مذاکرات وین روسها نشان دادند در کنار ایران هستند نه در مقابل ایران. اینکه بخواهیم بگوییم روسها پنهانی، بازی دیگری دارند که خلاف بازی هویدای آنها است، احتمالی است که نیاز به راستی آزمایی و ارائه حقایق قابل اثبات دارد؛ اما یک وجه طرح این موضوع، میتواند خدشه وارد کردن به مناسبات مثبت ایران و روسیه باشد، وجه دیگر آن میتواند حقایق پنهانی را آشکار کند. منطق مناسبات بین المللی یا مناسبات دوجانبه این است که با هدف حفظ و گسترش مناسبات، نباید از بازیهای حریف، غفلت کرد. چون هر کشوری دوستان، رقیبان و دشمنانی دارد. مثلا روسیه با جمهوری اسلامی ایران دارای مناسباتی نزدیک است، در سوریه با دارا بودن منافع موازی در کنار ایران قرار گرفته است، اما با رژیم صهیونیستی نیز مناسبات دوستانه دارد. پس مقامات ایران نباید از این مسئله به سادگی عبور کنند، بلکه در عین احترام و حفظ مناسبات دو جانبه باید بازی روسیه را زیر نظر داشته باشند. این تصور که روسیه قرار است از منافع ایران دفاع کند، تصور غلطی است. در مناسبات بین المللی، هر بازیگری در گام نخست، منافع خود را جستجو میکند و این امری پذیرفته شده است. لذا نباید انتظار داشت که روسیه یا چین یا… قرار است، از منافع ایران دفاع کنند. ما باید آنقدر توانایی داشته باشیم که بتوانیم از منافع خودمان در جهان دفاع کنیم، تا کشوری مانند روسیه یا هر قدرت دیگری نیز دفاع از منافع ایران را دفاع از منافع خود و به سود خود بداند؛ مانند همان اتفاقی که در سوریه افتاد و روسیه حضور در این کشور و دفاع از آن را، هم راستا با منافع خودش دید، نه دفاع صرف از منافع مورد نظر ایران یا سوریه؛ اگرچه هم روسیه، هم جمهوری اسلامی ایران و هم جمهوری عربی سوریه از آن منتفع شدند.
روس ها تا کنون آنچه که آشکارا نشان دادهاند، با آنچه درباطن آنهاست، به گونهای بوده است که توانستهایم حضور روسیه را عملا در کنار خودمان احساس کنیم. این اعتماد، برای روسها در منطقه غرب آسیا سرمایه بزرگی است که نباید به آسانی از دست بدهند. البته ابهامیهایی به وجود آمده که بهتر است هر دو طرف، خصوصا روسیه نسبت به شفاف سازی آن اقدام کنند. به نظر من روسیه و شخص آقای پوتین تا کنون نشان دادهاند که با جمهوری اسلامی ایران دارای مناسباتی قابل اتکا با چشم اندازی رو به گسترش و دارای دشمنی مشترک هستند. زیرا مناسبات دو جانبه دو کشور، نه تنها به سود طرفین و منطقه بوده، بلکه سدی در برابر جاهطلبیهای ایالات متحده بوده است. در مذاکرات هستهای نیز روسیه با آگاهی از عاری بودن فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران از هرگونه انحراف، تلاش میکند تا از طرف حق، یعنی جمهوری اسلامی ایران حمایت کند.
اما اینکه روسیه خواهان حل اساسی مناقشه ایران و آمریکا نیست، از یک منظر میتواند درست باشد، چرا که نزدیک شدن مناسبات ایران و آمریکا، میتواند ایران را از روسیه دور کند؛ لذا در صورتی که ایران از روسیه دور شود، به ایالات متحده آمریکا نزدیک تر میشود، در نتیجه روسها یک متحد مطمئن منطقهای را که در منطقه غرب آسیا محوریت داشته قدرت و نفوذ منطقهای هم دارد، از دست خواهند داد. خوب طبیعی است که آنها نمیخواهند این متحد مطمئن منطقهای را که میتواند برای آنها موقعیتهای راهبردی ایجاد کند، از دست بدهند! این منطق کار است. اینکه روسها در عمل چگونه تلاش میکنند تا ایران و آمریکا به یکدیگر نزدیک نشوند، نیاز به هوشمندی بیشتر دستگاههای اطلاعاتی و دیپلماسی ما دارد، که باید روی آن کار شود. اما نکته مهم تر از همه، سرشت انقلاب اسلامی است که نمیتواند با قدرت سلطهگری مانند آمریکا کنار بیاید یا به آن نزدیک شود.
از منظری دیگر، تشدید اختلافات آمریکا با ایران و آمریکا با روسیه به صورت منطقی، موجب نزدیکتر شدن ایران و روسیه به یکدیگر خواهد شد. بر پایه این منطق، ایران نیز خواهان حل ریشهای مناقشه روسیه و آمریکا و نزدیک شدن آنها به یکدیگر نیست، چراکه تشدید اختلافات روسیه و آمریکا، موجب گرایش بیشتر روسیه به شرق و خصوصا ایران میشود و عملا این اتفاق افتاده است.
به صورت مصداقی اگر بخواهم بگویم، شاهد هستیم از زمانی که فشارهای آمریکا و اروپا در قالب ناتو، بر روسیه افزایش پیدا کرده است (در بحران اوکراین و ضمیمه کردن شبه جزیره کریمه به روسیه، همچنین در انتخابات ۲۰۱۶ ریاست جمهوری آمریکا که آمریکاییها به روسیه اتهام دخالت و تغییر در نتیجه انتخابات آمریکا را به سود ترامپ زدند)، این موضوعات روسها را بیشتر به سمت شرق و به سمت ایران سوق داده است.
این یک منطق، در بازیهای بینالمللی است که وقتی فشارها علیه یک عضوی از اعضای نظام بین الملل بیشتر میشود، طرفی که تحت فشار است، به سمت دیگری گرایش پیدا میکند که در حقیقت طرفین اصلی این بازی، آمریکا و روسیه هستند. چنین محیطی در نظام بین الملل، هوشمندی آمریکاییها یا روسها را میطلبد که مسائلشان را با ایران به صورت منطقی و به دور از فشار یا بازی پنهانی حل کنند. هر کدام بتوانند در جذب ایران موفق تر عمل کنند، طبیعی است که به ایران نزدیکتر خواهند شد. اما این در حالی است که آمریکاییها بر خلاف این روند عمل کرده و میخواهند با فشار، این مسئله را حل کنند، لذا تحت فشار، این پاسخ را نه از روسیه و نه از ایران، دریافت نکردند.
من بر این باور هستم که خوی سلطه گری، یک جانبهگری و سیاست فشار ایالات متحده نه تنها نتوانسته است ایران را به این کشور نزدیک کند، حتی روسیه را نیز از خود دور کرده است؛ لذا این روند، در آینده موجب انزوای بیشتر آمریکا در جهان و نزدیکتر شدن مناسبات ایران و روسیه تا سطح راهبردی پیش خواهد رفت. مناسباتی که قدرتی مانند چین را نیز در برابر ایالات متحده آمریکا در کنار خود خواهند داشت.
در پایان به این نکته بسیار با اهمیت اشاره و تاکید میکنم که جمهوری اسلامی ایران با توجه به ضدیتی که نسبت به قدرتهای سلطهگر در سرشت آن و آموزه های اسلامی آن نهفته است، مناسبات خارجی خود را با کشورهایی که قصد سلطه نداشته باشند، بر پایه احترام متقابل و منافع منصفانه تنظیم کرده و نیازی به اینکه ایالات متحده بخواهد چراغ سبزی به آن نشان دهد تا از روسیه دور شود، ندارد. بنابراین روسیه باید از این بابت مطمئن باشد./فارس