به گزارش بخش بین المللی سایت خبرمهم، روابط بین چین و آمریکا در دوره ریاست جمهوری دونالدترامپ به سمت کشمکش رفته است. رابطه خوبی را که دونالد ترامپ و شی جین پینگ در آوریل ۲۰۱۷ به نمایش گذاشتند از زاویه دیگر باید دید. رقابتی که با تنش بر سر تجارت و تکنولوژی آغاز شده بود از حوزه اقتصادی نیز فراتر رفته است.
اقدام متقابل ۲ کشور برای تعطیلی کنسولگری هوستون و چنگدو، اخراج خبرنگاران، سخنرانی ایدئولوژیک مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا و افزایش مانورهای نظامی در دریاهای واقع در شرق و جنوب چین باعث شد بسیاری از کارشناسان نتیجه بگیرند جهان در انتظار جنگ سرد دوم است.
در واقع بخشهایی از تعهداتی که پکن در پیمان با هنگکنگ داشت یادآور موقعیت شهر برلین بود؛ شهری آزاد و پویا با گذشتهای پیچیده که ناگهان کشوری خارجی آن را احاطه کرد. رقابت شدید بین ایالات متحده آمریکا و چین طی سالهای متمادی به صورت مداوم رو به افزایش بوده است. استراتژی بلندمدت واشینگتن در آسیا، برای اطمینان از اینکه منطقه تحت سلطه نیرویی سلطهگر و متخاصم نباشد، رشد قدرت چین را به وضوح تهدید میکند.
برای اینکه شرایط حساس بین این ۲ کشور را درک کنیم بهتر است به شباهت ژئوپلیتیک این ۲ نگاهی بیندازیم. جنگ سرد رقابتی جهانی است که بین ۲ ابرقدرت صورت میگیرد که دیگری را دشمنی تسخیرناپذیر میدانند. اگر رقابت بین چین و آمریکا در مسیر فعلی خود بماند، جنگ سرد صورت نخواهد گرفت و این رقابت پیچیدهتر، سختتر و طولانیتر خواهد شد.
استفاده از جنگ سرد برای شکل دادن درک ما از رقابت بین چین و آمریکا تلاشی خطرناک است. آدام توز (Adam Tooze)، استاد دانشگاه کلمبیا، میگوید: «درخواست آمریکاییها برای شروع جنگ سرد دوم به این دلیل است که آنها گمان میکنند میدانند که جنگ سرد اول چطور به پایان رسید. اطمینان بیش از حد به موفقیتی که در گذشته حاصل شده باعث تسریع این تنش و کشاندن آن به راههای خطرناک میشود.»
نکتهای که توز به آن اشاره میکند این است که جنگ سرد در آسیا و اروپا به طرق گوناگونی انجام شده است و مهمتر از همه اینکه این جنگ در آسیا برای آمریکا و غرب بسیار مبهمتر از آنچه بسیاری تصور میکنند به پایان انجامید. در حالی که جنگ سرد رقابتی جهانی بود، تحرکات آن در آسیا و اروپا کاملاً متفاوت بود. بدیهی است که سه دهه اول، این رقابت هر چیزی بود به جز جنگ سرد. در واقع این برچسب برای منطقهای که از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ چندین جنگ را در کره و هندوچین تجربه کرده و میلیونها نفر کشته داده به سان یک شوخی بیرحمانه است. جنگ و انقلاب در آن زمان معمولاً عادی بود.
در عوض جنگ سرد در اروپا دورهای پرتنش داشت، اما خوشبختانه این جنگ عاری از خونریزی و کشتار مردم بود. زمان و مکان پایان جنگ سرد در آسیا نیز مانند جنگ جهانی دوم با اروپا متفاوت بود؛ در آسیا جریانی مثل «دیوار برلین» یا موج «بهاری» برای آزادی ملی وجود نداشت، در عوض تحرکات موجود در جنگ سرد در مکانهای مختلف و بازههای زمانی گوناگون تغییر کرده است.
جنگ سرد در آسیا در سال ۱۹۷۹ با عادی شدن روابط آمریکا و چین پایان یافت. این امر اوضاع ژئوپلیتیکی منطقه را دگرگون کرد و بلافاصله اتحاد جماهیر شوروی را به حاشیه برد و روابط حسنه بین آمریکا و چین تا چهار دهه جریان داشت. پایان یافتن جنگ سرد موجب شد بزرگترین دوره توسعه اقتصادی در تاریخ بشر رقم بخورد. جدا ماندن کره شمالی از جنوبی و وضعیت نامطمئن تایوان از میراث بهجامانده از جنگ سرد بود. در همان زمان جنگ جهانی دوم نیز به پایان رسید و نقشه اروپا تغییر کرد. تفاوت این ۲ جنگ آن بود که در جنگ اروپا کمونیسم شکست خورد، اما این حزب در آسیا همچنان به کار خود ادامه میدهد.
حزب کمونیست چین راه شوروی را پیش نگرفت و اکنون توانسته بر دومین اقتصاد بزرگ دنیا چیره شود، سطح بالایی از مشروعیتش را در داخل کشور حفظ کند و کشوری را اداره کند که ارتباط تنگاتنگی با بقیه جهان دارد. دانشمندان و سیاستمداران غربی در دهه ۱۹۹۰ استدلال کردند که مدل لیبرال دموکرات آنها تمام تازهواردان را برای همیشه از بین خواهد برد. درسی که جهانیان از این نوع دیدگاه گرفتند این بود که آمریکاییها چارهای جز گشودن بازارها، آزاد دانستن سیاستهای چین و پذیرش اقتصاد آنان نداشتند؛ در غیر این صورت عقب میماندند.
آیا غرب میتواند در جنگ سرد پیروز شود؟
خطری که امروز پیش روی ماست این است که سیاستگذاران در واشینگتن و سایر کشورها هنوز به این فرضیه اعتقاد دارند که با همان استراتژیهایی که شوروی را از پا درآوردند میتوانند بر جنگ سرد بعدی نیز پیروز شوند. لحن صحبت کردن بسیاری از سیاستمداران در واشینگتن و پایتختهای متحد آن نشاندهنده این نوع باور است. غرب ذاتاً در سازماندهی سیاست، اقتصاد و جامعه برتر از سایرین عمل کرده، در حالی که چین مجموعهای از تناقضات را به نمایش گذاشته است.
رهبران غربی رقابت با چین را نسبتاً آسان میپندارند و از تماشای مسابقهای که از قبل میدانند تیمشان برنده میشود لذت میبرند. این مساله که برخی فکر میکنند مدل سیاسی و اقتصادی آمریکا به ویژه با شرایط فعلی متناسب است خیالی باطل تلقی میشود. این دیدگاه باعث ایجاد سوءتفاهم راجع به ماهیت دشمن میشود.
شاید بزرگترین شکست اتحاد جماهیر شوروی ناآگاهی حزب کمونیست از ماهیت اقتصادی کشور و اداره مردم بود و شاید حزب کمونیست چین هنوز باثباتترین نیرویی باشد که در داخل کشور دیده میشود. نخبگان حزب کاملاً از نقاط قوت و ضعف نظامی که به دست خود ساختهاند باخبرند.
چین بدون شک لیستی طویل از چالشهای مهمی چون تخریب محیطزیست تا فساد گسترده را در اختیار دارد، اما این حزب در غلبه بر مشکلات داخلی خود بسیار کارآمد عمل کرده است. به علاوه، این کشور نشان داده است که موفقیت اقتصادی و ژئوپلیتیکی نیازی به مطابقت با مدل لیبرال ندارد.
بزرگترین مشکل این دیدگاه که چین را در جنگ سرد با آمریکا قرار دهند این است که به نظر میرسد رهبران غربی مقیاس رویارویی جنگی را که به سمت آن پیش رفتهاند به اندازه کافی جدی نمیگیرند؛ جنگ سرد در اروپا پیروز شد، اما این پیروزی ۵۰ سال طول کشید و یکی از دلایل آن این بود که آمریکا از سال ۱۹۴۵ جهش اقتصادی قابل توجهی داشت.
هیچ نشانهای وجود ندارد دال بر اینکه واشینگتن و متحدانش حتی به شروع جنگ در برابر کشوری پرجمعیت فکر کنند، چه رسد به آنکه خود را برای جنگ آماده کنند. چین با توجه به مقیاس و اهمیتش در اقتصاد جهانی و پیشرفت تکنولوژی کشوری قدرتمند است و تشدید رقابت بین پکن و واشینگتن میتواند هزینههای زیادی برای همه به بار آورد. به جای استناد به پیروزیهای گذشته آمریکا باید کوشید تا رقابت بین این ۲ مانع بروز تنشهای بیشتر شود./اعتماد آنلاین