به گزارش بخش اقتصادی سایت خبرهای فوری، آرشیو و تاریخچه سرانههای کشور، مملوِ از نامههای چند ده نفره اقتصاددانها به این رئیس جمهوری و آن مقام ارشد است. هشدار، پشتِ هشدار و گلایه، پشت گلایه! یک روز از گران شدن نان بیممان میدهند و روزی دیگر از پرداخت یارانه برحذرمان میدارند. یک روز به فلان قرارداد سیاسی ـ اقتصادی گیر میدهند و روزی دیگر به اعمال فلان و بهمان بسته پیشنهادیِ اقتصادی از سوی تیم اقتصادی دولتها… خلاصه آرشیو و تاریخچه ی سرانههای کشور، مملوِ از حرف و گفت و شنودهای اقتصاددانها است که در نهایت، مثل رونق چندین روزه ی بازارهای فصلی، گاهی آن چنان گُر میگیرد که باید از سوزش آن هراسناک باشی و گاهی چنان بی سو و بی اثر میشود که احساس میکنی در زمهریر بی خبری، دچار انجماد و سکونی دردآور خواهی شد و اما در انتها، باقی میمانند چند اسم که حالا دیگر همه، آنها را میشناسند!
وقتی شروع کنی به شمردن از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمیروند؛ گویی برند شده اند! ربطی هم به در راس قدرت بودن اصولگرا و اصلاحطلب نیز ندارد که از این دست تئوریسینهای بیم و انذار دهنده در هر دو طیف، به قدر کافی دیده میشود.
برمیگردیم به آرشیو، به تاریخچه، به رسانه، به خرابکاریها و هزینهتراشیهای اقتصادی، از واردات بی رویه فلان محصول گرفته تا آزادیسازی نرخ فلان ارز در بهمان بازه زمانی، یا مثلا همسان سازی، یا ایجاد دگرگونیهای زیرساختی و نیز اجرایی ساختن تصمیمات کلان… از انسداد راه ورود خودرو به کشور تا کاهش تعرفه واردات شکر و بنزین تا ساختن مسکن مهر و پرداخت یارانه و برداشتن یارانه حاملهای سوخت و انرژی و این اواخر، گرانی سه برابری بنزین و بسیاری تصمیمات دیگر!
در یکی از مصاحبههای اخیر با دکتر عباس هشی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، به نکتههای عجیب و غریبی دست یافتم؛ نکتههایی که نگاه و نظرمان را نسبت به شفاف سازی، مشاوران اقتصادی و بسیاری موارد دیگر عوض کرد از جمله این که:
ـ بانک مرکزی، شرکتهای دولتی و خصوصی و همه ارگانهای تاثیرگذار در اقتصاد در معنای جامع باید صورتهای مالی حسابرسی شده توسط حسابرسان دولتی و خصوصی و نیز زیرنظر دیوان محاسبات را برای ارائه به مردم و مجلس در اختیار همه قرار داده باشند که مجموع این توضیحات در یک عبارت خلاصه میشود و آن «شفافیت مالی» است که متاسفانه ما «فاقد» این شفافیت مهم، اثرگذار و تعیین کننده هستیم.
ـ یکی از جاهایی که قطعا باید صورتهای حسابرسی شده برای تصمیم گیری سهامداران ارائه شود سازمان بورس و اوراق بهادار است؛ حال میبینیم در مجمع این سازمان که وزیر اقتصاد رئیس آن است، وقتی رای گیری میشود تنها یک نفر رای به شفافیت و انضباط مالی میدهد پس میبینیم شفاف سازی به صورتی نهادینه شده دچار مشکل است!
ـ دکتر هشی به یک مورد بسیار جالب نیز اشاره میکند که دو نفر اقتصاد دان پاکستانی هستند به نامهای عطا حسین و احمد شاه؛ یکی مشاور رئیس جمهور پاکستان و دیگری مشاور اقتصادی ویتنام. دکتر هشی که خود با عطا حسین صحبت کرده میگوید: عطا حسین میگوید ما شرط کردهایم اگر دستورات و تصمیمات ما عمل نشد مسئولیت آن را نپذیریم و وقتی میپرسد چگونه؟ میگوید بلافاصله مصاحبه میکنیم و میگوییم فلان تصمیم، ارتباطی به ما ندارد! گلایه ما از آقای… این است که چرا سه سال قبل اعلام نکردند و حالا آمده و میگویند من در تصمیمات اقتصادی دولت نقشی نداشته ام!؟
وقتی خوب به حرفهای این عضو هیئت علمی دقت میکنیم میبینیم؛ این از بورس و بانک مرکزی مان، این از شفافیت مان و این هم از استادان طراز اول اقتصادی مان! خُب؛ روال وقتی این گونه باشد تکلیف اقتصاد مشخص است.
چندبار ارز را تک نرخی کنیم، چندبار بنزین را دو نرخی!؟
چهاردهه از انقلاب میگذرد، یک دهه درگیر جنگ بودیم، یک دهه درگیر بازسازی و اما طی بیست و چند سال گذشته، چندبار ارز را تکنرخی کردیم؟ چند بار دو و یا چند نرخی؟ اصلا این همه سیاست پریشان و ناهمگون برای بازار ارز لازم بود؟
از بازار ارز هم بگذریم میرسیم به تلاطم و تغییرات خلق الساعه در حوزه ی بنزین و دیگر حاملهای انرژی. از کوپنی شروع کردیم تا رسیدیم به بنزین تک نرخی و در نهایت این روزها باز دونرخی شدن بنزین و سهمیهای و… اینها را چگونه میتوان پذیرفت وقتی مجرب ترین و شناخته شده ترین تئوریسینهای اقتصادی در تیمهای دولت مالی و اقتصادی دولتهای سابق و لاحق حضور دارند؟!
یک بار دیگر به حرفهای «عطاحسین» دقت کنید:«عطا حسین میگوید ما شرط کردهایم اگر دستورات و تصمیمات ما عمل نشد مسئولیت آن را نپذیریم و وقتی میپرسد چگونه؟ میگویند بلافاصله مصاحبه میکنیم و میگوییم فلان تصمیم ارتباطی به ما ندارد!» وقتی به درون سرزمین خودمان نگاه میکنیم؛ چند استاد و مشاور مبرز اقتصادی میشناسیم که فردای کنارگذاشته شدن از دایره ی تصمیم گیری به میان خبرنگاران آمده باشد و با صدای بلند و رسا گفته باشد: «از امروز به بعد، تصمیمات اقتصادی دولت به من ارتباطی ندارد!» واقعا وقتی به برخی مصاحبهها و توپ و تشرها و انتقادات رنگارنگ نگاه میکنیم، به معنای واقعی کلمه حال مان بد میشود که سه سال پیش از دایره تصمیمگیری خارج شدن و سه سال بعد اعلام موضع کردنهای این چنینی و آن چنانی! چه دردی دوا میکند؟! یا حالا که سوخت و بنزین و بسیاری از اقلام گران شده، سخنرانی با موضوع:«خطاهای راهبردی و پیامدهای سو افزایش قیمت حاملهای انرژی به قصد کسب درآمد برای دولت» چه مسئلهای را میخواهد حل کند؟
از همه ی اینها هم بگذریم؛ باقی میماند حرف و حدیثها…!
حواشی تئوریسینهای اقتصادی تنها و تنها به این گفتنهای بی موقع و نگفتنهای به موقع ختم نمیشود! بسیاری از حواشی مربوط میشود به حرف و حدیثها!
نه قضاوت میکنیم، نه تایید و نه تکذیب اما در میان گفتنها و شنیدنها، مثلاً میشنویم که این فشارآوردنها و اشک ریختنها و بیم و انذار دادنها هدفمند است! تاریخ مصرف دارد، اصلا حکمتها پشت آن خوابیده است! برخی معتقدند؛ همین که پستی گرفتند و پیمان نامههای
پر و پیمان مشاوره ای! همه ی اوج گرفتنها رو به پایین آمدن میگیرد و همه انتقادات، یک شبه تبدیل میشود به تعریف و تحسینها!
این انتقادات و تعریف و تحسینها به مانند دو کفه ترازو دائم در نوسان است، به هنگام روی کار بودن راستها، تعریفها مختص تئوریسینهای اقتصادی منسوب به اصولگرایان است و انتقادات در حوزه ی تئوریسینهای منتسب به اصلاحطلبان و همین که زمین بازی عوض شد، کفه دیگر ترازو شروع میکند به سنگین تر شدن و این بازی در بازههای زمانی ۸ ساله همچنان ادامه دارد!
حرف ما همین چندکلمه بیشتر نیست و آن این که، تئوریسینهای اقتصادی که سر و کارشان با علم است و قواعد اقتصادی و قوانین مالی که نیازی ندارند علیه این یا له آن مصاحبه کنند! همین که بر اساس وجدان علمی و تخصصی که دارند لب به سخن گفتن بگشایند، جامعه هرآنچه باید بفهمد خواهد فهمید. در همین فقره اخیر یعنی گرانی بنزین و یا هدفمند شدن یارانهها و دیگر مسائل کلان اقتصادی از جمله نرخ ارز و نرخ سود سپردهها و بسیاری از این دست مسائل، شاهد یک رویه ی همانند و به شدت تکراری بودیم و آن اوج گرفتن انتقادات تند عدهای که تا همین دیروز، پشت درهای بسته، حرفِ آخر را در عالم تصمیمات اقتصادی میزدند و تعریف و تمجیدها رنگارنگ کسانی که تازه به اندرونی تصمیمات اقتصادی راه یافته بودند. چندصباحی این وریها انتقاد میکنند و آن وری تعریف و تمجید و بعد دوباره همه چیز از نو.
قصه ی بی سر و سامانی اقتصادی و گرفتاریهای این روزهای مردم را باید لا به لای همین موضعگیریهای باری به هرجهت و زبان مان لال؛ دلال مآبانه گشت که تا بر اریکه ی قدرت هستند همه رخدادها گل و بلبل است و همین که دستشان از خوان نعمت کوتاه شد، همه تصمیمات سابق و لاحق میشود تصمیمات شتابزده و بی برنامه و بررسی نشده!
حرف از اینها به در است، خودشان میدانند روی صحبت مان با کیست اما درست و درمانِ ماجرا این که، مردم روی حرفهای تئوریسینها گاه زندگیهای شان را بر باد رفته دیدهاند و تمام اندوخته ی سالهای سال شان را دودِ هوا! پس به جای برخی نگاههای کاسبکارانه و دلال مآبانه، تئوریسینهای اقتصادی، چراغ راه جامعه باشند و امین دولتها و رفیق ملت که «فصل دلبری تئوریسینهای اقتصادی» تمام میشود و آن چه باقی میماند، «روسیاهی است و ذغال!»
صدها «چرا»ی بی پاسخ؟!
وقتی سوار تاکسی میشویم یا سوار مترو و اتوبوسهای درون شهری، وقتی پای درد و دل مردم مینشینیم و سوالات بی پایان آنها، با صدها چرای بی پاسخ در نهایت تنها میمانیم:
ـ چرا بنزین یک شبه گران شد؟
ـ چرا نرخ ارز از ۳۵۰۰ تومان ناگهان به نزدیک ۲۰ هزارتومان رسید؟
ـ چرا نرخ تورم تا نزدیک ۶۰ درصد رسید؟
ـ چرا زمین و مسکن دچار نوسانات کهکشانی قیمت شد؟
ـ چرا سود سپردهها کم شد؟
ـ چرا ارز تک نرخی، چند نرخی و ارز چند نرخی، تک نرخی شد؟
ـ چرا قدرت خرید مردم از نصف هم کمتر شد؟
ـ چرا ارزش پول ملی هر روز از روز قبل کمتر و کمتر شد؟
ـ چرا دهها میلیون دلار از داراییهای این مملکت چپاول شد؟
ـ چرا هزاران میلیارد تومان از ثروت این کشور در سرزمین همسایه ـ ترکیه ـ تبدیل به ملک و آپارتمان شد؟
ـ چرا هزاران ایرانی در اقصی نقاط جهان به دلیل بسته شدن حسابهای شان زمینگیر شدند؟
و…
اینها سوالاتی است که پاسخ آنها را لا به لای انواع سخنرانیها و مصاحبهها و اظهار نظرات رنگارنگ تئوریسینهای اقتصادی پیدا نکردیم اما آن چه به وفور یافتیم، ایراد گرفتن از «قبلیها» بود و تعریف و تمجید از «فعلیها» و این همان نکته ی باریک تر از مویی است که مردم معنا و مفهوم آن را به بهترین شکل ممکن درک میکنند و میدانند و باقی چیزی نیست جز فسانه! /آفتاب یزد