به گزارش بخش اقتصادی سایت خبرمهم، موضوع فعلی جامعه ایرانی بهخصوص در آستانه انتخابات بلاشک معیشت مردم است. مردم درگیر زندگی روزانه هستند واشتغال جامعه کامل نیست و از طرف دیگر، درآمدها نهتنها تقویت نشده بلکه تضعیف شده به عبارت سادهتر؛ قدرت خرید مردم به شدت کاهش پیدا کرده است. صورت مسئله اقتصاد ایران این است که چگونه شد که اقتصاد کشور به چنین وضعیتی رسید؟ این طبیعی است که وقتی کشوردچار چالشهای متننوع و متفاوت در بخشهای مختلف میشود معلول آن میشود: نرخ بیکاری دورقمی، نرخ تورم دورقمی، نرخ منفی سرمایهگذاری و انواع شاخصهای کلان اقتصادی از حداستاندارد خارج میشود. نکته این هست که اگر اقتصاد ایران امروز به چنین وضعیتی رسیده، معلول کنش و واکنش قوه مجریه است؟ یعنی دولتها کشوررا به چنین سرانجامی رساندهاند؟ و اساسا سوال مطلوبتر این است که آیا دولتها به دنبال خوشنامی نیستند؟ آیا امروز که در آستانه انتخابات هستیم، مجموع این مسائلی که مطرح میشود، در سال ۹۲ مطرح نشده بود؟ اگر برگردیم به مناظرات سال ۹۲ نوع ادبیاتی که آنجا مطرح شد، همین مسائل یعنی تضعیف پول ملی، تضعیف سرمایهگذاری، تضعیف اشتغال و رشد کند توسعه اقتصادی بود. امروز ایران در دهه پنجم انقلاب اسلامی قرار گرفته و ۱۲ دوره انتخابات ریاستجمهوری را تجربه کرده و به طور مشخص، پنج دوره هشت ساله ریاستجمهوری در ایران طی شده است. برای پیداکردن علل مشکلات کنونی میتوان به نوع دیگری هم تحقیق و بررسی کرد و آن اینکه در این پنج دوره، کدام دوره موفقتر و کدام دوره ناموفق بوده. وقتی پنج دوره هشت ساله گذشته را بررسی میکنیم، همچنان به لحاظ شاخصهای اقتصادی سالهای ۷۶ تا ۸۴ جزو سالهای موفق عملکرد اقتصادی بوده و سالهای ۸۴ تا ۹۲ جزو سالهایی بوده که به لحاظ اقتصادی عملکرد موفقی نداشتیم و این دو مقطع باز از منظر شاخصهای اقتصادی دو ویژگی ممتاز دارند و آن اینکه در سالهای ۸۴ تا ۹۲ کشور، بیشترین درآمد ارزی را کسب کرده و عکس مطلب در سالهای ۷۶ تا ۸۴ تقریبا اگر کمتر از میانگین دورههای قبل نبوده، بیشتر از آن هم نبوده است. پس صرف اینکه یک دولت درآمد ارزی داشته باشد یا اینکه به عنوان مثال یکپارچگی در نظام سیاسی اتفاق بیفتد، بیانگر حل مشکلات کلیدی کشور نخواهد بود. آنچه امروز کشور به آن نیاز دارد، نه صرفا پرداختن یارانه یا کم و زیاد کردن حجم یارانههاست و نه صرفا محکوم کردن همه مدیران و دولتهای گذشته است و نه اینکه همه مسائل را به خارج یا برخی از مسائل موازی دیگر ربط دادن است. به عنوان یک نکته کلیدی، وقتی که اصل ۴۴ قانون اساسی تفسیر و ابلاغ شد هم دولت، هم مجلس به لحاظ سیاسی همسو بودند اما بیشترین انحراف در واگذاریها انجام گرفت. علت اینکه این موارد ذکر میشود این هست که به مسائل اقتصاد نمیتوان به عنوان یک موضوع مجرد نگاه کرد. ضمنا نمیتوان مسائل اقتصاد را با نگاه سیاسی به معنی جناحی حل کرد بلکه باید مسئله اقتصاد را به عنوان یک مسئله از نگاه چارچوبهای علمی نگاه کرد. امروز تورم دورقمی هست ولی نکته اینجاست که در حدود ۴۰ سال فقط الان تورم دورقمی است یا اینکه ۹۰ درصد زمان گذشته نیز تورم دورقمی بوده است؟ پس اشکال ساختاری است، اشکال این است که هنوز اقتصاد برای ما به معنی واقعی مسئله نبوده است. گرچه عوارض اقتصاد برای ما مسئله بوده یعنی ضعف معیشت مردم، بیکاری مردم، بیخانمانی مردم برای ما مسئله بوده؛ نرخهای بیکاری دورقمی، بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی، بیکاری دختران تحصیلکرده برای ما مسئله بوده اما این مسائل معلول است. اصل مسئله اقتصاد این است که چرا در ایران سرمایهگذاری انجام نمیگیرد. اصل مسئله این است که چرا ایرانیها علاقهمند به سرمایهگذاری در بخش تولید نیستند. حالا به سرمایهگذاری بخش خارجی نمیپردازیم. وقتی که سازوکار موجود از سوداگری یا از تجارت یا اقتصاد زیرزمینی حمایت میکند، طبیعی است که تولید در حاشیه قرار میگیرد. ممکن است هر روز هزاران مقاله یا سخنرانی را بخوانیم و بشنویم یا تلویزیون هزاران برنامه در اهمیت تولید بسازد و پخش کند اما سازوکار چنین نباشد. بنابراین تا زمانی که به ریشه نپردازیم و اقتصاد را به معنی واقعی اقتصاد نبینیم و سایر عواملی که در اقتصاد دخیل هست را آسیبشناسی نکنیم به عنوان یک مثال در انتهای این نوشتار همه کشور حتی سفارتخانههای ما در خارج کشور در خدمت اقتصاد نباشند، طبیعی است هر نسخهای حداکثر میتواند مُسکن کوتاهمدت باشد./آرمان ملی