به گزارش بخش فرهنگی سایت خبرهای فوری، بحثهای عمومیشده اخیر که با تابلوی «نقد عملکرد صداوسیما» برافراشته و معرفی میشوند، پهنای بیکرانی از مفاهیم و مباحث سیاسی- اجتماعی مهمی را دربر میگیرد. ظاهر ماجرا یک گفتوگوی فنی درباره ماموریتهای فرهنگی یک سازمان استراتژیک حاکمیتی است، اما در بطن واقعیت و در عمق گفتههای چهرههای شهیر شروعکننده این «عملیات»، ظرایف کمتر دیدهشده و تاریخی وجود دارد. در ۱۰ روز گذشته کشوقوسهای فراوان حول ماجرا صورت گرفته است، بررسی موضعگیریهای له یا علیه «وحید جلیلی» نشان میدهد جای یک صورتبندی کلان درباره موضوع همچنان خالی است. هرچند از منظر سوژه مورد بحث بسیاری از افراد و صاحبان نظر فارغ از نظر مثبت یا منفی درباره همه یا بخشی از بیانیه اول جناب جلیلی جای اینگونه مباحث را فضای اجتماعی و رسانهای نمیدانند، اما بدیهی است که هدف جلیلی اتفاقا کشاندن بحث به ساحت رسانههای اجتماعی است، جایی که بحث، ظاهری فرهنگی و مزیتی سیاسی پیدا میکند.
سعی میکنم در ذیل این مطلب توضیح دهم که چرا بیانیه جلیلی نه در هدف و نه در محتوا صادقانه نیست، برای همین انتظار نتیجه مثبت از یک حیله رسانهای بیهوده است.
۱ بیانیه «وحید جلیلی» دوختن یک لباس «فرهنگی» برای «نمایشنامه سیاسی» است، نویسنده که سابقه سالها نقد و نظر در حوزه فرهنگ را دارد اینبار هم بهدلیل پخش یک سریال بهنام «بوی باران» مدیران سیما را به باد انتقاد میگیرد. نکته جلیلی درباره سریال درست است، اتفاقا موردی که موسس جشنواره عمار انتخاب کرده از حیث اجماع منفی ناظران فرهنگی مورد چالشبرانگیزی نیست و همه سلایق اتفاقنظر دارند که سریال اثر «بیخودی» است. «فرهیختگان» از اولین رسانههایی بود که در دو مقطع (شمارههای ۱۶ مرداد و ۲ شهریور) به این سریال ضعیف پرداخت و بیانیه جلیلی از این منظر کشف جدیدی نکرده است. اتفاقا نویسنده همانطور که بسیاری از منتقدان سریالسازی در تلویزیون میگویند جناب میرباقری، معاون سیما را هم نقد صریح کرده.
نقد آقای میرباقری در «فرهیختگان» شماره ۲۸ فروردین و ۲۲ مرداد (فقط برای نمونه) نشان میدهد از این منظر هم بیانیه «خشن» جلیلی مساله جدیدی را مطرح نکرده است، چون اساسا این بار قرار نبوده بحث درباره مدیران رسانه ملی باشد. جلیلی وقتی تاکید میکند سریال «بوی باران» کار ضعیف و غیرقابل دفاعی است، سراغ اصل ماجرا میرود و یکی از معاونان دفتر رهبر انقلاب را به این عنوان که مسئولیت «محتوایی» دفتر با وی است، بهعنوان مقصر اصلی سازوکاری معرفی میکند که «بوی باران» را ساخته است. هسته مرکزی بیانیه جلیلی اینجاست، یعنی چون صداوسیما بهعنوان یکی از مجموعههای زیر نظر دفتر رهبری سریالی در شبکه یک ساخته که خوب نیست «معاون بررسی بیت» که اتفاقا سالها «وحید جلیلی» همکار وی بوده، مقصر اصلی است. قبلا در میانه بحثهایی «شیرین» در مکانهایی مثل «صف نانوایی» وقتی نانوا نان نپختهای دست مشتری میداد شنیده بودیم «رئیسجمهور» وقت عرضه نداشته است! اما حالا این خاطره «کف خیابانی» برای بدل یک «دغدغه فرهنگی» به حرفی سیاسی استفاده شده است.
نمیتوان این آسمان و ریسمانبافی بیدروپیکر را یک «نقد فرهنگی» نامید، اساسا نقد مدیران رسانه ملی هم نیست، چون جناب جلیلی با دقتی مثالزدنی مسئولیت را از دوش مدیران سالهای متمادی تلویزیون برداشتهاند و میگویند مشکل جای دیگری است! معنای صریح این استدلال این است که راهحل جلیلی برای بهبود صداوسیما بعد از سالها تحقیق و بررسی در مدیران اصلی رسانه ملی نیست. جناب جلیلی لباس فرهنگ را از تن بیرون کرده و موضعی سیاسی گرفته. آیا میتوان این «شعبدهبازی» رسانهای را به حساب فرهنگ گذاشت؟
۲ در حق منتقدان صداوسیما بزرگترین بیانصافی اختلاط همین معنی است، حالا تا مدتهای طولانی مدیران رسانه ملی از تیغ نقد منتقدان خارج میشوند. حاصل «رادیکالیسم» جلیلی «زوال معنای» نقد فرهنگی و تبدیل یک گزاره ساده به موضوعی پیچیده امنیتی است. مدیران ارشد تلویزیون منتقدان جدی دارند، جلیلی یکی از انبوه این افراد است، حالا اما با سیاسیشدن رادیکال موضوع عملکرد این مدیران، منتقدان دست به عصا میشوند. خیلی از کسانی که معتقدند بعضی مدیران صداوسیما باید عوض شوند یا برخی رویههای غلط در این سازمان باید تغییر کنند با سیاسیشدن موضوع سکوت میکنند، هم بهدلیل اینکه با «خشونت جلیلی» یکی نشوند هم بهدلیل اینکه اساسا جلیلی با عملیاتی رادیکال بار را از دوش آنها برداشت.
نتیجه محتوم رادیکالیسم همین است، منتقدان فرهنگی عمیق محصول گفتوگوهای فنی درباره تصمیمات و عملکرد مسئولان تلویزیون هستند و از نمایشهای سیاسی که «بوی انتخاباتی» میدهند، فرار میکنند. اتفاقا تلاش سالهای متمادی فعالان فرهنگی این بوده که نقد و نظر درباره راهبردها و سیاستهای حوزه فرهنگ از متر و معیارهای فرهنگی خارج نشود. جلیلی اما با استدلالی فضایی، همه رشتهها را پنبه کرد.
۳ چرا حرفهای جلیلی مورد مناقشه قرار گرفت؟ وحید جلیلی میگوید صداوسیما تحت مدیریت یک گروه «رانتی» است و لیدر آن معاون بیت است، طول عمر این «رانت» هم ۲۶ سال معرفی میشود، کافی است برای صحتسنجی این گزاره به سه نکته توجه کنیم: اولا جناب جلیلی سالها از همکاران اصلی همان معاونت بیت رهبری بوده، چنانچه در زمانی که این گروه رانتی(!) در حال توزیع رانت بودهاند وی آنجا بوده. شاید کسی بگوید خب این اطلاعات حاصل همکاری نزدیک وی است اما این فرضیه به دو دلیل رد است؛ هم اینکه جلیلی دفتر بزرگ «راه» را مدیون استراتژی دفاع حداکثری بیت رهبری از فعالان فرهنگی انقلابی است، بعید است منظور جلیلی این باشد که «من مصداق رانتم» و هم اینکه دعوای الان او این است که «چرا کم دادید؟»
جشنواره عمار که از فتنه ۸۸ پا به میدان گذاشت ایده جلیلی بود اما ایده خالی امکان تحقق ندارد، بدونشک اگر معاون بررسی بیت نبود اصل برگزاری این جشنواره نبود تا جناب جلیلی در جایگاه یک مقام ارشد فرهنگی ۱۰ سال جشنواره برگزار کند. جالبتر اینکه تلویزیون بهعنوان بهانه دعوای اخیر «افتتاحیه»، «اختتامیه» و تمام حاشیههای عمار را پوشش گسترده میدهد. بخشهای خبری مهم تلویزیون که اتفاقا سریعترین جایی است که باید منویات دفتر رهبری را اجرا کند، تمامقد حامی «عمار جلیلی» است. من اشکال ذاتی به این حمایت ندارم، بیشتر در مقام توصیف و «به رو آوردن» نمکی هستم که ایشان میل کرده. ناظران فرهنگی اما میتوانند از بودجه میلیاردی در اختیار جلیلی سوال کنند که آیا در «راه» استفاده شده یا «بیراه»؟ شاید سالها ماندگاری جناب جلیلی در مقام سوالکننده این وهم را برای ایشان ایجاد کرده که فقط دیگران باید جواب دهند و ما چون «عماریم» فقط باید فریاد بزنیم! شاید جلیلی برای این فریاد میزند که کسی نپرسد مهمترین دستاورد حضرتعالی در طول یک دهه «میل بودجه» چه بوده؟ آیا گذاشتن «گریم منتقد صداوسیما» توجیه مناسبی برای بهحاشیه بردن اصل مطلب است؟
مناقشه بر سر این است که فاکتور کردن ضعفهای مدیران سیما به نام اصل دفتر رهبری «خیمهشببازی» است، چه آنکه دفتر رهبر انقلاب بهعنوان بازوی ایشان در امور راهبردی طبعا هیچ مسئولیت اجرایی ندارد، جلیلی بداهتا با این گزاره آشناست؛ از طرف دیگر رهبر انقلاب هیچگاه با نقد عملکرد کسانی که منصوب کردهاند مخالفتی نداشتهاند، در جلسات سالیانه دانشجویان با رهبر انقلاب بارها صداوسیما مورد انتقاد دانشجویان بوده، رهبری فارغ از رد یا قبول جزئیات اشکالات، اصل رویکرد را تشویق کردهاند و منصوببودن از طرف خودشان را مانع پاسخگویی نمیدانند.
طبیعتا بحث ممانعت نقد منصوبان رهبری بحثی انحرافی محسوب میشود چون هم در صراحت کلام رهبری این امر مقبول است هم در مقام عقل. بحث اصلی این است که جناب جلیلی از پشت تریبون نقد سریال تلویزیونی و مدیران آن، معاونت دفتر رهبری را هدف قرار داده. حتی اگر در مقام نقد عملکرد او و دیگران در دفتر رهبری مورد ارزیابی قرار میگرفت اشکالی نداشت. بررسی اینکه تصمیم الف و ب دفتر سود داشته یا خیر؟ بعید است کسی در کرهزمین وجود داشته باشد که تصمیمات دفتر رهبری را عین صحت بداند! اما جناب جلیلی فیلمی پلیسی تعریف کرده که در دفتر رهبری مدیریت «رانت و خشونت» روی میدهد! آن هم ۲۶ سال و حتما آقای جلیلی دوست ندارد به این سوال فکر کند که عاقبت چنین تصویرسازیای چیست؟ رهبر انقلاب نظارهگر این صحنه هستند؟ یا… حتی از نوشتن بقیه احتمالات شرم دارم آنهم درباره رهبری که هندسه خاورمیانه جدید را با سردارانی چون سلیمانی تغییر داده و ترامپ را در کارزار فشار حداکثری به استیصال کشانده است. آقای جلیلی ببینید چه دکوپاژی کردید؟ این نقد است؟ اگر چنین است تخریب دستگاههای رسانهای لیبرال علیه جناب سعید جلیلی در طول سالهای اخیر با عناوینی با شدت مشمئزکننده هم نقد است. جلیلی خواب نیست، خودش را به خواب زده! برای همین اسم «دستگاه تخریبش» را «امر به معروف» میگذارد، چه داستان رقتانگیزی!
در خوشبینانهترین حالت ممکن منظور جناب جلیلی این است که کل کار را به ما بدهید، چون در حال حاضر شبکه افق با دستگاه فکری دفتر «راه» اداره میشود و برنامههایی دیگر در چندین شبکه دیگر هم برای این دوستان است. منظور خوشبینانه جلیلی این است که بقیه تلویزیون را به ما بدهید، یعنی مدیریت فکری جشنواره عمار و شبکه افق بر تمام تلویزیون حاکم شود. میزان بیننده فعلی افق و برنامههایی با ایده «جلیلی» آینده این صداوسیما را نمایان میکند، توضیح دیگری نیاز نیست!
برای حالت بدبینانه هم باید به زمان انتشار بیانیه خشونتبار جلیلی توجه کرد، در طول دو سال اخیر راهبرد اصلی احمدینژاد روی تخریب دفتر رهبری بوده است، مواضع متعدد شخص محمود احمدینژاد، گفتوگوی اخیر ویدئویی داوری با سرافراز با طرح اتهاماتی سنگین علیه منسوبان رهبری و کتاب اینترنتی اخیر سرافراز که دفتر رهبری را متهم به انواع و اقسام اتهامات میکند و با استقبال رسانههای ضدانقلاب مواجه شد را کنار این موضع جلیلی بگذارید.
۴ رادیکالیسم پیش از این احمدینژاد را به چه نقطهای رسانده است؟ او قهرمان رشتهای است که جلیلی تازه شروعش کرده. اینکه به اسم انقلابیگری دست راست رهبری را لیدر یک گروه خشن معرفی کنیم و آن را دفاع از «ولیفقیه» جا بزنیم، تکرار همان راهی است که احمدینژاد خیلی قبلتر آن را اجرا کرده است. شاید جناب جلیلی دود منقل بهاریها را با بوی کباب اشتباه گرفته، اما چیز دیگری را داغ میکنند. سفرهای هم پهن نیست که شما غذای اضافه آن را تهیه کردید.
قبل از این دیدید آنهایی که شعارهای انقلابی بر سر نیزه کردند چه عاقبتی داشتند، شما تازه به اسم نقد صداوسیمای لیبرال با روشهای مرتجعانه رادیکال پرچم «عدالتخواهی» را یک بار دیگر بهجای ابتدای جاده، کناره «دره» زدید! این عدالتخواهی مرتجعانه است که برگه رفوزه مدیران را به اسم دستان اجرایی رهبری میزنند و وقتی صدای اعتراض شنیدند، با ژست روشنفکرانه تابلوی احمقانه «مگر چند معصوم داریم» را بلند میکنند. معصوم از ازل تا ابد بشریت فقط ۱۴ نفر داریم، اما «کجفهم» و «شامورتیباز» تا دلتان بخواهد. /روزنامه فرهیختگان