به گزارش بخش فرهنگی سایت خبرهای فوری، مایکلهاشمیان یا همان جیسون رضاییان معروف که این روزها با «گاندو» سر و صدا به پا کرده است، باعث شد تا بعد از مدتها در رسانه ملی شاهد شکل گیری جنسی از سریال سازی باشیم که به دور از عشقهای تلخ و شیرین و کلیشههای یکنواخت سراغ یک جریان پراهمیت رفته است. داستانی واقعی، حساس و البته پر تنشی که این روزها به یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصرمان تبدیل شده است. در کنار داستان و شیوه پرداخت به آن، بدون شک از بازی نقش اصلی داستان، یعنی مایکلهاشمیان نمیشود گذشت، شخصیتی که میتوان گفت در تمام ابعاد درست خود جیسون را منعکس می کند، به طوری که اگر یک بار هم چشمتان به خود واقعی این شخصیت در خبرها و فضاهای مختلف خورده باشد، متوجه این شباهت شده اید. ایفای این نقش به طور حتم از جنبههای مختلفی برخوردار است و در کنار به رخ کشیدن تواناییهای هنرمند، با سختیهایی همراه است که حساسیتهای موجود، هر چه بیشتر به آن دامن می زند. پیام دهکردی که به قول خودش پلان به پلان با احساس مسوولیت در تمام لحظهها دیالوگ میگفته و گاه در خلوت خود برای تمام تلخیهایی که گریبان گیر مملکتمان شده اشک می ریخت، عهده دار این نقش شده بود. بازیگری که به دنیای تخصصی تئاتر تعلق دارد و این روزها ساکن لاهیجان شده است. او که آن جا هم در موسسه فرهنگی هنری امید پیام دهکردی، مشغول تدریس است، به تازگی در یکی از سفرهایش به تهران، مهمان جام جمیها شد و از فراز و نشیب دنیای جیسون رضاییان گفت.
این که چه شد این نقش را پذیرفتید را بارها گفته اید. اگر موافق باشید از این که چقدر جیسون رضاییان را میشناختید شروع کنیم، با این نقش با او آشنا شدید یا از قبل هم دربارهاش میدانستید؟
یکی از علاقه مندیهای همیشگی من مطالعه در حوزههای تاریخ، فلسفه، عرفان، جامعه و روان شناسی است. همچنین در تمام عمر حرفه ای کاری ام تلاش کردم فرزند زمانه خودم باشم و منهای پدیده فضای مجازی و تلفنهای همراه پیشرفته ای که زاویه تندی با آن دارم، به روز باشم. چون معتقدم یکی از دلایل انحطاط فرهنگی حال حاضر جامعه ما و خیلی از دردهایی که از غفلتها و خوابزدگیهای اجتماعی می کشیم، به خاطر همین فضاست. با این حال همیشه سعیام این بوده حتی بدون این فضا روزآمد بمانم. بنابراین هم در مورد جیسون رضاییان و دستگیری اش مطالعه کردم و هم سال ۹۵ که تبادل اتفاق افتاد اخبارش راخواندم و با آن همراه شدم. بنابراین او شخصیت ناآشنایی برای من نبود؛ با این حال بازی در نقش شخصیتهای تاریخی از نوع معاصرش که زنده هم هستند، مثل حرکت روی لبه باریکی است که تنها با یک اشتباه میشود سمتی بیفتی که یک تیپ منفی ۱۰۰درصدی را نشان دهی یا موجودی که ربطی به آن کاراکتر و دیدگاه و اندیشه اش ندارد. در این بین زمانی که ماجرایی مثل این به موضوع محوری تبدیل میشود، شما مجبور هستید برحسب این ضرورت، مطالعات فراوان تری کنید تا بتوانید به بهترین شکل آن را ایفا کنید. زمانی هم که این پیشنهاد داده شد، برایم جالب بود.
وقتی جیسون رضاییان در کنار مایکلهاشمیان قرار میگیرد، میزان نزدیکی و شباهت بین آنها به خصوص در مورد لحن و لهجه شان عجیب به چشم می آید، شما گفته بودید فیلمی از او ندیدید، درست است؟
بله، من هیچ فیلمی از جیسون رضاییان ندیدم.
این اتفاق عجیبی است. پس چطور در این حد به او نزدیک شدید؟
واقعیت این است که سیستم کاری من همیشه به همین شکل بوده، حتی گاهی آثاری را بازی کردم که جزو کارهای ادبیات نمایشی بزرگ دنیا هستند، مثل «مرگ فروشنده» و شخصیتی که از روی آن فیلمها و کارهای زیادی ساخته شده وهافمن هم نقش او را بازی کرده است. همان زمان هم که آن را بازی میکردم به من گفتند آن فیلم را نگاه کنم اما گفتم نه، اوهافمن است و من پیام دهکردی، به همین خاطر میخواهم خلق خودم را از ماجرا با هر توانی که هست، داشته باشم. در مورد جیسون رضاییان هم این طور بود و با آن که هم ویدئو از او بود و هم صدا، ترجیح دادم خودم خلق نابم را داشته باشم؛ یعنی آدمی که متولد نیوجرسی است، آمریکایی را خوب حرف می زند و فارسی را هم نسبتا روان بلد است. این زاویه ای بود که باید از آن به جیسون نگاه میکردم. همچنین در مورد صدایش نیز همین طور است؛ چون اگر قرار بود نقش جیسون رضاییان به معنای بازآفرینی صرف بازی شود، دیگر حضور من ضرورتی نداشت و یک نابازیگر را هم دعوت میکردند که عین جیسون راه برود و حرف بزند. نکته ای که درمورد این نقش وجود داشت، آن بود که دلم میخواست افزوده ای به آن داشته باشم و تألیف خودم را هم به آن اضافه کنم. به همین خاطر به دنبال آن فیلمها نرفتم. البته به موازات این اتفاق با کسانی که جیسون رضاییان را دیده بودند درباره خصوصیات او حرف زدم، عکسش را دیدم و چهره اش را در موقعیتهای مختلف پردازش کردم.
آنها(کسانی که جیسون را میشناختند) با دیدن شما چه گفتند؟
در نهایت بعد از شروع فیلمبرداری کسانی که این شناخت را از جیسون داشتند و در بخشهایی به ما مشاوره میدادند، وقتی سر صحنه آمدند در مواجهه با من شوکه شده بودند و میگفتند این خود جیسون رضاییان است.
خود شما هم به او شبیه هستید…
بله، البته که شباهتهایی بین من و جیسون رضاییان از نظر چهره وجود دارد و وقتی جواد افشار خواست چاق بشوم، حدود ۲۵کیلوگرم وزن اضافه کردم و این شباهت افزایش پیدا کرد. درمورد لهجه هم با معلمی قرارداد بسته بودیم تا لهجه کسانی را که فارگلیسی صحبت می کنند بیشتر به من منتقل کند. در کنار اینها سالهای سال از خارجی حرف زدن شخصیتهای کلیشه ای ایجاد شده بود که آن را دوست نداشتم و میخواستم اتفاق جدیدی را رقم بزنم ؛ به همین خاطر فکر کردم برای شکستن این کلیشه، فرصت مغتنمی است.
البته این اتفاق یک ریسک بزرگ محسوب میشود. خود شما نگران آن نبودید؟
به طور کلی لهجه او یک ساختار زبانی است و کسی که در نیوجرسی زندگی می کند و میخواهد فارسی حرف بزند، با همین قواعد پیش میرود. ضمن آن که اضطراب این که آیا میشود یا نه همیشه با بازیگر هست و خود من اغلب نقشهایی را که برایم یک دشواری به همراه داشته باشد بیشتر دوست دارم ؛ نقشهایی که گاهی به من میگوید نمیتوانی آن را بازی کنی و پرخطر است. در این بین با آن که در کارنامه هر هنرمندی کارهای شاخص و گاه متوسط و… وجود دارد، در برآیند کلی تلاش من این بوده که به سمت نقشهایی بروم که واجد پیچیدگیهای خاصی باشد.
با وجود اینها در بخشی از سریال و زمانی که جیسون به آمریکا میرود، میبینیم لهجه اش تغییر می کند و کمتر میشود، این اتفاق عمدی بود؟
بله، این خواست آقای افشار بود و ایشان این طور استدلال کردند که در آمریکا از آنجا که گویی او در سرزمین مادری اش است، میتواند خیلی لهجه نداشته باشد. نکته بعدی که ابتدای شروع بخش آمریکا آمد این بود که برای درک بهتر مخاطب از مفاهیم و بحثهایی که مطرح میشود، چنین اتفاقی بیفتد. ما در این بخش به دلیل سخنرانی جیسون در سی آی ای و صحبتهایش درباره تحریمها، حجاب، کنسرت وخیلی از موارد که اهمیت زیادی داشت، بحث کردیم. موضوعاتی که اگر هر کدام از آنها به زیرنویس تبدیل میشد، تماشاگر به دلیل پیچدگی آن، خیلی از بخشها را از دست میداد، ضمن آن که خیلی از مردم هنوز بلد نیستند زیرنویس بخوانند، به همین دلیل تصمیم بر این شد در بخش آمریکا غلظت آن را کمتر کنیم.
با وجود اینها در بخشی از سریال و زمانی که جیسون به آمریکا میرود، میبینیم لهجه اش تغییر می کند و کمتر میشود، این اتفاق عمدی بود؟
بله، این خواست آقای افشار بود و ایشان این طور استدلال کردند که در آمریکا از آنجا که گویی او در سرزمین مادری اش است، میتواند خیلی لهجه نداشته باشد. نکته بعدی که ابتدای شروع بخش آمریکا آمد این بود که برای درک بهتر مخاطب از مفاهیم و بحثهایی که مطرح میشود، چنین اتفاقی بیفتد. ما در این بخش به دلیل سخنرانی جیسون در سی آی ای و صحبتهایش درباره تحریمها، حجاب، کنسرت وخیلی از موارد که اهمیت زیادی داشت، بحث کردیم. موضوعاتی که اگر هر کدام از آنها به زیرنویس تبدیل میشد، تماشاگر به دلیل پیچدگی آن، خیلی از بخشها را از دست میداد، ضمن آن که خیلی از مردم هنوز بلد نیستند زیرنویس بخوانند، به همین دلیل تصمیم بر این شد در بخش آمریکا غلظت آن را کمتر کنیم.
درگیری با نقش از آن موضوعاتی است که برای هر بازیگری به نحوی وجود دارد، برای شما با وجود فشارها و حساسیتهایی که داستان داشت، این ماجرا چقدر بود؟
در جنس بازیگری مدرن این که فردی در نقشی فرو برود و مدتها گرفتارش شود، غیراصولی و به شدت تقبیح شده است و اگر کسی نتواند از نقشی بیرون بیاید، اساسا بازیگر نیست و نمونههایی هم داشتیم که کارشان به خودکشی و جنون رسیده است. برای من هم تا نقش تمام میشد، روز از نو، روزی از نو. اما برای آن که شما به نقشی برسید، قطعاً باید مرارتهایی را متحمل شوید، بخشی از این سختیها جسمانی است مثل همان ۲۵ کیلوگرم اضافه وزن و از آن سخت تر، بخش روانی ماجراست. من به عنوان بازیگر این نقش مدافع آن هستم و باید این طور باشد؛ پس باید از دیدگاهها و عقایدش دفاع کنم و با همه خندهها، اشکها، ترسها و همه عواطفی که دارد به شخصیت جان دهم. اگر ما به این قائل باشیم که هنر چکیده رنجی است که برگرفته از درک هنرمند نسبت به پیرامونش است، طبیعتا اثر هنری را که واجد این درد باشکوه نشده باشد، شمای مخاطب به آن توجه نمی کنید، چون در یک لایه سطحی قرار میگیرد. درمورد جیسون رضاییان هم به دلیل عشق و ارادت من به این آب و خاک، افزون بر آنچه در نقش بود، احساس مسوولیتی را روی شانههایم داشتم که باعث میشد بارها و بارها در خلوت خودم بگریم و به خودم میگفتم تو الان مردم هستی و داری این نقش را بازی می کنی، به همین خاطر باید آن قدر عالی بازی اش کنی که کسانی که میبینند بگویند «اه، این خودش است». اینجا بود که احساس کردم اگر چنین اتفاقی بیفتد، این بزرگ ترین خدمتی است که من به این آب و خا ک کرده ام. یعنی اگر بتوانم جیسون رضاییان را درست بازی کنم، به گونه ای بزرگ ترین مدافع برای دردهای مردمم و این همه رنجی که روی سر آنهاست، خواهم بود. پس به من سرباز، امروز این مسوولیت واگذار شده است.
جدا از نقش، شما با جیسون زندگی کردید، چه نظری درباره او دارید؟
همانطور که گفتم من به عنوان بازیگر باید مدافع دیدگاههای شخصیتی که بازی می کنم باشم، در این بین چیزی که خط قرمزم است این است که شخصیت را قضاوت کنم و به آن در مقطعی که بازی اش می کنم حق میدهم. اما از این جهت که برخی میگویند او اصلا جاسوس نبوده و داستان چیز دیگری است، باید بگویم که من در تمام سالهای کاریام سعیام این بوده که جدا از هر خط و دستهای حرکت کنم و همیشه هم روی هر موضوعی چرا میگذارم و سریع آن را نمیپذیرم. در مورد جیسون هم وقتی چنین صحبتهایی پیش می آید، میگویم باشد او جاسوس نبوده و این آدم خوب به اتهام واهی دستگیر شده است، اما بعد برای آزادی او با یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار پول وارد میشوند، جان کری در ستایشش سخنرانی می کند و اوباما برایش جشن میگیرد. من پیام دهکردی که سالها در حوزه فرهنگ بودم با خودم میگویم برای هر کسی که در این شرایط است، مگر چنین اتفاقی می افتد؟ جوابش هم مشخص است که اینطور نیست،پس این آدم جاسوس بوده و حال میتوانیم بگوییم از ۱۰۰ درصدی که الان توسط تلویزیون رسانه ای شده، بخشی از این اعترافات در بازجویی اتفاق افتاده ولی کل ماجرا را نمیشود زیر سوال برد.
… و حستان نسبت به این شخصیت چه بود؟
با توجه به این که قرار بود نقش یک جاسوس را بازی کنم، حس میکردم مسوولیت سنگینی به عهده من است و این که قرار نیست جیسون رضاییان را بازی کنم، بلکه نقش بیشمار مدیران بی کفایتی را ایفا می کنم که به اشکال مختلف به این مملکت خیانت کرده اند، نقش برخی از همین قضاتی که دستگیر شدند و این حس مسوولیت عجیب در پلان به پلان سریال با من بود. گاهی شما تنها نقشی را بازی می کنید از آن میگذرید اما در مورد این شخصیت همه وجودم درگیر آن بود. گاهی با خود میگفتم بمیرم برای مردم و سرزمینم، آخر شما چطور دلتان آمد چنین اقداماتی را انجام دهید؟! خود جیسون رضاییان برای من هیچ ارزشی نداشت و او بهانه ای بود تا احساس کنم الان حنجره مردمم هستم و باید این نقش را به عالی ترین شکل ممکن ایفا کنم. امثال جیسون رضاییان امروز مثل تومورهای سرطانی همچنان در مملکت ما هستند و باید برای آن کاری کنیم. اینجاست که تنها حرف زدن درباره مسائل موجود به درد نمیخورد و این قصه هم باید روایت میشد. وقتی نارضایتی از یک دسته به عموم مردم می رسد یعنی مشکل اساسی وجود دارد و باید به آن به هر نحوی بپردازیم.
پخش گاندو باعث شد واکنشهای زیادی نسبت به آن اتفاق بیفتد و در این بین برخیها گاهی با ژست روشنفکری صحبتهایی را مطرح میکردند و مثلا به شما و بقیه عوامل القابی مثل بازیگر حکومتی و… را میدادند، شما چقدر با این موضوع روبه رو شدید و به این نظرات چه پاسخی میدهید؟
الان همه حکومتی هستند، اصلا شما پدیده ای را به من نشان دهید که به نوعی به حکومت ربطی نداشته باشد! هر موسیقی، تئاتر وچیزی باید از زیر دست ارشاد و مرکز هنرهای نمایشی و… رد شود. بنابراین این که ما تقسیم کنیم عده ای حکومتی اند وبرخی غیر حکومتی، معنی ندارد چون همه چه بخواهیم چه نه، زیر چتر این حکومت هستیم. بله، ما بازیگریم مثل یک جراح که ممکن است قاتلی را نزدشان بیاورند و آنها باید کارشان را کنند، بعد هم به کسی که مسوولیت قضایی دارند بسپارند، ما نیز همین طور هستیم. من نقش جیسون رضاییان را برای مردم بازی کرده ام و در هر پدیده ای انتقاداتی وجود دارد. این به من برنمیگردد. اثر، صاحبان اصلی به نام کارگردان و تهیه کننده دارد که آنها باید پاسخگو باشند و هستند. ما گاهی میخواهیم فرافکنی کنیم و سراغ عناوینی مثل بازیگر حکومتی میرویم، این به آن معنی است که باید امروز چند ویلا و ماشین آن چنانی داشته باشم؛ اما این طور نیست، بلکه حتی از دستمزدم پایین تر هم گرفته ام و رفته ام اما با همه قلبم آن را ایفا کردم و تشخیص دادم که بازی کردن این نقش به نفع کشورم بوده است. فیلمنامه هم تا جایی که من میدانم به گونه ای نبوده که یکجانبه عمل کند و اگر برخی به این موضوع انتقاد دارند جا دارد با مولفش جلسه بگذارند. با این حال بالای ۹۵درصد بارخوردها چه حضوری چه پیامها همه مثبت بوده و نگاه و بازخورد چندان منفی نبوده است. مردم هم از آنجا که اعتمادشان نسبت به مسوولان مخدوش شده روی مداری افتاده اند که خیلی چیزها را به سادگی نمیپذیرند و این هم به فضایی که گفتید دامن زده است. در کنار اینها برخیها با قصد و غرض حرکت می کنند و داستانشان مشخص است. برخی هم آن نگاه را دوست ندارند و قابل احترام هم هستند. “سلبریتی خائن” هم از آن عناوین بود که میگفتند اما اولا من سلبریتی نیستم و هنرمندم و خائن هم اگر در دنیای شما فکر می کنید بازی نقش یک جاسوس به این سرزمین خیانت است، باشد این خیانت است. من میتوانستم سالها پیش از ایران بروم یا از این جریان و آن جریان باجها بگیرم و.. اما نکردم و فکر می کنم همین کفایت می کند. تو با خدای خود انداز کار دل و خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند. اینها در من تشکیک ایجاد نمی کند و ترجیح میدهم از نگاههای دگم این چنینی فاصله بگیرم.
ساخت فیلم و سریالهای سیاسی در ایران با اما و اگرهایی همراه بوده است. هر چند این ژانر هنوز در ایران، آنطور که باید رشد نکرده اما معدود تجربههای موجود هم نتوانسته بودند مردم را خیلی درگیر کنند. تصور خیلیها بر این بود که «گاندو» هم تلاشی خواهد بود از جنس تجربههای قبلی که زود فراموش میشود. اما عجیب بود که ناگهان تب سریال همه را گرفت. افرادی از طیفهای فکری و سیاسی مختلف تا مردم عادی همه درگیرش شدند و سرنوشت شخصیتهای ماجرا را دنبال کردند. به نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟
جالب است که حتی برخی افراد مخالف نظام جمهوری اسلامی هم سریال را دنبال کردند و به آن واکنش نشان دادند. برای خودم عجیب بود که برخی از این افراد میگفتند تکرار گاندو را هم تماشا می کنند. اما در پاسخ اینکه چرا گاندو این همه میان مردم جا باز کرد، فقط میتوانم یک کلمه بگویم صداقت.
صداقت از چه نوعی مدنظرتان است؟
اگر کسی به من بگوید عامل انحطاط یک جامعه و رخت بربستن اعتماد از آن چیست میگویم دروغ. این را از روی تجربه ای میگویم که خواندن تاریخ به من نشان داده است، من تقریبا بطور مداوم تاریخ میخوانم. از پهلوی گرفته تا قاجار و صفویه را میخوانم و مرتبا به تاریخ دوران معاصر هم برمیگردم. وقتی اتفاقات سالهای انقلاب را میخوانم، وقتی تظاهرات و تجربههای سال ۵۷ را مرور می کنم و می رسم به سال ۵۸ که مردم به جمهوری اسلامی آری گفتند، وقتی میبینم در جنگ چه کردند و چگونه از خود گذشتند برای ایران، حیرت زده میشوم. در این سالها مردمانی را میبینیم که تمام داشتههای خود را میگذارند وسط تا کشورشان پابرجا باشد. زنی تمام زندگیاش را که یک شوهر و سه پسر بوده تقدیم کرده تا کشورش بماند. با خودش گفته همه چیزم فدای خاک کشورم… مردم ایران اینگونه بودند. اگر بخواهم بیشتر درباره شان بگویم اشک از چشمهایم جاری میشود. حالا این متولیان امر هستند که باید از خودشان بپرسند چه کردند با این مردم که امروز اعتمادی ندارند! البته مسؤولان این را خوب میدانند و وقتی قرار میشود لایحه اموال مسؤولان را ببرند تصویب کنند یا قوه قضاییه دچار نوگرایی شود، یعنی میدانند اعتماد مردم سلب شده است.
این مردم همان مردم هستند. اگر امروز با آرامش اینجا نشسته ایم و حرف می زنیم محصول همان ایستادگیهای مردم است. اینکه به هر کیفیتی پای این وطن ایستاده اند، از مسلمان و ارمنی گرفته تا مومن و معتقد و کسی که نماز نمیخواند، پای همین مملکت ایستاده اند. حالا مسؤولان از خودشان بپرسند ما چه کردیم با این مردم؟ من بارها گفتهام چرا رسانه ملی نمیتواند جذب حداکثری داشته باشد. یک اشکالی وجود دارد که مردم میگویند خیلی چیزها خالی بندی است. البته اخیرا میبینم در رسانه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. انگار به صورت نرم تدابیری در حال جاری شدن است که نشان میدهد اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.
این مردم همان مردم هستند. اگر امروز با آرامش اینجا نشسته ایم و حرف می زنیم محصول همان ایستادگیهای مردم است. اینکه به هر کیفیتی پای این وطن ایستاده اند، از مسلمان و ارمنی گرفته تا مومن و معتقد و کسی که نماز نمیخواند، پای همین مملکت ایستاده اند. حالا مسؤولان از خودشان بپرسند ما چه کردیم با این مردم؟ من بارها گفتهام چرا رسانه ملی نمیتواند جذب حداکثری داشته باشد. یک اشکالی وجود دارد که مردم میگویند خیلی چیزها خالی بندی است. البته اخیرا میبینم در رسانه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. انگار به صورت نرم تدابیری در حال جاری شدن است که نشان میدهد اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.
گفتید مردم در رسانه بعضی چیزها را خالی بندی میدانند. مثلا چه چیزی؟
مثلا مردم میبینند نزدیک انتخابات روسری خانمها عقب است و یکی دیگر حجاب کامل دارد و حتی بیشتر از حجاب کامل. همه اینها در تلویزیون پخش میشود، اما بعد از انتخابات آدمهای رسانه ملی همه چادریاند. غلط است دیگر. مردم هر دو را کنار هم تماشا می کنند و نمیپذیرند. چه اتفاقی میافتد؟ کسی که تفریح و سرگرمی ندارد از خانه میرود بیرون در پارک محله مواد میگذارند کف دستش! حالا کسی که در تلویزیون سرگرمی مدنظرش را پیدا نکند ماهواره تماشا می کند و کارکرد برنامههای ماهواره هم درست عین همین ماجرای مواد خواهد بود. خودمان به مردم برنامههای خوب نمیدهیم و بعد میگوییم چرا مردم نشسته اند یکسری سریال مزخرف ترک را میبینند. ما چه کار کردیم برایشان؟ مردم ما فاصله میگیرند. چون صداقت نمیبینند، دورویی و تزویر میبینند.
مثل این است که من به مردم بگویم فلان گوشی ساده را دارم و آنها در جایی دیگر آیفون ببینند دستم. این که نمیشود. قبلا میشد پنهانی کارهایی کرد، حالا دیگر نمیشود. شکل جهان عوض شده است، نمیشود گفت تجسس نکنید. ما الان در فضای متجسس در حال زندگی هستیم. تجسس خصلت قهری روزگار ماست. مردم از رسانه که باید صداقت صادر کند دورویی دیده اند. من دارم کلیت موضوع را میگویم نه اینکه فردا بگویند در فلان برنامه سازمان اینها هم بوده و… بله بوده من دارم قاعده را عرض می کنم.
برای همین وقتی سریال «گاندو» پخش میشود و حجمی از صداقت به سمت مخاطب پرتاب میشود. مردم شوکه شده و باورشان نمیشود افسر رده بالای سازمان امنیت به بالادستش بگوید ببینید ما ۴۰ سال است میگوییم شرایط حساس کنونی. تمام نشد این شرایط؟ مخاطب با خودش میگوید ببین این هم دارد حرف مرا می زند. مات تصویر میشود و همراهیاش می کند.
مثل این است که من به مردم بگویم فلان گوشی ساده را دارم و آنها در جایی دیگر آیفون ببینند دستم. این که نمیشود. قبلا میشد پنهانی کارهایی کرد، حالا دیگر نمیشود. شکل جهان عوض شده است، نمیشود گفت تجسس نکنید. ما الان در فضای متجسس در حال زندگی هستیم. تجسس خصلت قهری روزگار ماست. مردم از رسانه که باید صداقت صادر کند دورویی دیده اند. من دارم کلیت موضوع را میگویم نه اینکه فردا بگویند در فلان برنامه سازمان اینها هم بوده و… بله بوده من دارم قاعده را عرض می کنم.
برای همین وقتی سریال «گاندو» پخش میشود و حجمی از صداقت به سمت مخاطب پرتاب میشود. مردم شوکه شده و باورشان نمیشود افسر رده بالای سازمان امنیت به بالادستش بگوید ببینید ما ۴۰ سال است میگوییم شرایط حساس کنونی. تمام نشد این شرایط؟ مخاطب با خودش میگوید ببین این هم دارد حرف مرا می زند. مات تصویر میشود و همراهیاش می کند.
درباره انتقادهایی که از «گاندو» شد چه نظری دارید؟
«گاندو» با همه اشکالاتی که دارد و حتما هم دارد، با همه نقدهایی که به آن شده، سهوا غفلتی شده یا جایی کیفیتاش افت کرده که من به این موارد ورود نمی کنم، فی نفسه برکتش برای جامعه ما بود که در برهوت ریا و فقدان صداقت با مردم صادقانه حرف زد و گفت ببینید ما داریم از خودمان شروع می کنیم، ببینید ما اشتباه کردیم و میخواهیم اعتراف کنیم، میخواهیم اصلاحش کنیم.
یعنی «گاندو» از مردم دلجویی کرد؟
بارها گفته ام زمانی می رسد که گفتن اینکه اشتباه کردیم هم میتواند دیر باشد. هر چه زودتر باید به این نقطه شکوهمند رسید و به مردم گفت ما اشتباه کردیم. نسبت به آنچه شما آن را به ما تفویض کرده بودید، نادرست عمل کردیم و باعث شدیم دل شما بشکند و ناآگاهانه برویم سراغ چه و چه و… من در پامنار راه می رفتم پیک موتوری داد زد گفت «ما تا دینش پات هستیم.» پشتم لرزید. من کسی نیستم، بازیگرم و یک نقشی را بازی کردم. آبرومند کارم را می کنم. میخواهم بگویم مردم تشخیص میدهند. وقتش است مسؤولان از خواب گران به پا خیزند و بیدار شوند. علتش از نگاه من آدم فرهنگ اگر بپرسند چرا اینطور شد میگویم صداقت بود وگرنه از نظر ساخت فیلمبرداری، بازیها، قدرت فیلمنامه و خیلی نکات فنی دیگر ما کارهایی داریم که از گاندو بهتر هستند.
مردم با عکس العملی که در برابر گاندو داشتند نشان دادند چه میخواهند. با رفتارشان گفتند ما را اینقدر حقیر نکنید که بگویید فقط دنبال فیلمهای عشق مثلثی هستیم. ما دنبال حرف حساب و نگاه درست هستیم. این نگاه درست را اگر ایجاد کردیم قطعا آنچه باید، رخ میدهد و مردم هم تشخیص میدهند و دوست دارند. من خودم در موسسه ای که در لاهیجان زدم بارها گفته ام افتخار می کنم در یک کلاس البته اگر عکسی از آن منتشر شود میتوانید ایران را در آن ببینید. در کلاس هنرجویی داریم چادری و دیگری با روسری. اینها همه در یک هدف واحد دارند حرکت می کنند. میخواهند بازیگر و نویسنده و… شوند. این زیباست، عظمت بشر به تکثرش است. که حالا تو بتوانی این حجم از گونه گونی را دعوت کنی به سمت خودت جذبش کنی و بگویی بیا با ما. چرا از جای دیگری خوراک بگیری. آن هم از جایی که خائنبودنشان به همه مردم ثابت شده است. آن هم نه الان که قبل از انقلاب هم در حال خیانت به ایران بوده اند. بعضی اوقات در کلاس بحث میشود و دانشجویان فکر می کنند اگر ما میگوییم فلان رسانه بیگانه خیانت می کند، منظورمان این است که الان دارد خیانت می کند. نخیر. ما منظورمان این است که زمان پهلوی هم اینها خیانت کردند و همین حالا هم مشغول انجام این فعل کثیف هستند. من اگر در رسانه ام آنچه را که مردم در صدد دانستنش هستند صادقانه بگویم چه ضرورتی دارد مردم بروند سراغ رسانه بیگانه.
مردم با عکس العملی که در برابر گاندو داشتند نشان دادند چه میخواهند. با رفتارشان گفتند ما را اینقدر حقیر نکنید که بگویید فقط دنبال فیلمهای عشق مثلثی هستیم. ما دنبال حرف حساب و نگاه درست هستیم. این نگاه درست را اگر ایجاد کردیم قطعا آنچه باید، رخ میدهد و مردم هم تشخیص میدهند و دوست دارند. من خودم در موسسه ای که در لاهیجان زدم بارها گفته ام افتخار می کنم در یک کلاس البته اگر عکسی از آن منتشر شود میتوانید ایران را در آن ببینید. در کلاس هنرجویی داریم چادری و دیگری با روسری. اینها همه در یک هدف واحد دارند حرکت می کنند. میخواهند بازیگر و نویسنده و… شوند. این زیباست، عظمت بشر به تکثرش است. که حالا تو بتوانی این حجم از گونه گونی را دعوت کنی به سمت خودت جذبش کنی و بگویی بیا با ما. چرا از جای دیگری خوراک بگیری. آن هم از جایی که خائنبودنشان به همه مردم ثابت شده است. آن هم نه الان که قبل از انقلاب هم در حال خیانت به ایران بوده اند. بعضی اوقات در کلاس بحث میشود و دانشجویان فکر می کنند اگر ما میگوییم فلان رسانه بیگانه خیانت می کند، منظورمان این است که الان دارد خیانت می کند. نخیر. ما منظورمان این است که زمان پهلوی هم اینها خیانت کردند و همین حالا هم مشغول انجام این فعل کثیف هستند. من اگر در رسانه ام آنچه را که مردم در صدد دانستنش هستند صادقانه بگویم چه ضرورتی دارد مردم بروند سراغ رسانه بیگانه.
شما خودتان هم مواجهه ای با این شبکهها داشته اید و تا به حال از آنها استفادههای معمول برخی هنرمندان را کردهاید؟
یک بار یکی از همین رسانههای بیگانه با من تماس گرفته بود مصاحبه کند به دو دلیل یکی اینکه یکی از شاگردان در کهریزک کشته شده بود و یکی دیگر هم برای کاری که کارگردانی کرده بودم و توقیف شد. گفتم مصاحبه نمی کنم. گفتند برای چه؟ ما تلفن زدیم که به داد شما برسیم. گفتم اول اینکه من هیچ وقت شما را دلسوز این سرزمین ندیدم. ثانیا من هر حرفی خواستم در مملکتم زدم و در رسانهها بیان شده اند. ثالثا در مملکت من قانونی وجود دارد که من هنرمند از مصاحبه با شما منع شده ام. بخواهم و نخواهم باید قانون را رعایت کنم.
شما از صدا و سیما انتقاد می کنید. کمی صریح تر و مصداقی تر موارد مورد نقدتان را بیان کنید.
قصد من از بیان انتقاداتم این است که بگویم اگر ما بهعنوان رسانه به سمت بیان صادقانه با مردم رفته بودیم، سمت شبکههای بیگانه نمی رفتند. ما اشتباه کردیم. من بعنوان یک آدم فرهنگی اینها را واکاوی می کنم. وگرنه سیاسی نیستم و اتفاقات این حوزه به من ربطی ندارد. میتوانم مثالهای فرهنگی فراوانی برایتان بزنم که بعنوان آدمهای فرهنگی اشتباه کرده و کنشهای فرهنگی میلیونی غلط را دامن زدهایم. ما ربنا را پخش نمی کنیم. اثری که خود استاد شجریان هم اجازه پخشش را داده است. از طرف دیگر اثری است که میشود گفت به هیچ کس متعلق نیست و متعلق به حافظه مذهبی جامعه ایران است. ما با ربنا زندگی کرده ایم، حالا رسانه هم آن را پخش نکند، مردم خودشان موقع افطار پخش می کنند. من خودم همین کار را می کنم.
ما در برابر تاریخی که در آن زندگی می کنیم مسؤولیم و نمیتوانیم پدیدهها را نادیده بگیریم یا مقطعی گذرا و در لحظه واکاوی کنیم. این نگاه اشتباه و افراطی دهه هفتاد هم در ایران بوده است. من را بخاطر آلبوم بیداد شجریان که فکر میکردند سیاسی است بازداشت کردند. حالا باید بگوییم به داد برسید در مدرسه ساسی مانکن پخش میشود. این شده محصول عملکرد ما. ما تا زمانی که واقعیت را یعنی آنچه هستیم را با همه قلبمان نپذیریم و تصمیم نگیریم با مردم صادقانه رفتار کنیم باور کنید اوضاع از این هم بدتر میشود.
ما در برابر تاریخی که در آن زندگی می کنیم مسؤولیم و نمیتوانیم پدیدهها را نادیده بگیریم یا مقطعی گذرا و در لحظه واکاوی کنیم. این نگاه اشتباه و افراطی دهه هفتاد هم در ایران بوده است. من را بخاطر آلبوم بیداد شجریان که فکر میکردند سیاسی است بازداشت کردند. حالا باید بگوییم به داد برسید در مدرسه ساسی مانکن پخش میشود. این شده محصول عملکرد ما. ما تا زمانی که واقعیت را یعنی آنچه هستیم را با همه قلبمان نپذیریم و تصمیم نگیریم با مردم صادقانه رفتار کنیم باور کنید اوضاع از این هم بدتر میشود.
شما گاندو را پدیده ای میدانید که صادقانه با مردم حرف زده و عمیقا هم همراهشان کرده است. آیا این سریال میتواند در نظر شما نقطه عطفی در برنامههای رسانه ملی باشد؟
من فکر می کنم با این سریال و واکنشهایی که از مردم در فضای مجازی و واقعی گرفتیم، نوزایی و رنسانس رسانه در جمهوری اسلامی کلید خورده است. زمان، زمان رنسانس است و در این رنسانس هر جریانی که عقب بماند در قرون وسطی زندگی خواهد کرد.
باید همه با که نگاه تجمیع شده برای یک هدف و یکپارچه شروع کنند به اصلاح امورات. دیگر این نیست که ما بگوییم فلان رسانه چون مثلا این طیف اصولگرا در آن است، را نادیده بگیریم. آگاهی دیگر اصلاح طلب و اصولگرا و… برنمیدارد. ما با یک نگاه تجمیع شده، لشکری واحد خواهیم بود که در یک سرزمین واحد که اسمش ایران است، حرکت کنیم تا بتوانیم این سرزمین را نجات دهیم. به نظرم شکرانه داردکه توانستیم با گاندو مردم را بنشانیم پای تلویزیون.
باید همه با که نگاه تجمیع شده برای یک هدف و یکپارچه شروع کنند به اصلاح امورات. دیگر این نیست که ما بگوییم فلان رسانه چون مثلا این طیف اصولگرا در آن است، را نادیده بگیریم. آگاهی دیگر اصلاح طلب و اصولگرا و… برنمیدارد. ما با یک نگاه تجمیع شده، لشکری واحد خواهیم بود که در یک سرزمین واحد که اسمش ایران است، حرکت کنیم تا بتوانیم این سرزمین را نجات دهیم. به نظرم شکرانه داردکه توانستیم با گاندو مردم را بنشانیم پای تلویزیون.
کمی به سریال برگردیم. فکر میکردید مردم تا این حد درگیر شخصیتها شوند؟
خیلیها به من میگفتند مایکل ته ماجرا توبه می کند! میگفتم این آدم آنطرف آب راست راست میگردد از فرصت هم استفاده کرده و کتابش را هم چاپ کرده است. دارد کارش را می کند. بعد هم این اتفاق مستند است. مایکل را تبادل می کنند، میرود. میگفتند نه مایکل آخرش باید به رستگاری برسد.
به ملاقات با جیسون رضاییان فکر کرده اید؟
بله اما واقعا نمیدانم چه بگویم اگر ببینمش و مثلا بگویم خیلی بدی و این حرفها که پوپولیستی است. برای من که اهل فرهنگ هستم و سعی می کنم با پدیدهها جدی برخورد کنم نه خطی و قشری، فکر می کنم فصل موثری است که با صحبت کنم و ماجرا را واکاوی کنیم.. به همین دلیل دوست دارم اگر او را دیدم گفت و گویی داشته باشیم تا چند سوال جدی از او بپرسم.
با بقیه اعضای واقعی تیم گاندو چطور؟ ملاقات داشتید؟
یله مثلا وقتی محمد را دیدم به دوستم گفتم انگار شهید خرازی زنده شده بود. او جوان بسیار با انرژی و باهوشی است که نقشش هم خوب از آب درآمده بود.
نکته ای که در مورد گاندو وجود دارد، این است که مردم از همه اقشار آن را دیده و پسندیده بودند موضوعی که در نظر سنجی صدا و سیما هم وجود داشت…
بله این بازخوردها واقعا جالب هستند. هیچ ارگانی نباید وارد این خطای استراتژیک شود که مملکت را من نجات میدهم و اگر چنین باشد، باخته است. واقعیت این است که همه در یک تن واحد باید حرکت کنند. اشکال از زمانی ایجاد میشود که برخی رسانهها در گروههای مختلف به نوعی سایه هم را میزنند و این همراهی اتفاق نمی افتد. هر افتخاری رخ دهد برای همه ایران و هر ننگی نیز همینطور، سپاه و دولت و… ندارد.
نکته ای که در مورد گاندو وجود دارد، این است که مردم از همه اقشار آن را دیده و پسندیده بودند موضوعی که در نظر سنجی صدا و سیما هم وجود داشت…
بله این بازخوردها واقعا جالب هستند. هیچ ارگانی نباید وارد این خطای استراتژیک شود که مملکت را من نجات میدهم و اگر چنین باشد، باخته است. واقعیت این است که همه در یک تن واحد باید حرکت کنند. اشکال از زمانی ایجاد میشود که برخی رسانهها در گروههای مختلف به نوعی سایه هم را میزنند و این همراهی اتفاق نمی افتد. هر افتخاری رخ دهد برای همه ایران و هر ننگی نیز همینطور، سپاه و دولت و… ندارد.
و در آخر چه خبر از گاندو ۲؟
من آرزو کرده ام که دیگر گاندو و امثال آن ساخته نشود، یعنی آن قدر پاکی وجود داشته باشد که دیگر چنین مواردی دستمایه فیلمها نشود، اما با این اوضاعی که میبینیم فکر می کنم تا گاندو ۸۰۰ باید ساخته شود. در گاندوی دو هم شاید در قالب یک نقش دیگر حضور داشته باشم، مجموعه ای که به احتمال قریب در تداوم همین موضوعات است. /روزنامه جام جم