رومینا و مسئولیت فرهنگی!

خبرمهم: کشته‌شدن رومینا به دست پدرش، آنچنان هراسناک، دل‌آزار و اندیشه‌سوز است که گفتن و نوشتن از آن نیز سوهانی را می‌ماند بر جان! آن هم هنگامی که فرزندی داری، کم‌وبیش هم‌سن‌وسال رومینا که لحظه‌به‌لحظه جلوی چشمت راه می‌رود، می‌خندد، حرف می‌زند، دلبری می‌کند و ... آن‌وقت تو می‌مانی و یک پدر داس‌به‌دست و دختربچه‌ای ناتوان و یک جهان چرا و چگونه!

به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، این روزها که خبرها و تحلیل‌های وابسته به این رویداد را مرور می‌کردم، گاهی شگفت‌زده می‌شدم! شگفت‌زده از اینکه مانند همیشه و مانند هر رخداد تلخی از این دست، کوتاه‌ترین دیوار، دیوار بی‌حریم مردم است! و سپهرِ بی‌سپرِ فرهنگ و جبهه‌ بی‌دفاع جامعه! پدر دل‌سنگ رومینا، مادر زجرکشیده‌اش، خواستگارش، خودش، پلیس منطقه‌اش، دادستان شهرش، نویسنده‌ خبرش، من معلمش، نمایندگان استانش، دست‌اندرکاران و همه‌وهمه‌ مردم کشورش، برآمده و پرورش‌یافته‌ خرده‌فرهنگ‌هایی هستیم که در یک نمای کلی، ایرانِ فرهنگی نامیده می‌شود، اما این فرهنگ نیز مانند هر فرهنگ انسانی دیگر، خوبی‌ها و زیبایی‌ها و اوج‌هایی درخشان دارد و بدی‌ها و زشتی‌ها و ژرفناهای تاریک.

امروز همه ما؛ از مرد و زن گرفته تا کودکان و نوجوانان، نسبت به زنان و مردان و بچه‌های سده‌های گذشته، از شرایط بهترِ زیستی برخورداریم و این خود، نشانه‌ دگرگونی‌های ذهنی ماست و دگرگونی‌های فیزیکی جهان پیرامونمان. اما پرسش این است که نقش شهروندان و دست‌اندرکاران در این دگرگونی‌ها چه اندازه است و چه اندازه باید باشد؟ بله فرهنگ رفتاری یک گروه انسانی، برآمده از اندیشه و رفتار تک‌تک اعضای آن است، اما مردمی که از بامدادان تا شامگاهان گرفتار خبرهای بد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی هستند، کی، کجا و چگونه می‌توانند در اندیشه‌ فرهنگ و به‌روزکردن آن باشند؟ در جهان آشفته و پرشتاب کنونی جایگاه ما مردمِ کم‌مطالعه کجاست؟ تأثیر جامعه‌ آویزان میان سنت و نوگراییِ ظاهری و سرگردان در جهانِ اَپل‌ها و سامسونگ‌ها و شبکه‌‌های ماهواره‌ای و … در فرهنگ‌سازی و نوگرایی فرهنگی- اجتماعی چه‌ اندازه است؟ واقعا نقش مردم در این آشفته‌بازار فرهنگی چقدر است؟ اما پرسش دوم این است که نقش دولت دراین‌باره چیست؟ در جهان کنونی، دولت‌ها دو وظیفه ذاتی دارند؛ یکی آموزش و دیگری بهداشت و درمان.

به تأکید فراوان در کتاب‌های فلسفه‌ آموزش و پرورش، یکی از بنیادی‌ترین هدف‌های آموزش، انتقال فرهنگ گذشته و بهسازی و به‌روز‌رسانی آن است. دولت به‌عنوان بالاترین رکن اجرائی کشور باید در پی فرهنگ‌سازی و بهسازی آن، متناسب با نیازهای زمانه باشد؛ اصلا همه امکانات مادی و غیرمادی در دست آنان است تا به چنین نیازهایی پاسخ دهند. پدر رومینا باید در مدرسه و پیش از ریاضی و علوم و … یا دست‌کم کنار اینها، مراحل رشد فرزندش را می‌آموخت و در همین کلاس‌ها تفاوت‌ زن و مرد و کودک و دختر و پسر و نیازهای آنها را یاد می‌گرفت و درک می‌کرد که بچه‌اش، هم فرزند اوست و هم فرزند جامعه‌. او باید در کتاب درسی و کلاس درس «نه» گفتن را یاد می‌گرفت؛ هم در برابر افراد و هم در برابر فرهنگی که هراس بی‌آبرویی و بی‌غیرتی در آن، داس را به جنگ گردن نحیف رومینا فرستاد. مادر رومینا باید در مدرسه می‌آموخت که در برابر مردش، حقوقی دارد و نباید هر مردی را تحمل کرد! مادری که احتمالا زخم‌های فراوانی از داس شوهر بر تن دارد! رومینا باید اطمینان می‌داشت که ساختاری در جامعه وجود دارد که از او در برابر پدری بیمار، خواستگاری بی‌مبالات و مادری رنجور دفاع خواهد کرد… زمان آن رسیده است که دست از دیوار کوتاه مردم و جامعه و فرهنگ برداریم و توپ را به زمین دست‌اندرکاران بیندازیم. آقایان و خانم‌های نماینده، ما امروز نیازمند قانون‌های مؤثر و فرهنگ‌ساز در دفاع از کودکانیم. دست‌اندرکاران قوه قضائیه، ما امروز چشم‌به‌راه نگاه ویژه شما به حقوق زنان و کودکان و اطمینان‌دادن به شهروندان برای پشتیبانی از آنها هستیم. آقایان سیاست‌مدار، امروز مسئولیت فرهنگ‌سازی با شماست؛ شمایی که همه امکانات را در دست دارید، نه ما شهروندان گرفتار در پیچ‌وخم‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی. نه امروز، نه فردا و نه هرگز، هیچ بهانه‌ای پذیرفته نیست! /شرق

خروج از نسخه موبایل