نجات از مرگ در وقت اضافه؛ گفت و گو با پسری که پس از ۴۵ دقیقه از زیر بهمن خارج شد

خبرهای فوری: ۴۵ دقیقه شاید برای دیدن یک نیمه دربی مثل برق و باد بگذرد اما برای کودک ۱۱ ساله ای که زیر یک و نیم متر بهمن گرفتار شده است، یک عمر است . ثانیه های به کندی می گذشتند و نفس های ابوالفضل به شماره افتاده بود. سرما، تاریکی ، نفس تنگی و حجم سنگین برف که بر روی کمرش سوار شده بود، لحظات سخت و دلهره آوری را برایش رقم زده بود. هر نفسی که به داخل سینه اش می فرستاد برایش امیدی به زنده ماندن بود. زیر لب ذکر می گفت و تمام امیدش به معجزه الهی بود. سرانجام هم این معجزه رخ داد و نور آفتاب به چشمانش زد. بعد هم فریاد ” پیدایش کردیم اینجاست” ۴۵ دقیقه سکوتی که در گوش هایش خانه کرده بود را شکست

به گزارش بخش حوادث سایت خبرهای فوری، نفس عمیقی کشید و ریه هایش را پر از هوای تازه کرد اما بدنش قدرت تکان خوردن نداشت . هر چه به عضلاتش فشار می آورد تا بتواند پاهایش را تکان دهد ، نمی توانست. وقتی از زیر برف بیرون کشیده شد، بغض این ۴۵ دقیقه اش ترکید. امدادگر خانه هلال روستای کهنمو او را در میان پتویی پیچید و سعی کرد آرامش کند. وقتی نگاه نگران ابوالفضل به پاهایش را دید ، فهمید چرا پسر بچه نگران است و خیالش را راحت کرد که هیچ اتفاقی نیافتاده و بعد از گرم شدن بدنش دوباره سرپا خواهد شد.

رئیس جمعیت هلال احمرشهرستان اسکو در آذربایجان شرقی که در عملیات نجات ابوالفضل حضور داشت ، می گوید: در این سال هایی که در هلال احمر فعالیت دارم در عملیات های زیادی حضور داشتم و با توجه به تجربه ای که از حوادث برفی به خصوص بهمن دارم، نجات ابوالفضل از زیر آن همه برف یک معجزه بود. چند سال قبل همین بهمن جان دو کوهنورد را در منطقه گرفت.

محمد یوسفی پور درباره روز حادثه می گوید: “روزهای آغازین دهه فجر بود و همراه بخشدار در برنامه ای که به مناسبت همین ایام برگزار شده بود، حضور داشتم. ما در روستاها خانه های هلال راه اندازی کردیم تا امدادرسانی ها را سریع کنیم. یکی از امدادگران خانه هلال به من اطلاع داد در روستای کهنمو بهمن ریزش کرده است و سه خانه زیر برف رفته است. در ابتدا اعلام شده بود که این حادثه خسارتی بوده و کسی در خانه ها حضور نداشته است. به دلیل اهمیت موضوع همراه بخشدار راهی  روستا شدیم. به آنجا که رسیدیم ، اهالی گفتند قبل از ریزش بهمن پسر بچه ای را در کوچه دیده اند اما بعد از آن دیگری خبری از او نبوده است. “

همین ادعا کافی بود تا احتمال گرفتار شدن پسر بچه در زیر خروارها برف مطرح شود. یوسفی پور از امدادگرانی که در صحنه بودند و اهالی خواست وجب به وجب منطقه را جستجو کنند . اهالی بیل و پارو آوردند و جستجو را آغاز کردند. زمان در زیر توده برف و بالای آن متفاوت می گذشت. در زیر برف زمان برای ابوالفضل به کندی می گذشت و بالای آن برای جستجوگران سرعت عقربه های ساعت تندتر شده بود. امدادگران می دانستند ، ثانیه ها برای پسر بچه طلایی است و اگر تاخیری در عملیات رخ دهد شاید ابوالفضل برای همیشه چشمانش را به روی این دنیا ببندد.

یوسفی پور ادامه داد:” به خانه ها آسیب جدی وارد نشده بود و فقط پنجره یکی از خانه ها شکسته بود و برف به داخل اتاق ریخته شده بود . الویت ما نجات جان پسر بچه ای بود که حتی هویتش را هم نمی دانستیم. بعد از حدود ۴۵ دقیقه سرانجام یکی از جستجوگران ردی از پسر بچه در زیر برف پیدا کرد. یک و نیم متر برف بر رویش ریخته بود و وقتی از زیر توده برف خارج شد و گریه کرد ، همه خوشحال شدیم که زنده است. “

ابوافضل سریع به بیمارستان منتقل شد. در ابتدا تصور می شد بر اثر فشار این حجم برف به اندام های داخلی بدنش مثل طحال و کلیه هایش آسیب وارد شده باشد اما بعد از معاینات تخصصی مشخص است حالش خوب است و آخر هفته از بیمارستان مرخص شد.

رئیس هلال احمر اسکو خاطر نشان کرد: روستای کهنمو تعدادی شهید به انقلاب و نظام تقدیم کرده و روز پنجشنبه برای دیدار با خانواده شهدا به این روستا رفته و در کنار دیدار با خانواده گرانقدر شهدا به خانه ابوافضل هم رفتیم و از او عیادت کردیم. خوشبختانه سلامتی اش را به دست آورده و گرفتار شدن در زیر بهمن باعث وحشت او از برف نشده و روحیه خوبی دارد.

سکوت بود و تاریکی

امیدی که به نجات داشت باعث شد ، ۴۵ دقیقه زیر توده بهمن طاقت بیاورد و زنده بماند. وقتی شروع به صحبت با او می کنم از طرز پاسخ دادنش به سووالات مشخص می شود که خجالتی است و به همین خاطر به سووالات کوتاه پاسخ می دهد.

در لحظه سقوط بهمن در کوچه چکار می کردی؟

از روز قبل برف آمده بود و حدود ساعت ۱۲ ظهر شنبه پارو را برداشتم و از خانه بیرون رفتم تا کوچه را پارو کنم . می دانستم عبور زنان و کودکان از کوچه با آن وضعیت سخت است.

متوجه سقوط بهمن شدی؟

بله. حتی خواستم فرار کنم اما نتوانستم و زیر برف گرفتار شدم.

زیر آن همه برف چطور ۴۵ دقیق نفس کشیدی؟

به خاطر اینکه بهمن از پشت سر روی من ریخت، حالتی پیدا کرده بودم دست و پاهایم ستون شده بود و در اطراف دهانم فضای خالی بود که از هوای آنجا تنفس می کردم.

می توانستی تکان بخوری؟

نه . میان حجم زیادی از برف گرفتار شده بودم و نمی توانستم حتی یک سانتیمتر تکان بخورم. همه جا تاریک بود. صحنه خیلی وحشتناکی بود.

امیدی به نجات داشتی؟

راستش ترسیده بودم اما امیدم به نجات زیاد بود. زیر لب ذکرهایی که بلد بودم را می گفتم و از خدا می خواستم کمک کند که زنده بمانم.

صدای افرادی که برای نجات تو تلاش می کردند را می شنیدی ؟

نه . فقط سکوت بود و تاریکی.

به نجات که امید داشتی پس چرا وقتی از زیر برف بیرون آمدی گریه کردی؟

باور کنید اشک شوق بود. خوشحال بودم که دوباره می توانم کنار خانواده ام باشم. لحظات آخر نفس کشیدن سخت شده بود و اگر امدادگران دیر می رسیدند شاید الان مرده بودم.

بعد از این حادثه رابطه ات با برف چطور است؟

خیلی بهتر از قبل . در مدتی که زیر بهمن بودم بیشتر با برف دوست شدم. برف همه نعمت خدا هست و این حادثه باعث نشد از برف بترسم./جام جم

خروج از نسخه موبایل