متهمان که همگی افغانستانی هستند به سرکردگی یک مرد به نام سخی که مدتی قبل به اتهام مشارکت در قتل بازداشت و سپس آزاد شده بود اقدام به سرقت از شهروندان میکردند.
به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، یک سال قبل مردی به پلیس گزارش داد خودرواش سرقت شده است. او به ماموران گفت: در جاده اسلامشهر مسافری سوار کردم. مرد مسافر روی من اسلحه کشید و ماشینم را به سرقت برد. او همچنین گوشی تلفن همراهم را هم سرقت کرد و ۵۰ هزار تومان داد تا بتوانم به خانه برگردم.
بعد از این شکایت، مرد دیگری نیز شکایتی مشابه را ثبت کرد و همچنین چند شکایت دیگر هم به پلیس ارجاع شد. ماموران متوجه شدند سرقتها زنجیرهای است و احتمالاً از سوی یک باند انجام میشود. به این ترتیب تحقیقات خود را آغاز کردند.
مدتی بعد پلیس یک خودروی مشکوک را توقیف کرد و متوجه شد یکی از ماشینهای سرقتی است. وقتی صاحب خودرو با راننده مواجه شد تایید کرد این فرد همانی است که ماشینش را سرقت کرده است.
سخی که سعی داشت همه چیز را انکار کند، با شناسایی از سوی چهار شاکی مجبور به اعتراف شد و گفت: من چند سال است که در ایران زندگی میکنم. سه سال قبل به اتهام مشارکت در قتل بازداشت شدم. دوستم به خاطر اختلافاتی که با یک نفر داشت، او را کشت و من چون در آنجا بودم، بازداشت شدم. مدتی بعد از اتهام قتل تبرئه و آزاد شدم اما کارت اقامتم باطل شد و از ایران اخراج شدم. با این حال از ایران نرفتم و تصمیم گرفتم همینجا بمانم و بدون مجوز زندگی کنم.
متهم گفت: در این مدت بیکار بودم و برای اینکه بتوانم زندگیام را اداره کنم سرقت میکردم.
سخی سایر همدستانش را که پنج نفر بودند معرفی کرد و با دستگیری این افراد پرونده برای رسیدگی به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی، ابتدا کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد و سپس شکات یک به یک در جایگاه قرار گرفتند و خواستار مجازات متهم شدند.
یکی از شکات که صاحب یک کارخانه سنگ است، گفت: بیشتر اوقات وقتی برای سرکشی به کارخانهام میرفتم مسافرهای بین راهی را با هدف خیرخواهی سوار ماشین میکردم. آن روز هم یک زن و مرد جوان را در باقرشهر سوار ماشین کردم. همانموقع یک مرد افغان خواست تا او را هم به اسلامشهر برسانم. من هم قبول کردم. وقتی زن و مرد جوان از ماشین پیاده شدند، مرد افغان خواست تا به سمت جاده شورآباد بروم اما در بین راه رویم اسلحه کشید و مرا تهدید به مرگ کرد.
آنجا آنقدر خلوت و تاریک بود که به شدت ترسیده بودم. به او گفتم میتوانم او را در کارخانه خودم استخدام کنم و روزی ۵ میلیون تومان به او دستمزد بدهم، حتی از او خواستم شماره تلفن مرا در گوشیاش ذخیره کند و با من تماس بگیرد اما توجه نکرد. او با تهدید مرا از خودرو ۴۰۵ صفر که به تازگی آن را خریده بودم پیاده کرد و ماشینم را به همراه ۳۰۰ میلیون تومان چک، گوشی موبایل و دریلی که در ماشین داشتم، دزدید.
دومین شاکی گفت: من راننده اسنپ بودم که ۱۶ آبانماه سال ۱۴۰۲، متهم ردیف اول را در شهرک کهریزک سوار ماشین کردم اما در بین راه رویم اسلحه کشید و مرا تهدید به مرگ کرد. چون میدانستم مقاومت بیفایده است از ماشین پیاده شدم. او برای اینکه بتوانم خودم را به خانه برسانم ۵۰ تومان پول نقد به من داد .
سپس شکات دیگر از جمله یک پسر افغانستانی که تلفن همراهش سرقت شده بود شکایت خود را مطرح کردند.
وقتی نوبت به سخی رسید، او گفت: من اتهام سرقت را قبول دارم اما کسی را آزار ندادم. سعی میکردم با طعمههایم مهربان باشم. به آنها پول میدادم که خودشان را به خانه برسانند و شب در بیابان و تاریکی نمانند، البته حالا هیچ چیز ندارم که بدهم. سرقتها را هم برای اینکه بتوانم امرار معاش کنم انجام میدادم. یکی از ماشینهای سرقتی را چون تصادف کردم رها کردم و گوشیها را هم به یکی از هموطنانم دادم که با خودش به افغانستان برد. یک ماشین هم شناسایی شد و پس دادم.
او گفت: من با این ماشینها مسافرکشی میکردم و کار دیگری نمیکردم. من قصدم آزار کسی نبود.
در ادامه، متهمان دیگر در جایگاه قرار گرفتند. آنها همه چیز را متوجه سخی کردند و گفتند اصلاً از ماجرای سرقتها خبر ندارند. یکی از متهمان گفت: من سوار ماشین سخی شدم اما نمیدانستم او این ماشین را سرقت کرده است. او در راه گفت میخواهد مسافر بزند. یک جوان افغانستانی را سوار کرد و تلفنش را دزدید. من اصلاً نمیدانستم او سارق است.
سایر متهمان نیز همه چیز را انکار کردند. در پایان، هیات قضات برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.