به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، تعداد دفعاتی که مواد مخدر را ترک کرده ام، از دستم خارج شده است، فقط میدانم از همان دوران کودکی مواد مخدر را مانند قرص استفاده میکردم و به معتاد کوچولوی شیرین زبان معروف بودم تا این که در ۲۲ سالگی کارتن خواب شدم و …
زن ۵۰ سالهای که به اتهام راه اندازی پاتوق استعمال مواد مخدر دستگیر شده است، قبل از معرفی به مرکز ترک اعتیاد اجباری، با بیان این که تنها سرمایه من در زندگی داشتن خط زیبای نستعلیق است و بازجویی هایم را با خطوطی چشم نواز مینویسم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: در خانوادهای آبرومند و ساده به همراه دو خواهر و یک برادرم زندگی میکردم و روزگار خوبی داشتم، اما کودکی کم سن و سال بودم که پدرم از دنیا رفت و سرنوشت همه اعضای خانواده ام تغییر کرد. به خاطر این که بیشتر نزدیکان و اطرافیان مادرم معتاد بودند، او نیز به مصرف مواد مخدر روی آورد و من از همان دوران کودکی در میان دود و دم بزرگ شدم، به گونهای که هر گونه بیماری ام را با تجویز مواد مخدر درمان میکردند و استفاده از مواد مخدری که به شکل قرص در آورده بودند، به عادت روزانه ام تبدیل شده بود تا جایی که خودسرانه و به بهانه دندان درد از آنها استفاده میکردم. اعتیاد من در خردسالی به حدی بود که اطرافیانم مرا معتاد کوچولوی شیرین زبان صدا میزدند.
در این میان، دو خواهرم نیز وضعیتی بهتر از من نداشتند، اما برادرم تنها کسی بود که از مواد مخدر تنفر داشت و در واقع او آدم حسابی فامیل بود و بعد هم شغل دولتی پیدا کرد. با آن که از برادرم حساب میبردم، اما نمیتوانستم اعتیادم را پنهان کنم. خیلی دوست داشتم روزی پزشک شوم و به تحصیلاتم ادامه بدهم، اما فقط تا مقطع دبیرستان درس خواندم، چون همه اوقاتم را کنار پیک نیک روی بالکن منزل مان میگذراندم تا این که روزی یکی از همکلاسی هایم که در همسایگی ما سکونت داشتند، مرا در حال مصرف مواد دید و از آن به بعد ماجرای اعتیادم در مدرسه پیچید. آن قدر مسخره ام میکردند که ترک تحصیل کردم و تنها پای منقل نشستم. کارم به جایی رسید که در ۲۲ سالگی برای تهیه هزینههای مواد مخدر آواره کوچه و خیابان شدم و نام کارتن خواب گرفتم. بالاخره در یکی از پاتوقهای معتادان با مردی معتاد آشنا شدم و با او ازدواج کردم. برادرم وقتی در جریان ازدواجم قرار گرفت، دیگر نگذاشت به زندگی با آن مرد شیشهای ادامه بدهم. او مرا در یکی از مراکز ترک اعتیاد بستری کرد و من هم از قاسمعلی طلاق گرفتم، اما هنوز یک هفته از ترک اعتیادم نگذشته بود که دوباره کنار مادرم نشستم و پیک نیک را روشن کردم. این گونه بود که برادرم بارها هزینههای درمان و ترک اعتیادم را پرداخت کرد، ولی من دل باخته مواد بودم و نمیتوانستم از آن دل بکنم. در همین روزها بود که بار دیگر ازدواج کردم. اگرچه «وفا» اعتیاد نداشت، اما مشروبات الکلی مصرف میکرد و مردی بسیار بداخلاق بود. در زندگی مشترکم با وفا، سه دختر به دنیا آوردم که فقط یکی از آنها باقی ماند و دو دختر دیگرم از دنیا رفتند. خلاصه آخرین فرزندم دوساله بود که همسرم نیز به خاطر بیماری ریوی جان سپرد و من با دختر کوچکم دوباره به خانه مادرم بازگشتم. برادرم که از آینده دخترم میترسید، او را نزد خودش برد.
در این شرایط تصمیم گرفتم به خاطر تنها فرزندم مواد مخدر را برای همیشه کنار بگذارم. این بار نیز با حمایتهای برادرم مواد مخدر را ترک کردم و چند ماه در کنار فرزندم به زندگی ادامه دادم، ولی این خوشیها دوامی نداشت، چون ۱۰ سال قبل برادرم نیز در یک سانحه رانندگی جان سپرد و من باز هم به بهانه فراموش کردن غم و غصه هایم به مصرف مواد مخدر روی آوردم. در این شرایط یکی از بستگانم فرزندم را که اکنون دختری نوجوان است، نزد خودش به شهرستان برد و من در کنار مادرم دوباره به گرداب مواد افیونی افتادم. حالا دیگر منزل مادرم پاتوق معتادان و خلافکاران بود به طوری که چند بار با دستور قضایی منزل مان پلمب شد. این بار نیز خودمان پلمب را باز کردیم و دوباره بساط استعمال مواد را به راه انداختیم که باز هم نیروهای انتظامی رسیدند و همه ما را در حال مصرف دستگیر کردند و … شایان ذکر است، این مادر و دختر با دستور سرهنگ غلامعلی مالداری و در اجرای حکم قضایی به مرکز ترک اعتیاد اجباری معرفی شدند تا شاید …/خراسان