کرونا؛انزوای ملی یا یکپارچگی جهانی
خبرمهم: از زمان اعلام کرونا به عنوان یک پاندمی، تحلیلها برای ترسیم جهان پساکرونا نیز آغاز شد. علت اینکه همگان میخواهند بدانند جهان پس از کرونا چگونه خواهد بود این باور است که از یکسو بحران فعلی آنچنان عمیق و جدی است که ظرفیت تغییر بنیادین جهان را داراست و از سوی دیگر هیچکدام از نهادها، ساختارها و رویههای فعلی قادر به مهار این ویروس نخواهند بود. از همین رو اندیشمندان متعدد از پایگاههای نظری متفاوت و حتی متضاد دست به تحلیلهای پساکرونایی زدهاند. نکته شگفتانگیز این تحلیلها این است که حتی مدافعان وضع پیشاکرونایی هم اذعان دارند که ادامه اداره جهان به شکل فعلی ممکن نیست یا حداقل به صلاح نیست.
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، پیشبینی وضعیت پساکرونا چه خوشبینانه باشد چه بدبینانه دربردارنده یک پیشفرض جبرگرایی است و عاملیت و قدرت انتخاب انسانها را در به وجود آوردن آینده نادیده میگیرد. همانطور که وضع موجود نه حاصل مجموعهای از علل جبری که حاصل انتخابهای بشری است، آینده نیز چنین خواهد بود. این یادداشت قصد ندارد به پیشبینی جهان پساکرونا بپردازد بلکه میخواهد با به رسمیت شناختن موقعیت کرونایی به عنوان یک بزنگاه تاریخی، به شکلی مجمل انتخابی که جامعه بشری در کلیت آن و هر کشوری به شکل اختصاصی ناگزیر به تصمیمگیری فوری در مورد آن است را صورتبندی و بیش از هر چیز بر اهمیت کنش انتخاب در زمانه فعلی تأکید کند. دیرزمانی است ضرورت تصمیمگیری اساسی و جدی در مورد این انتخاب آشکار شده اما منافع حاکمان وضع موجود، مانع از مطرح شدن آن در سطح افکار عمومی میشدند ولی امروز به لطف کرونا موعد تعیین تکلیف آن فرا رسیده است.
گرچه هنوز ابعاد و زمان پایان تلفاتگیری ویروس مشخص نیست اما تا همین حالا هم توانسته اقتصاد جهانی را به یکی از بدترین بحرانهای تاریخش بکشاند. اکثر کشورهای اروپایی اعلام کردهاند بحران اقتصادی ناشی از کرونا از زمان جنگ جهانی دوم بیسابقه است. ابتدا تصور میشد ابعاد بحران چیزی در حد بحران مالی ۲۰۰۸ است اما بعداً معلوم شد داستان جدیتر از آن است. ترسناکتر آنکه دو عاملی که در بحران قبلی توانستند آن را مدیریت کنند یا حداقل اثرات آن را کاهش دهند یعنی اقتصاد چین و اقدامات فدرال رزرو امریکا، در بحران فعلی نابسنده به نظر میآیند.
اقتصاد چین که در بحران قبلی در نقش درمانگر ظاهر شده بود اکنون خودش بیمار است و امریکای تحت رهبری ترامپ نیز فاقد توانایی و حتی انگیزه مداخله در ابعاد جهانی است. حالا انگشتهای اتهام بیش از هر زمانی به سمت سیاستهای جهانیسازی است. پروژه جهانیسازی با روی کارآمدن ترامپ رو به تعطیلی گذاشته بود و کرونا سرعت پایان آن را افزایش داد. انتخابی که در این مسأله اکنون پیش روی دولت-ملتها است انتخاب بین یک پروژه جهانیشدن بهتر، عادلانهتر، سبزتر، دموکراتیکتر، پایدارتر و همراه با سهم برابر کشورهای شمال و جنوب است و یا بازگشت به نوعی ناسیونالیسم از جنس میهنپرستی افراطی و برقراری انواع محدودیتها و رقابتهای خطرناک بین همه کشورها. نشانهها در حال حاضر به شکل ناامید کنندهای به نفع گزینه دوم است؛ از امریکای ترامپ گرفته تا برگزیت و تزلزل اتحادیه اروپا و انواع واگراییهای ژئوپلیتیکی در سرتاسر جهان. اما جنبشهای مردمی و سیاسی مترقی در جهان میتوانند از فرصت بحران کرونا برای هل دادن دولتهایشان به سمت انتخاب گزینه اول استفاده کنند. در ایران نیز این دوگانه با مختصات محلی بازسازی شده است. جناح تندرو علائم شکست جهانیسازی را به نفع ایدئولوژی خود تفسیر میکند و انزوا و تنش منطقهای و جهانی را برای در امان ماندن از خطرات و گرفتن امتیاز تجویز میکند. این جناح بحران فعلی را فرصت خوبی برای پیشبرد سیاستهای خودش میبیند .
گفتمان بیگانههراسی (زنوفوبیا) و دیوارکشی رایج در جهان گرچه تا حدودی واکنشی طبیعی به خطری است که از بیرون مرز کشورها به درون آن نفوذ کرده اما با اندکی تدبیر و مسئولیتپذیری میتوان آن را با گفتمان تازهای از همبستگی جهانی جایگزین کرد. همانطور که تمام کشورها در معرض این انتخاب هستند ایران نیز با وضعیت از پیش بحرانی خود در ارتباطات بینالمللی باید انتخاب کند که همراه با سیاستهای ترامپ و جانسون بر طبل گسست و جدایی جهانی بکوبد (البته به علت تحریمپذیری اقتصاد ایران این گزینه منافع مشابه بریتانیا و امریکا را برایش نخواهد داشت) یا با بازگرداندن دستگاه دیپلماسی به جایگاه واقعی خود فعالانه از تمام ظرفیتهای خود برای شکلدهی به همبستگی نوین جهانی وارد عمل شود./ایران