به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرهای فوری، قفسه داروخانه بزرگ شهر خلوت است. از پشت ویترین به جای دیدن قرصها و شربتهای رنگارنگ قفسههای سفیدرنگ به چشم میآیند. چند هفته گذشته محمدرضا شانهساز، رئیس سازمان غذا و دارو از تحریمهای دارویی گفت و ادعا کرد که اتفاقا تحریمها به فرصتی برای ایران تبدیل شده و تولیدکنندگان ایرانی دارو تولید میکنند، اما پای صحبت بیمارانی که به خاطر بیماریشان به داروخانه مراجعه کردهاند، بنشینید چیز دیگری میشنوید. همه آنها از کمبود، نبود و افزایش قیمت داروهایی که پزشکان برایشان تجویز میکنند گله دارند. مراجعانی که به داروخانههای ۱۳ آبان و هلالاحمر در مرکز شهر تهران مراجعه میکنند با قیافهای خسته وارد و با شانههایی که از درماندگی سنگین شده خارج میشوند.
ساعت ۴ بعدازظهر است و میدان هفت تیر پرتردد. در پیادهرو خیابان کریمخان زند به طرف میدان ولیعصر(عج) جمعیت در حال رفت و آمد هستند، جلوی داروخانه ۱۳ آبان اما تعدادی ایستادهاند. داخل داروخانه هم شلوغ است. تمام چهار ردیف صندلی پر و جلوی هر سه باجه پذیرش داروخانه، صفهای طولانی از مراجعان جمع شده است. یکی از مراجعان تا به داروخانه وارد میشود، چشمانش برقی میزند و میگوید: «چه خوب… داروخانه امروز خلوت است!»
در جستوجوی دارو
قیافه دختر خسته است، مینشیند و تمام وزنش را میاندازد روی صندلی و بعد آه میکشد و به برگه پذیرش توی دستش زل میزند. نگاهش روی شماره بالای برگه میماند، به شماره قرمز تحویل دارو خیره میشود. به خاطر داروهای تقویت حافظه به داروخانه مراجعه کرده است. داروهایی که البته هنوز مطمئن نیست که بتواند آنها را هم در این داروخانه تهیه کند. او به ما میگوید: «تمام داروخانههای تهران را زیر پا گذاشتم تا آخر سر فهمیدم که ممکن است داروخانه ۱۳ آبان داروی من را داشته باشد.» او توضیح میدهد برایش یک پیش فاکتور صادر کردهاند و قرار است بررسی کنند که آیا داروی مورد نیازش در انبار موجود است یا نه. دختر جوان توضیح میدهد که دارویش که اتفاقا داروی معمولی هم است، قبلا در همه داروخانهها بوده، اما مدتی است نایاب شده. حرفهای دختر که به اینجا میرسد، مرد جوانی که در کنارش نشسته است، به حرف میآید و درددلش باز میشود. او میگوید: «من هم برای پیدا کردن داروهایم به مشکل برخوردم.» و بعد غر میزند: «نمیدانم پزشکان ما در این جامعه زندگی میکنند یا نه؟» مرد جوان از شهر دیگری به تهران آمده و بهشدت هم عصبانی است. او تعریف میکند که پزشک معالجش دارویی برایش تجویز کرده که در هیچکدام از داروخانههای شهر کوچکش پیدا نشده به همین خاطر مجبور شده به تهران بیاید. او البته خوشحال است که سرانجام توانسته در این داروخانه به دارویش برسد. دارویی که پزشکش برای درمان بیماری مالاریا برای او تجویز کرده، دارویی به نام آرتمتر.
به خاطر یک انسولین بیشتر
پیرمرد ریزنقش داروهایش را در دست میگیرد و روی صندلی خالی کنارم مینشیند و توی کیسه پر از دارو را نگاه میکند. زیر لب تعداد داروها را میشمرد و بعد غر میزند: «ببین به چه روزی افتادم؟ دو… سه… پنج…» پیرمرد عصبانی است که داروهای انسولینش، هم گرانتر شده و هم این که کمتر از تعدادی که دکتر تجویز کرده به او تحویل داده شده است. پیرمرد میگوید: «من باید روزی ۱۰۰ واحد انسولین بزنم. تعداد واحدهایی که این بار به من دادهاند، خیلی کم است.» او دلیل کم شدن تحویل داروهایش را سقفدار شدن این دارو میداند و بهجز این هم البته تاکید میکند که داروهایش افزایش قیمت داشته است. سرنگی را که تا ماه قبل ۴۵۰۰ تومان میخرید، حالا ۸۵۰۰ تومان باید بخرد و برای هر انسولین قلمی هم ۷۰ هزار تومان باید کنار بگذارد. دارویی که البته ایرانی نیست و خارجی است. مرد میانسالی نزدیک میشود و با چشمانی نگران به دهان پیرمرد نگاه میکند. پیرمرد فیشش را نگاه میکند، تعداد دارو و سرنگها را از نو میشمرد و بعد زیرلب غر میزند، از روی صندلی بلند شده و از داروخانه خارج میشود. مرد میانسال مینشیند جای او و میپرسد: «این آقا، همه داروهای انسولینش را تحویل گرفته بود؟» و وقتی که میشنود تمام داروهایش را تحویل نگرفته است، نگاهش نگران میشود و از افزایش هر روزه قیمت داروهای انسولین میگوید. این که دوز دارویش را تا ماه پیش باید ۶۵ هزار تومان میخریده و حالا باید بیشتر از این هزینه کند. البته نمیداند که حالا چه قدر باید برای یک واحد داروی انسولین هزینه کند. به موضوع قیمت دارو که میرسد، ناراحتی در نگاهش دودو میزند. یکی از کارکنان داروخانه اسمش را صدا میزند. مرد مضطرب از جا بلند میشود و فیش تسویهحساب را تحویل میگیرد. نگاهش حالا بیشتر نگران شده است. پشت باجه صندوق میایستد و با دستانی لرزان، کارت بانکی را در دست میفشرد. مسؤول صندوق که قیمت را میگوید، برای لحظهای رنگ از رخ مرد میپرد، لبهایش را روی هم میفشرد و با دودلی کارت بانکی را میدهد به مسؤول صندوق، رمز کارت را آرام میگوید، فیش پرداخت شده را که تحویل میگیرد، آهی میکشد و به سمت باجه تحویل دارو میرود تا دارویش را بگیرد. حالا دیگر پشت مرد کمی خمیده شده است.
هفتخوان تاییدیه نسخه
مرد هر پنج دقیقه یکبار به ساعتش نگاه میکند و سر تکان میدهد. دست میکشد روی موهای جوگندمی پرپشتش، لپهایش را باد میکند و با خشم بیرون میدهد. منتظر است تا صدایش کنند. به گفته خودش یک ساعت و ربعی میشود که انتظار میکشد تا یک تاییدیه برای نسخه دارویش بگیرد. مرد بیماری صرع دارد و داروخانه ۱۳ آبان هم تنها داروخانهای است که در آن تمام داروهایش را به طور کامل به او میدهند، ولی این روزها او با مشکل بزرگی روبهرو شده است؛ این که برای نسخهاش باید تاییدیه بگیرد. قانونی که به گفته او چند ماهی میشود وضع شده است. مدت زمان انتظار برای تاییدیه گرفتن اما خیلی طولانی است و همین هم او را کلافه کرده است. حرفهای مرد به اینجا که میرسد، پیرمردی فیشش را نشان میدهد. شماره پذیرش او خیلی دورتر از مرد است. او هم منتظر گرفتن تاییدیه کامپیوتری نسخهاش است. داروی او هم جزو داروهای روتین است؛ داروهای پروستات. داروهایی که در دیگر داروخانهها آزاد است و در این داروخانه، شامل بیمه میشود. پیرمرد ۴۵ دقیقهای منتظر تاییدیهاش است. حرف تاییدیه که میشود، داغ دل بسیاری از مراجعان تازه میشود. یک نفر یک ساعت و ۴۵ دقیقه و آن یکی هم دو ساعت است که منتظر تاییدیه است. هر شماره یا نامی که خوانده میشود، هر کدام از مراجعان به شماره خود یا به دیگران نگاه میکنند تا ببینند تاییدیه نسخه چه کسی گرفته شده است. /روزنامه جام جم