مرگ را حس میکنم، اما منتظرش نیستم!
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، همراه با جنازهای که بر روی یک برانکارد وداخل تابوتی گذاشته است از سرد خانه خارج میشود با خونسردی پارچه را کنار میزند و از بستگان جنازه سوال میکند خودش است؟ بعد از تایید به آنها تسلیت میگوید و ادامه میدهد: شما به دنبال انجام کارهای مربوطه بروید من با راننده هماهنگ میکنم و جنازه را میفرستم … او مسئول سرد خانه بیمارستان است.
جثهای لاغر اندام و موهای خلوتی دارد. در ابتدای کارش از مردهها میترسیده الان عادت کرده و میگوید زندهها بیشتر ترس دارند. برای او برخی از اجساد ترسناک هستند مانند برخی از جنازههایی که سوخته و یا تصادفهای بدجور کرده اند که حتی خانواده شان از دیدن آنها میترسند. او ادامه میدهد: جنازهای به یاد دارم که سر از تنش جدا شده بود برای تحویل خودم سر را در ملحفه و کنار بدنش پیچیدم وقتی که خواستیم ان را داخل ماشین بگذاریم سر از تن جدا شد کف ماشین افتاد هر کس کنار من بود و حتی راننده هم از ترس فرار کرد سررا در جایش گذاشتم و نزد اقوامش فرستادم.
در حالی که چشمانش سرخ شده است ادامه میدهد: به یاددارم جنازهای که در اثر تصادف کاملاً سوخته بود که تا مدتها بعد در سرد خانه بوی “کباب” میآمد. به اندازهای که تا مدت زیادی گوشت نمیخریدم، کباب نمیخوردم.
یا حتی جنازه خانمی را که شکمش پاره شده و تمام روده هایش بیرون ریخته بود که زیور الات زیادی داشت و بستگانش جرات نمیکردند که برای جدا کردن و تحویل گرفتن زیورآلات به او نزدیک شوند.یک قطره اشک گوشه چشمش مینشیند و ازبدترین خاطره اش میگوید: دیدن جنازه یک کودک افغانستانی که شباهت زیادی به پسرم داشت باعث شد که از حال بروم. اوکه گاهی به کمک تکنیسین پزشک قانونی شکم اجساد را باز میکند؛ دست زدن به اندامهای داخلی بدن مردگان را لذتی میداند که هر کس قادر به انجام آن نیست و دیدن این همه رگ و پی که نشانه قدرت خدا است برایش جای شکرگزاری دارد و زیباترین اندامهای داخلی را قلب و ریه میداند و حتی وجود جنین در شکم خانمهایی که باردار هستند نیز برایش جذابیت دارد. رضا میگوید وقتی شکم جنازهها باز میشود بوی خاصی دارد که هر کس نمیتواند تحمل کند و برای آرامش بر روی جسد و کانالهای کولر گلاب دو آتشه میریزیم کولر را روشن میکنیم تا بهتر بتوانیم کارمان را انجام دهیم. رضا مسئول اینسرد خانه از بستگان برخی از جنازهها دلخور است و میگوید: جنازهها قبلا کد شناسایی نداشتند و با تشخیص خانواده تحویل داده میشدند. به یاد دارم خانوادهای برا تحویل گرفتن جنازه مادرشان به این جا آمده بودند. به گمانم ۸ نفر بودند؛ جنازهای را نشانشان دادم دو نفرشان بیهوش شدند، اما بقیه تایید کردند. جنازه را بردند و از قضا موقع تشییع جنازه خواهر میت برای خداحافظی درخواست دیدن صورت فوت شده را کرده بود که وقتی روی میت را باز کرده بودند دیدند که این جنازه متعلق به آنها نیست. به سراغ رضا آمده او را کتک زدند و انها فکر میکردند جنازه را جابجا کرده است. او ادامه میدهد: در دوران کرونا که برخی از روزها ۱۲ تا ۱۳ جنازه تحویل میدادم و گاهی در یک ماشین با ۴ جنازه برای حمل قرار میدادیم؛ طبق دستور قانون میبایست جنازههای مبتلا به کرونا را فقط به آمبولانس شهرداری تحویل بدهم خانوادههایی به اینجا میآمدند و با من بحث میکردند که جنازه مان را به خودمان بده و فکر میکردند من مقصر هستم و من را تهدید میکردند.
رضا در این این سرد خانه میزبان پدر، مادر، برادر و بستگان دیگرش هم بوده است، اما برایش هیچ فرقی با جنازههای دیگر نداشته اند به جز غم از دست دادن آنها ومعتقد است باید مسئولین سرد خانهها به جنازهها احترام بگذارند، چون هر جنازه برای خانواده اش عزیزو برای من قابل احترام است. چون در برخی سردخانهها دیده ام که جنازه را داخل تابوت پرت میکنند. رضا در کودکی شغل معلمی را دوست داشته است، اما بنا به دلایلی درس را ترک کرده و دو پسرش از شغل او اطلاع دقیق ندارند، میگوید به دلیل شرایط سختی که وجود دارد نمیخواهد که فرزندانش راه او را ادامه دهند.او میگوید: من کارم را دوست دارم و در قبال انجام آن حقوق میگیرم، اما در این مدت فقط دوست داشتم فقط یک تشویقی به من هم تعلق بگیرد تا بدانم که زحمت هایم دیده میشود و به چشم میآید. موبایل رضا زنگ میخورد و برای تحویل جنازه بعدی که قرار است کالبد شکافی شود حاظر میشود و شروع میکند به سوت زدن و به داخل سرد خانه بر میگردد و در را میبندد…/آفتاب یزد