به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، «با وجود این مناظر غیر عادی، ظاهراً همشهریان ما نمیتوانستند بفهمند چه بر سرشان آمده است. احساسات مشترکی از قبیل جدایی یا ترس وجود داشت اما هنوز هم مثل سابق اشتغالات شخصی را در درجه اول اهمیت قرار میدادند. هیچکس هنوز بیماری را واقعاً نپذیرفته بود. بیشتر مردم، بهخصوص نسبت به آن چه عادتشان را بر هم میزد یا مزاحم منافعشان میشد، حساسیت داشتند… اطلاعیهای که در سومین هفته طاعون خبر از مرگ سیصد و دو نفر میداد، اثری در مخیله آنان نداشت… نمیدانم برایم چه پیش خواهد آمد یا هنگامی که همه این ماجراها به پایان رسید چه رخ خواهد داد. در این لحظه تنها چیزی که میدانم این است: مردم بیمارند و به درمان نیاز دارند.»
آن چه خواندید تکهای از رمان «طاعون» نوشته آلبر کامو، نویسنده الجزایری- فرانسوی، است که ۷۳ سال پیش در پاریس چاپ و منتشر شده است؛ کتابی که پس از همهگیری کرونا، بار دیگر بر سر زبانها افتاد و بهسرعت در کشورهای مختلف از جمله ایران پرفروش شد و مقالههای بسیاری نیز درباره شباهت داستان و فضای آن با وضع و حال امروز ما در گیر و دار کرونا نوشته شد اما آن چه در این گزارش خواهید خواند الگوهایی از بیم و امید و منشأ روانی آنها در وضعیت همهگیری است که «طاعون» نیز پیشاپیش بخشی از این درگیری ذهنی انسانها را واکاوی کرده است.
بار دیگر به جملات بالا رجوع کنید و تأکید نویسنده را روی کلمات و موضوعاتی مثل احساسات مشترک، جدایی، ترس، اهمیت دادن به اشتغالات شخصی و نپذیرفتن بیماری ببینید. رمان هر چه پیش میرود، جنبههایی دیگر از خصیصههای روانی را برملا میکند: «هنگام خاکسپاری همه چیز با بیشترین سرعت و کمترین امکان خطر جریان مییافت و واضح است که در اولین روزها، احساسات خانوادهها لطمه دیده بود… در آغاز این اعمال به معنویات مردم برخورده بود، زیرا همه، بیش از حد تصور آرزو داشتند که با همه آداب و رسوم لازم به خاک سپرده شوند.»
یکی عزیزش را از دست داده اما مراسم ختم چنان کوچک و غریبانه بوده که غم دلداری نزدیکان، کنج دلش مانده، آن یکی اصلاً نتوانسته در مراسم ختم نزدیکترین آدم زندگیاش شرکت کند یا بغض دیدار آخر به بزرگترین غم زندگیاش تبدیل شده. خیلیها بیش از یک سال است که پدر و مادر سالمند خود را ندیدهاند یا به سلام و احوالپرسی زیر پنجره و پشت در بسنده کردهاند. نوهها در اشتیاق آغوش پدربزرگ و مادربزرگ بیتابند و … اینها البته سویههای تلخ ماجراست و کرونا با تغییر مسیر زندگی چهبسا سویههای امیدبخش فراوانی هم با خود به ارمغان آورد. از کجا معلوم آن چه امروز مایه تلخکامی و بیم ماست، فردا به شیرینی و امید تبدیل نشود؟
دکتر سعید رنجبر، روانشناس اجتماعی، میگوید: «کرونا مثل یک تابلو توقف عمل کرد و جلوی شتاب زندگی را گرفت. خب معلوم است که به هم خوردن روال عادی زندگی باعث استرس میشود و ممکن است این استرس بعدها عمیقتر شود و اعتماد به نفس فرد را برای بازگشت به جریان عادی زندگی مختل کند اما فینفسه تغییر چیز بدی نیست؛ بهویژه این که در جریان همهگیری کرونا آدمها بیشتر با خودشان روبهرو شدند. در واقع با خودشان خلوت کردند و نسبت خودشان با واقعیات پیرامون و تعاملات با دیگران را مورد سنجش قرار دادند. این چیزی است که قیمت ندارد و میتواند به تعالی شخصیتی فرد و جامعه منجر شود. بنابراین از نظر من این وضعیت، یک وضعیت دوگانه است؛ یعنی همان طور که افرادی با بیماریهای زمینهای، بیشتر در معرض خطر هستند، افرادی با زمینههای انواع بیماریهای روان هم در معرض خطر بیشتری قرار دارند اما کلیت ماجرا مثبت است چون آدمها نسبت به خود و نوع روابطشان با دیگران و واقعیتهای پیرامونی به شناخت بهتری رسیدهاند. به نظر من جامعه ما بعد از کرونا جای بهتری برای زندگی خواهد بود.»
دکتر بهروز حسینی، روانشناس، اما چنین نظری ندارد. او معتقد است کرونا در برخی مراحل رشد میتواند اختلال عمیقی ایجاد کند و از آنجایی که هر مرحله مقدمه مرحله بعدی است، ممکن است فرد امکان رشد و توسعه فردی را برای همیشه از دست بدهد: «در دوره اول رشد که از تولد تا سه سالگی است کودک درگیر مادر یا مراقب است نه کرونا. در این مرحله رابطه دوطرفه است و از آنجایی که هنوز رشد شناختی اتفاق نیفتاده نمیتواند درکی از مسائل انتزاعی داشته باشد. در مرحله بعدی هم که از سه تا شش سالگی یا مرحله شکلپذیری احساسی است، اگرچه پرسشهایی برای کودک مطرح میشود اما باز چندان عمیق نیست. کودک در این مرحله بازی میکند ولی چندان قواعد بازی را نمیداند و به آن تسلطی ندارد ولی در مرحله سوم که آغاز دوره دبستان است، کودک وارد دوره اجتماعی شدن و جامعهپذیری میشود و اگر این مرحله به تأخیر بیفتد، رشد در مراحل بعدی را هم مختل میکند که متأسفانه کرونا دارد این اختلال را به وجود میآورد. اساساً به همین دلیل کشورهایی مثل فنلاند و فرانسه اجازه ندادند که مدرسهها تعطیل شود.»
وی در این زمینه مقالهای پژوهشی نیز نوشته که قرار است بهزودی ارائه شود. حسینی بر مبنای همین پژوهش اعتقاد دارد فاصله اجتماعی، تماس نداشتن با گروه همسالان و دوری خانوادهها از یکدیگر میتواند برای نوجوانان نیز به شکل دیگری مشکلساز باشد: «برای یک نوجوان مهمترین مسأله، مسأله هویت است. نوجوان در مرحلهای از رشد شخصیتی قرار میگیرد که نیاز دارد خود را بشناسد و همین طور جهانی را که در آن زندگی میکند و این که هدف از زندگی چیست؟ بنابراین اگر نتواند تعامل برقرار کند و تجربههای متفاوتی نداشته باشد، ممکن است در مراحل بعدی برای حفظ ارتباط، ازدواج و حتی اشتغال دچار مشکلاتی جدی شود.»
در رمان طاعون مردم انتظار میکشند هر چه زودتر بیماری رخت بربندد تا عزیزانشان را در آغوش بگیرند. آنها به این نتیجه رسیدهاند آن چه در این جهان، زیبا و ارزشمند است، عشق و انسانیت است. آیا ممکن است کرونا هم چنین تغییری در ما به وجود بیاورد؟ دکتر سعید رنجبر میگوید: «مهمترین درس کرونا به ما این است که اگر میخواهید به فکر عزیزانتان باشید، باید اول به فکر خودتان باشید. این موضوع با خودخواهی و فردمحوری یک تفاوت باریک و در عین حال عمده دارد. اگر شما برای خودتان به فکر ماسک خوب نباشید، اگر شما از خودتان مراقبت نکنید، اگر پروتکلهای بهداشتی را رعایت نکنید و به فکر سلامتی خودتان نباشید، به دیگران و در نتیجه به خانواده و فامیل هم آسیب میزنید.
پس ما مثل دانههای زنجیر به هم متصل هستیم و هر کسی باید اول مراقب خودش باشد. حالا این مفهوم را روی الگوهای رفتاری دیگر پیاده کنید. اگر ما در کوچه و خیابان عفت کلام را رعایت نکنیم، این زنجیره روزی به خود ما برخواهد گشت. چرا؟ چون ما جامعه را ناامن کردهایم و این ناامنی مثل موجی است که برمیگردد. پس ما برای این که پدر یا مادر بهتری باشیم و فرزندان بهتری تربیت کنیم، اول باید خودمان آدم بهتری شویم. به اعتقاد من کرونا دارد اهمیت فردیت و توسعه فردی را جایگزین فردمحوری و منفعتطلبی فردی میکند. نانوایی که اسپری الکل داخل نانوایی کار میگذارد یا مرغفروشی که دم در آب و مایع دستشویی قرار میدهد نشان میدهد که جامعه در حال گذر از منفعتطلبی فردی است.»
وی به آسیبها و بیماریهای روان پس از کرونا اشاره میکند و میگوید: «بارها و بارها کارشناسان مختلف در رسانهها از شگردهایی برای کاستن آسیبها گفتهاند. اینها چیزهایی نیست که قابل کنترل نباشد. من هم معتقدم با تماس تصویری، تماس کودکان با همسالان در پارکها و با مراقبتهای لازم یا گردش خانوادگی در محیطهای باز و کمخطر میتوان از پیامدهای منفی بیماریهای روان کاست اما این به هیچ وجه قابل مقایسه با منافعی نیست که عاید جامعه خواهد شد. همان طور که گفتم جامعه ما پس از کرونا جای بهتری برای زندگی خواهد بود.»
شما چه فکر میکنید؟ آیا جامعه ما پس از کرونا جامعهای پرتنش و مملو از بیماریهای رنگ به رنگ روان خواهد بود یا جای بهتری برای زندگی؟»