یک توهم شایع در برخی زوجها
خبرمهم: هیچ لازم نبود روانشناس باشم تا تشخیص دهم زنی که روبهرویم نشسته، از «افسردگی» رنج میبرد. بعد از دیدن چهره او، کمی صحبت و دقایقی همنشینی با او به خصوص که خودش هم مدام از کلمه ناامیدی درباره همه چیز استفاده میکرد، تشخیص بیماری روانیاش سخت نبود. اما آن چیزی که من به عنوان یک روانشناس میدانستم، این بود که پشت هر افسردگی، انبوهی از افکار و عقاید غلط وجود دارد؛ باورها و انحرافات شناختی که وقتی در ذهن کسی جاخوش کنند، او را ناچار میکنند به «افسرده» شدن.
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم، وقتی از زن علت این همه غم و غصه را جویا شدم، با صدای آهسته و ریتم کند شروع کرد به پاسخ دادن: «شوهرم مقصره، من هیچ وقت از زندگیام راضی نبودم. همیشه توی ذهنم، شوهرم رو با شوهر دخترعمهام مقایسه میکنم و حسرت خوشبختی اون رو میخورم. دوست داشتم همونطور که دخترعمهام با همسرش در تفاهم کامل هست، من هم شوهری داشته باشم که واقعا باهاش تفاهم داشته باشم.»
اولین خطاهای شناختی که این خانم به آنها مبتلاست با همین چند جمله خودشان را نشان دادند: «مقایسهگری» و «اعتقاد به تفاهم کامل». البته که هر انسانی که دایم در حال مقایسه کردن باطن زندگی خود با ظاهر زندگی دیگران باشد، دیر یا زود دچار افسردگی خواهد شد. از آن بدتر اعتقاد به چیزی به نام «تفاهم کامل» بین زن و شوهر است که در واقع توهمی بیش نیست! از این خانم پرسیدم: «همسرت چطور مردی هست؟ دوستت داره؟ محبت میکنه؟ وفادار هست؟» زن با بیحوصلگی گفت: «آره دوستم داره و وفادار هم هست اما چه فایده؟» گفتم: «اهل کار و کوشش هست؟ یا اهل خوشگذرانی یا خدای نکرده مواد مخدر و …؟» زن لبخند کمرنگی زد و جواب داد: «نه بابا، اصلا اهل این چیزها نیست، حتی سیگار هم نمیکشه، از صبح تا بعدازظهر هم سر کاره، بعدازظهر هم پیش من!» پرسیدم: «پس دقیقا از چی ناراحت هستی؟» زن گفت: «از اینکه احساس میکنم به اندازه کافی با هم تفاهم نداریم، توی خیلی چیزها اختلاف نظر داریم، سلیقههامون خیلی به هم نمیخوره، شوهرم یه اخلاقیاتی داره که من دوست ندارم.» گفتم: «میشه بیشتر توضیح بدید؟» گفت: «مثلا من طرفدار یه جناح سیاسی هستم ولی همسرم طرفدار جناح سیاسی دیگهای هست یا مثلا من آدمی هستم که خیلی به نظم و ترتیب اهمیت میدم ولی همسرم خیلی آدم منظمی نیست و این چیزها واقعا من رو اذیت میکنه!» ناخودآگاه یک نفس راحت کشیدم و فهمیدم مشکل آنچنان هم جدی نیست. در واقع تنها مشکلی که این وسط وجود داشت، کمالگرایی و توقع نابجا برای داشتن یک زندگی مشترک ۱۰۰ درصد ایدهآل و بیعیب و نقص با همسر بود؛ چیزی که تقریبا میتوان گفت در دنیا امکانپذیر نیست!
خواهر و برادری را تصور کنید که در یک خانواده، با ساختار ارثی و ژنتیکی بسیار شبیه هم، درون یک فرهنگ واحد و سیستم تربیتی یکسان پرورش پیدا میکنند. با وجود این همه شباهت و تفاهم، به نظر شما چقدر طی سالهایی که در کنار هم زندگی میکنند، دچار دعوا و اختلاف میشوند؟ به احتمال زیاد ممکن است حتی هر روز سر مسئله کوچک یا بزرگی با هم دعوا و جر و بحث کنند! حالا زن و شوهری را تصور کنید که دو ساختار ژنتیکی و ارثی کاملا متفاوت دارند و در دو خانواده مختلف با سبکهای تربیتی و فرهنگی گوناگون پرورش یافتهاند و حالا قرار است با هم زیر یک سقف زندگی کنند. آیا توقع یک زندگی بدون اختلاف و مشاجره خندهدار به نظر نمیرسد؟
گاتمن؛ روانشناسی که تمام عمرش را درباره روابط زوجها به تحقیق و پژوهش پرداخت، اینگونه میگوید: «تضادهای مربوط به ازدواج، از ناراحتیهای پیش پا افتاده گرفته تا مسائل پیچیده، تنها در یکی از این دو مقوله میگنجد: آنها یا فیصله پیدا میکنند و برطرف میشوند یا همیشه وجود دارند و بخشی از زندگی شما خواهند بود!»
درجه موفقیت ازدواجها به این بستگی دارد که مشکلات انتخابشده توسط شما، مواردی باشد که شما میتوانید با آنها مقابله یا آنها را تحمل کنید. برخی از روانشناسان اعتقاد دارند که حتی لازم نیست زوجها به همه مشکلات و اختلافنظرهایشان بپردازند و تمام آنها را حل کنند بلکه در بسیاری از اوقات باید این اختلافات را به عنوان بخش جداییناپذیر زندگی مشترک پذیرفت. مطالعه طولانیمدت گاتمن روی تعداد بسیار زیادی از زوجها نشان داد که تقریبا همه زوجهای موفق، مشکلات و مسائل حلنشدهای در زندگی دارند که سالهاست راجع به آنها به بحث و گفتوگو پرداختهاند یا آنها را پذیرفتهاند، در حالی که اغلب زوجهای ناموفق اصرار دارند همه چیز را صددرصد حل کنند و گمان میکنند تا زمانی که طرف مقابل تمام ویژگیهای شخصیتی دلخواه آنها را پیدا نکرده است، نمیتوانند رابطه عاشقانه خوبی داشته باشند!
زوجهای موفق به رغم تلاش برای بهتر شدن رابطه و برطرف کردن مشکلاتی که قابل حل هستند، میپذیرند که برخی صفات شخصیتی طرف مقابل تغییر نخواهد کرد و سعی میکنند همسر خود را با وجود همان نقاط ضعف و ویژگیهای شخصیتی، دوست بدارند و درک میکنند که تلاش و اصرار بیش از حد برای حلکردن بعضی تضادها، گاهی به جای بهتر کردن شرایط، موجب بدتر شدن رابطه خواهد شد و ما توان تغییر دادن همه چیز و همه افراد را نداریم.
افراد تنها زمانی تغییر میکنند که احساس کنند همانطور که هستند، پذیرفته شدهاند و دیگران دوستشان دارند. زمانی که فردی حس میکند مورد انتقاد و تنفر و قدرناشناسی قرار گرفته، انگیزه و حتی توانایی تغییر نخواهد داشت. پس حتی برای ایجاد برخی تغییرات کوچک یا بزرگ در شریک زندگیتان، در قدم اول باید او را همانگونه که هست، بپذیرید./خراسان